Freitag, 11. Dezember 2009

سوسیالیسم، آنارشیسم و فمینیسم


نویسنده: کارول الریخ مترجم: آرزو مختاریان به نقل از: منتخبِ آثارِ آنارکوفمینیستی بخشِ نخست
فرض کنیم شما زنی در یک جامعه سرمایه داری هستید. از همه سو سرخورده می شوید: شغل، صورت حساب ها، شوهر (یا شوهر سابق)، درس و مدرسه بچه ها، کارهای خانه، زیبا بودن، زیبا نبودن، برانداز شدن، برانداز نشدن (و به نوعی شنیده نشدن) و... اگر در مورد همه این ها و اینکه چطور با هم جفت و جور شده اند و اینکه چه چیز باید تغییر کند، فکر کرده اید و به دنبال کلماتی برای بیان اصل مطلب هستید احتمالا باید «فمینیسم سوسیالیستی» را پیش بکشید.
همه شواهد گواه بر این است که بسیاری از زنان به عنوان راه کاری برابر مشکل پابرجای سکسیسم (نابرابری‌یِ جنسی یا نابرابری‌یِ گرایش‌جنسی، ازجمله حقوقِ نابرابرِ زن و مرد، تحقیرِ زنان، تحقیرِ هم‌جنس‌گرایان و غیره)، «فمینیسم سوسیالیستی» را پیش کشیده اند.امروزه سوسیالیسم (در نسخه های به طور حیرت آوری گوناگونش) برای بسیاری از مردم شناخته شده است، چراکه حرف برای گفتن بسیار دارد: پرداختن به کارگران، نهادی از نظریه های انقلابی که مردم می توانند به آن استناد کنند (چه آن را خوانده باشند و چه نخوانده باشند) و چندین نمونه موجود از کشورهای صنعتی شده که ساختارشان از ایالات متحده و متحدینش متفاوت است.
برای بسیاری از فمینیستها، سوسیالیسم از آن رو که به آخر رساندن نابرابری اقتصادی برای زنان کارگر را وعده می دهد، گیرایی دارد. به علاوه سوسیالیسم در عین حال که در برابر کمرنگ شدن دیدگاه های رادیکال خود موضع می گیرد، به آن دسته از زنان که معتقدند یک تحلیل فمینیستی صرف نمی تواند همه نابرابری های موجود را دربرگیرد، وعده نگرشی بازتر را می دهد.
بنابراین به دلایل موجهی، زنان در این اندیشه هستند که آیا «فمینیسم سوسیالیستی» به عنوان یک نظریه سیاسی، کارآمد هست یا خیر. به نظر می رسد فمینیست های سوسیالیست هم معقول و هم رادیکال هستند؛ دست کم از قرار معلوم بیشتر آنها نسبت به دام های مصالحه‌جویی و خودپرستی که تعداد فزاینده ای از زنان در آن فرو می افتند، حس منفی قوی ای دارند.
برای یسیاری از ما که کمتر خیال پرداز هستیم، تصورِ قوم آمازون، با سپاهی از زنان نیرومند قبیله که رو به غروب آفتاب بتازند غیرواقعی و بی‌فایده است. موضوع جدی تر، وسوسه ذهنی حاکم نسبت به الهه های بزرگ و دیگر نشانه های همگون پرستش، سحر، جادو و احضار ارواح است.من به عنوان یک فمینیست که نگران تغییر ساختار جامعه است این قضیه را بی‌زیان نمی‌یابم.
مورد اول:بیش از چهارصد زن در آوریل 1976 به بوستون رفتند تا در نشست روحانی زنان که قسمت عمده ای از آن به بررسی موضوعات ذکر شده اختصاص داشت، شرکت کنند. آیا ممکن نبود انرژی نهفته در سرودها که به جای آخرین نواهای پیروزی می نشست و کارگاه هایی برای تعلیم رقص شکم، و برپایی مراسم دینی ماهانه، صرفِ کاری بس بهتر و زنانه تر شود؟
مورد دوم: بر اساس گزارش های دست کم یک روزنامه فمینستی، گروهی از روسپیان سعی داشتند که سوزان ساکس را از زندان فراری دهند.اگر آنها صادقانه گمان می کردند که چنین کاری او را آزاد خواهد ساخت پس به کلی از واقعیات ناشی از فشارهای جامعه مردسالار به دور بودند. و اگر قرار بود که این یک شوخی خوش دلانه باشد پس چرا هیچ کس به این شوخی نمی خندد؟
خطری که از طرف رفرمیسم علایق زنان را تهدید می کند از آن بازیهای غریب احضار روح بسی بزرگتر است.من می دانم که «رفرمیست» عبارتی است که می تواند در بسیاری راه ها به کار رود که هیچ کدام نه شرافت مندانه هستند و نه چندان درخور فایده. عموما برای ابراز خلوص نیت فرد، یا برای بیان اینکه هر نوع فعالیت سیاسی یک دست، فاقد ارزش است چراکه کار سیاسی در ذات خود تغییر پذیر است. در پاسخ، برخی فمینیست ها به گونه ای متقاعد کننده اظهار داشته اند که انواع صحیح رفرم می تواند یک جنبش رادیکال را بنا نهد.

به همین صورت بعضی موضع گیری های رفرمیست ها انرژی زنان را هرز می برند، توقع تغییرات بزرگ بر می انگیزانند و از آن جا که نمی توانند از پس آن برآیند گمراه کننده و مخرب هستند. بهترین (یا بدترین) نمونه، مبارزاتِ انتخاباتی است. برخی از سوسیالست ها تحت تاثیر نشانه هایی از «پیشرفت گام‌به‌گام» در این دام می افتند. شما نمی توانید با ابزار غیر آزادی خواهانه خود را آزاد کنید. انتخاب گروهی تازه از سیاستمداران (هر قدر خواهرانه) برای اداره کردن همان سازمان های قدیمی معیوب که در نهایت شما را اداره می کنند، چیزی را پیش نخواهد برد. زمانی که گروه اکثریت سازمان ملی زنان (National Organization of Women`s Majority Caucus) (شاخه رادیکال آن سازمان) با همان ابزاری که شامل سیاست های انتخاباتی است، از زنان می خواهد که از آنان «در خروج از جریان اصلی به انقلاب» پیروی کنند، همگی در اعماق آن چه که پیش از این بوده و هست فرو می روند.
شیوه های انتخاباتی یک دام آشکار هر روزه است. حتی بسیاری از غیر رادیکال ها آموخته اند که از آن پرهیز کنند. یک مورد زیرکانه دیگر، ظاهر شدن سرمایه داری در هیات «قدرت اقتصادی زنانه» است. برای مثال شبکه اقتصادی فمینیستی (Feminist Economic Network) را در نظر بگیرید. این نام به راحتی می تواند شما را فریب دهد.در ظاهر شبکه ای بود از فعالیت های تجاری جایگزین به منظور حذف سرمایه داری از طریق ایجاد اقتصاد خودکفا برای زنان. این یک عقیده فریبنده است. با این وجود نخستین پروژه بزرگ FEN در آوریل 1976 در دیتروت بازگشایی شد. با پرداخت سالیانه 100 دلار به عنوان حق عضویت، زنان عضو می توانستند در استخر خصوصی شنا کنند، در بار خصوصی نوشیدنی بیاشامند و در دسته ای از مغازه ها با تخفیف خرید کنند. FEN به کارمندان زن خود به ازای هر ساعت کار 2.50 دلار پرداخت می کرد. لورا براون، گرداننده FEN این اقدام را«"آغاز انقلاب اقتصاد زنانه» خواند.
از زمانی که برچسب «انقلاب» به آن دو حقه قدیمی (شیوه‌ها انتخاباتی و سرمایه‌داری) زده شده است، واژه انقلاب زیر و رو شده است. تعجب آور نیست که برای بسیاری از زنان که نمی خواهند روسپی، سیاهی لشکر، سناتور یا سرمایه داری خرده پا باشند، ولی می خواهند در خلق یک جامعه متحول شده، آزار جنسیتی را پایان دهند، شاخه سوسیالیستی فمینیسم به سرچشمه زلال انقلاب بدل شود. «فمینیسم آنارشیستی» می توانست چهارچوب نظری پرباری را ارائه دهد ولی بسیاری از فمینیست ها حتی نام آن را نشنیده اند یا اگر هم شنیده باشند آن را با نیروی کمکی مردانه اشتباه می گیرند.
فمینیسم سوسیالیستی، مجموعه ای از تشکل های سیاسی را تغذیه می کند. از یک سو مراکز لفسرده و رنگ باخته گروه های چپ سنتی هستند، گروه‌هایی مانند حزب کمونیست انقلابی (Revolutionary Communist Party) یا همان اتحادیه انقلابی (Revolutionary Union) سابق، اتحادیه اکتبر (October League) و حزب کارگران جهانی (International Workers Party). زنان بسیار اندکی این تشکل ها را مانوس یافتند. از سوی دیگر، زنان زیادی به سوی تشکل های انتخاباتی پرچالش که توسط گروه های چپ نو تازه نفس مانند جنبش نوی آمریکایی (New American Movement) یا اتحادیه های مستقل زنان سازمان یافته اند، کشیده می شوند.
فمینیست سوسیالیست های متجدد فراخوان جدی وقابل درکی برای پیوستن زنان نا همگون به صفوف خود آغاز کرده اند. در مقابل گروه های چپ سنتی افراطی از ایده با هم کارکردن زنان هم جنس گرا، تجزیه طلب ها و دیگر فمینیست های ژولیده و نامتناسب با میراث داران فرهیخته مارکس، تروتسکی (هرچند تروتسکیست ها قابل پیش بینی نیستند)،استالین و مائو به طور گسترده ای سرباز زده اند. بسیاری از آنان نظریه جنبش زنان مستقل که به همه امور زنان بپردازد را رد می کنند. از نظر آنها، این جنبش مختص زنان بورژوا (ملعون ترین اصطلاح مارکسیست ها!) است که به «کار خود» سرگرمند و این «طبقه کارگری را تجزیه می کند».چراکه بر اساس فرضیه جالبشان، در طبقه کارگر، کندذهن ترین افراد قرار دارند.
بعضیشان حس منفی بیمارگونه ای به زنان هم جنس گرا دارند: انگشت نما ترین شان اتحادیه اکتبر و حزب کمونیست اتقلابی هستند که البته تنها نبودند. در این سیاست نیز مانند سیاست های دیگر، خط فکری ضد زنان هم جنس گرای کشورهای کمونیستی دنبال می شد.برای مثال در سالهای نخست 1970، حزب کمونیست انقلابی (RCP) در بیانیه ای (بازمی گردد به روزهای پیش از تشکیل حزب، وقتی که اتحادیه انقلابی سابق بود) مواضع خود را منتشر ساخت و در آن اعلام کرد هم جنس گرایان «در منجلاب و کثافت انحطاط بورژوازی فرو رفته اند» و آزادی هم جنس گراها «ضد طبقه کارگر و ضد انقلاب است». هیچ یک از گروه های چپ سنتی با این مساله که زنان، خارج از قلمرو پرولتاریا نیز تحت فشار قرار دارند، به راحتی کنار نمی آیند. البته طبقه کارگر به طور شگفت آوری یک مفهوم انعطاف پذیر است: در کشمکش های کنونی میان چپ ها، این مفهوم از کارگران تولیدگر آغاز می شود، تا هر فردی که دست رنجش را برای دست مزد می فروشد یا هر فردی که برای امرار معاش به دیگری وابسته است. این تقریبا همه ما را در بر می گیرد. (پس اگر نود درصد مردم آمریکا واجد شرایط هستند، چرا هنوز انقلاب نشده است؟!)
فمینیست های سوسیالیست متجدد از هر راه مبتکرانه ای سعی می کنند که یک هسته مرکزی از افکار مارکسیسیت‌لنینیست ایجاد کنند، آن را به روز نگه دارند و به فمینیسم رادیکال هم روزگار خود پیوندش زنند. گاهی نتایج غیر معمولی به همراه دارد. در جولای 1975، زنان جنبش نوینِ آمریکایی و تعدادی از گروه های مستقل، نخستین کنفرانس ملی در مورد فمینیسم سوسیالیستی را برپا کردند. به ویژه اینکه به طور گسترده ای درباره آن تبلیغ نشده بود ولی همه از دیدن انبوه جمعیت زنان (بیش از ششصد نفر و تعداد بیشتری که بازگشتند) که می خواستند تعطلات آخر هفته 4 جولای را در Yellow Spring اوهایو بگذرانند، حیرت زده بودند.
با خواندن متن سخن رانی های کنفرانس و هم چنین نظرات متعددی که توسط دیگر زنان حاضر نوشته شده بود، روشن نیست که تصور سازمان دهنده گان کنفرانس از ارائه عنوان «فمینیسم سوسیالیستی» چه بوده است. «اصول یک پارچگی» که پیش از کنفرانس تهیه و تنطیم شده بود دو موردی را در بر می گرفت که همواره با فمینیسم رادیکال می آمده است و در واقع معرف افکاری کاملا متناقض با دیدگاه سوسیالیستی است. اصل نخست می گوید: «ما ضرورت وجود جنبش های مستقل زنان را درک می کنیم و در درون جریان انقلابی از آن پشتیبانی می کنیم». اصل دوم می گوید: «ما می پذیریم که انواع فشار، چه نژادی، طبقه ای، جنسی، یا هم جنس گرایی با هم تداخل دارند و مبارزه برای آزادی از زیر فشار باید هماهنگ و با همکاری انجام شود». اصل سوم تنها اشاره می کند که «فمینیسم سوسیالیستی» یک استراتژی برای انقلاب است و چهارمین و آخرین اصل فراخوانی مناظره «با جوهرِ چالش و اتحاد» است.
این البته آش شله قلم کار حیرت انگیزی از اصول خوش طعم و بو است، منویی که در کل برای همه سلیقه ها تهیه شده است. ولی وقتی فمینیست های سوسیالیست، جنبش زنان مستقل را به عنوان غذای اصلی سرو می کردند و وقتی که می گویند فشار طبقاتی یکی از انواع فشارهاست نه مهمتر از انواع دیگر، پس (آن گونه که منتقدان مارکسیست می گویند) این دیگر سوسیالیسم محسوب نمی شود.
با این وجود فمینیست های سوسیالیست همیشه هم دست برنامه های فمینیسم رادیکال نیستند. اگر بودند باید این اصل دیگر را نیز می پذیرفتند که: ساختارهای غیرسلسله مراتبی و پایین‌به‌بالا برای تجربه عملی فمینیسم ضروری هستند. البته هضم چنین چیزی برای یک سوسیالیست بسیار سنگین است. ولی مفهوم قضیه این است که فمینیسم رادیکال با یکی از انواع آنارشیسم نزدیک تر است تا سوسیالیسم. این نوع، سوسیال آنارشیسم (آنارشیسم کمون‌گرا هم خوانده می شود) است نه گونه های فردگرا یا آنارشی-سرمایه داری.
این برای فمینیست هایی که با اصول آنارشیستی آشنا هستند، مطلب تازه ای نیست.هر چند تعداد اندکی از فمینیست ها این چنین اند. این قابل درک است. ولی از آن جا که آنارشیسم در شرایط بحرانی یا غیر بحرانی هیچ گاه تغییر مسیر نداده است، اگر فمینیست ها با آنارشیسم آشنا بودند، این چنین جدی به سوسیالیسم به عنوان ابزاری برای مبارزه با فشار جنسیتی نگاه نمی کردند. فمینیست ها ناچارند که نسبت به هر نظریه سوسیالیستی که با مجموعه رهبر و پیرو همراه است، بدگمان باشند، مهم نیست که این ساختار مرکزی بنا است چه اندازه آزادی خواهانه رفتار کند. زنان از هر طبقه، هر نژاد و در هر شرایطی از زندگی خود، آن چنان به آخر رسیدن سلطه را طولانی حس کرده اند که دیگر حاضر نیستند رهبران کنونی را با دسته ای دیگر جا به جا کنند. ما می دانیم قدرت در دست چه کسی است (با اندک استثناهایی) و آن ما نیستیم.
برخی فمینیست های آنارشیست معاصر به ارتباطات میان آنارشیسم سوسیالیستی و فمینیسم رادیکال اشاره کرده اند. لاین فارو (Lynne Farrow) اظهار داشت: فمینیسم به تعالیمِ آنارشیسم عمل می کند. پگی کرنگر (Peggy Kornegger) معتقد است که فمینیست ها سال ها چه در تئوری و چه در عمل به طور ناخودآگاه آنارشیست بوده اند. وماریان لیتون (Marian Leighton) بیان می دارد که امتیازی که در اصلاح فمینیست رادیکال به فمینیست آنارشیست وجود دارد، برداشتن گامی بزرگ در راه پیش برد آگاهانه تئوری است.
ما خود مختاری خود را بنا می نهیمیک پارچگی ای که با هر آفریده ای پهناورتر می شودما آفرینش و زایش را می افشانیمو لذت برابر بودن با دیگر کسان را می چشیمدر میان خواهرانمانبی سرسپردگیما هر برتری جویی ای را به هر گونه ای که هست از میان برمی داریم.
این سرود در روزنامه فمینیستی رادیکال «این من نیستم عزیزم» ظاهر شد که عنوان همه صفحاتش «سلسله مراتب را پایان دهید» را نشان می داد. هر چند برچسب یک روزنامه آنارشیست (یا فمینیست آنارشیست) را نخورده بود ولی دسته بندی ها کم رنگ می شوند. آن روزنامه شاهدی بود از جنبش آزادی بخش زنان در سالهای نخست احیا آن. و این همان روحِ ارزش‌مندی است، که اگر فمینیست سوسیالیست های دورگه، ریشه بدوانند یا اگر پرستش گران الهه ها یا زنان هم جنس گرا، زنان را ناچار کنند که شکل های تازه ای از سلطه و سلطه پذیری را بپذیرند یا حتی خود برپا کنند، از دست خواهد رفت.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen