Dienstag, 25. September 2012

چرا حقوق حیوانات؟


حیوانات به اندازۀ انسان​ها باهوش نیستند. اخلاق و معنویتی که ما برای گونۀ خود تعریف کرده​ایم، در حیوانات دیگر تعریف نشده است پس چرا ما انسان​ها باید برای حیوانات حقوق تعریف کنیم و به آن پایبند باشیم؟ در واقع، ما انسان​ها نیستیم که باید برای حیوانات حقوق تعریف کنیم. تمام موجودات زنده با حقوق تعریف شده​ای به دنیا می​آیند، حقوقی که طبیعت برای آنها تعریف کرده است و ما انسان​ها با خودخواهی تمام آنها را از موجودات دیگر گرفته​ایم.  انسان، قدم کج اول را چند هزار سال پیش هنگامی که حیوانات وحشی را با نام حیوانات پرورشی و حیوانات کار به بردگی خود کشاند برداشت. در طول چند هزار سال گذشته ابعاد سوء استفاده از حیوانات آنچنان وسیع شده است که امروز به هر گوشه​ای از زندگی انسان​ها نگاه کنیم مستقیم یا غیر مستقیم به نمونه​های بارزی از زیر پا گذاشتن حقوق طبیعی حیوانات می​رسیم. اگر انسان پای خود را از گلیم خود درازتر نمی​کرد و تیشه به ریشۀ طبیعت و موجودات دیگر نمی​زد امروز لازم نبود نگران حقوق حیوانات باشیم ولی به هر تقدیر ما در این نقطه قرار داریم، در زمانی که در هر ثانیه ۱۶۸۰ حیوان بعد از یک زندگی نکبت​بار در کشتارگاه​های دنیا کشته می​شوند یا در راه کشتارگاه جان می​بازند یا بر اثر شرایط بسیار ناهنجار دامداری​​ها می​میرند. در زمانی که در هر ثانیه ۴ حیوان پس از یک شکنجۀ طولانی روحی و جسمی در آزمایشگاه​ها  می​میرند، در زمانی که در هر ۳ تا ۴ ثانیه پوست یک حیوان در دنیا زنده زنده کنده می​شود تا به مصرف کلاه و کت و پالتوی انسان​های خودخواه و بی​فکری برسد که فکر می​کنند پولش را دارند پس چرا نخرند؟ در همین لحظه خدا می​داند چند حیوان دیگر در سیرک​ها و باغ وحش​ها و مسابقات بوکس شامپانزه​ها، گاوبازی اسپانیایی​ها، جنگ سگ​ها، جنگ خروس​ها و غیره و غیره فدای "سرگرمی و تفریح" یا حفظ سنّت​های (چه اصطلاح جالبی برای اعمال خشونت!) بربری دیگر می​شوند.
در حقیقت، وقتی از حقوق حیوانات صحبت می​کنیم، صحبت از "دادن" به معنای "اعطا کردن" نیست صحبت از "پس دادن" است و آن هم نه "پس دادن کامل".  ما حتی اگر بخواهیم نمی​توانیم تمام حقوقی را که در طول چند هزار سال از حیوانات گرفته​ایم به آنها پس دهیم، ما نمی​توانیم رنج و شکنجه و وحشتی را که سالیانه بر میلیاردها حیوان تحمیل کرده​ایم جبران کنیم، ما نمی​توانیم زندگی و جان از دست رفتگان را برگردانیم، ما حتی نمی​توانیم حیوانات به اصطلاح "پرورشی" یا "خانگی" که قابلیت خود را برای زندگی در طبیعت از دست داده​اند به طبیعت برگردانیم... ولی حداقل می​توانیم سعی کنیم قسمتی از حقوق طبیعی حیواناتی را که هنوز نفس می​کشند به آنها پس دهیم و از اعمال خشونت بیشتر در برابر آنها خودداری کنیم. حیواناتی که در همین لحظه ضجر می​کشند، هنوز دم کشتارگاه​ها یا قصابی​ها از ترس می​لرزند، هنوز در کامیون​ها روی هم تل​انبار می​شوند، هنوز زنده-زنده پوستشان کنده می​شود، هنوز فدای سرگرمی و تفریح انسان​های وقیح می​شوند، هنوز در آزمایشگاه​ها لاک ناخن یا مواد شیمیایی ریمل به خوردشان داده می​شود... این لطفی است که می​توانیم  در وهلۀ اول به خودمان بکنیم چون یا باید به مفهوم واقعی کلمه انسان متمدن باشیم یا یک موجود باهوش ولی مخرّب و لاابالی.

Llora Britches (Cry Britches)

Donnerstag, 13. September 2012

آنارشیسم کمونیستی / Jan Stehn


آنارشیسم کمونیستی (پتر کروپوتکین ) / Jan Stehn
مترجم: عادل الهمرادی
آنارشیستها در مورد مالکیت خصوصی نظریات متفاوتی دارند . از یک سو کسانی مانند ویلیام گدوین (1836-1756)، پیر ژوزف پرودن (1865-1809) و گوستاو لانداور (1919-1870) مسئله را در تقسیم ناعادلانۀ ثروت می دانستند و نه دارایی به خودی خود؛ عدم تملک را نا مطلوب می پنداشتند و نه تملک را. شعار معروف پرودن "مالکیت دزدی است" شورشی بود علیه نظامی که در آن کوچکترها توسط بزرگترها خلع ید و سلب مالکیت می شدند. اما این به معنی نفی اساسی مالکیت خصوصی نبود. برعکس تحت شرایطی که در آن برابری متحقق شده باشد، پرودن مالکیت را موتور عدل می دانست. به زعم وی می بایستی که کارکرد "مالکیت خصوصی" ضامنی برای آزادی فردی در مقابل اقتدار جمع باشد. دیدگاه اقتصادی پرودن منتهی می شود به تولیدکنندگانی آزاد (و خرد) که محصولاتشان را به واسطۀ یک بانک مبادلاتی با هم مبادله می کنند.

در مقابل این رویکرد آنارشیسمِ کمونیستی وجود "مالکیت" را دقیقا مانند "دولت" ریشه تمامی معضلات اجتماعی توصیف می کند. آنارشیسم تنها به وسیلۀ یک اقتصاد مشارکتی می تواند خود را تحقق ببخشد. شعار آنارکوکمونیستها مانند کمونیستهای دیگر "از هر کس به اندازۀ توانش ، به هر کس به اندازۀ نیازش" می باشد. مابین این دو موضع کلکتویستها ( یا "جمع گرایان"، سرشناسترین آنها میشایل باکونین 1876-1814می باشد) با وجود اینکه خواستار اجتماعی کردن ابزار تولید می باشند، دستمزد را به عنوان اجرت کار حفظ می کنند. مصرف به صورت فردی است و -قاعدتا با برابری دستمزدها- با کار مرتبط. مناقشه میان طرفداران آنارشیسم کمونیستی و کلکتویستها موضوع غالب در محافل و جنبشهای آنارشیستی قبل و ابتدای قرن بیستم بوده است.

 همه چیز برای همۀ انسانها
حالا می خواهم به تفصیل آنارشیسمِ کمونیستی را شرح دهم. اصل اولیۀ آن این است که نیاز همگان ارضا شود، بدون آنکه پرسیده شود که عهده دار چه خداماتی در جامعه اند یا محتملاً عهده دار خواهند شد. مصرف و کار نزد فرد به هم مرتبط نیستند: "هر کس چیزی را تولید می کند که می خواهد، هر کس چیزی را مصرف می کند که می تواند."(گیووانی رُسی). نمایندگان و پایه گذاران آن پتر کروپوتکین (1921-1842)، اِریکو مالاتستا (1932-1853) و گوانو رُسی (؟-1855) بوده اند . اینجا من استدلالهایشان را جمع آوری کرده ام: تمامی تولیدات محصول تقسیم کار می باشند . در ضمن فعالیت این همه انسان در قیدحیات و نسلهای گذشته ــ آنچنان در هم تنیده شده است که نمی توان سهم هر فرد را از تولیدات ثروت جهانی مشخص کرد. این ادعا که تولیدات منشأ فردی دارند، مطلقاً غیر قابل دفاع می باشد.

هر کس، صرف نظر از رتبه و مقامش در گذشته، تواناییهایش یا عدم تواناییهایش، استعدادش یا عدم استعدادش، از حق زندگی برخوردار است. بنابراین جامعه باید وسایل زندگی را که در اختیار دارد بدون استثنا میان همه تقسیم کند. همه چیز برایِ همۀ انسانها، زیرا که همۀ انسانها بدان محتاج هستند. منشأ تمامی فجایع و بدبختیها برمی گردد به دعوای میان انسانها بر سر کسب رفاه و سعادت و تندرستی از طریق تقلایی شخصی برای خویش و در تقابل با منافع و تمایلات دیگران. در نتیجه بایستی همیاری نوع دوستانه با هدف سعادت همگانی، جایگزین تلاش فردی برای سعادت شخصی گردد. نسخ مالکیت خصوصی شرط هماهنگ کردن منافع و تمایلات شخصی با منافع وتمایلات عمومی می باشد.

سلب مالکیت از سرمایه داران در مرکزیت انقلاب اجتماعی می باشد. هر گاه به صورت اساسی در ترتیب مالکیت مداخله شود، پیامد آن در راستای غلبه بر اصول مالکیت خواهد بود. بنابراین جامعه ای که در آن از طرفی ابزار تولید تحت مالکیت اجتماعی قرار دارد ولی از طرف دیگر ساعات کار در هر دقیقه محاسبه می شود، بر دو اصل کاملا متناقض بنا شده است. مالکیت اجتماعی بر ابزار کار به ناچار به برخورداری همگانی از فراورده های کار مشترک می انجامد.

تسخیر نان طرح انقلابی کروپوتکین
کروپوتکین در کتابش "تسخیر نان" طرحی دقیق و مفصل ارائه می دهد که چگونه در یک انقلاب موفق و پس از آن ، بنای یک اقتصاد نوین کمونیستی امکان پذیر خواهد بود. به دلیل قیام انقلابی تولیدات و تجارت فرو می پاشد. جامعه ناچار خواهد بود مجموع تولیدات را در دست گیرد و متناسب با احتیاجات عموم خلق از نو سازماندهی کند. این در چند روز قابل اجرا نیست. انقلاب تنها در صورتی می تواند موفقیت آمیز باشد، که نان برای تودۀ مردم قیام کرده تضمین باشد. تنها راه حل موجود در چنین وضعیتی به تحت مالکیت عمومی در آوردن تمامی آذوقه و مواد غذایی می باشد." مردم شهرهای به پا خواسته به جای غارت کردن نانوایی ها، تا که پس از چند روز دوباره گرسنگی بکشند، انبارهای غله، سلاخ خانه ها، مخازن خواربار و خلاصه تمامی مایحتاج غذایی را به تصرف خواهند آورد." بر چه مبنایی تمتع همگانی از نظر تغذیه سازمان داده می شود؟ از آنچه که فراوان است، هر کسی به هر مقداری که می خواهد مصرف می کند و آنچه که میزان محدودی از آن موجود است عادلانه تقسیم می گردد. مردم این را "به روشنی برای محقق کردن عدالت و برابری درک می کنند." "ولی پس از یک ماه همه مواد غذایی رو به اتمام می گذارند" کروپوتکین انتقاد وارد شده از طرف یک منتقد را، خود مطرح می کند و پاسخ می گوید: چه بهتر . این نشان می دهد که پرولتر برای اولین بار در زندگی یک شکم سیر غذا خورده است. در چنین احوالی محتملاً اقتدارگرایان دست به ایجاد حکومتی مجهز به دستگاههای اعمال قهر جمعی می زنند. اینان هر چه را که در مزارع برداشت شده است را به صورت آماری ثبت و تنظیم می کنند تا که یک مقدار مشخص از یک جنس غذایی مشخص در منطقه ای مشخص حمل و نقل شده و به اداره ای مشخص واگذار شود. نتیجه آن جنگ عمومی روستاها علیه شهر است. نه، شهر باید بی درنگ شروع به تولید اجناسی کند که کشاورزان فاقد آنها هستند. شهرها مأمورینشان را با ابلاغیه ای به روستاها می فرستند و به روستائیان می گویند:" برایمان محصولاتتان را بیاورید و در عوض از مغازه هایمان هر کالایی را که خوشتان می آید بردارید. " اگر بجای دادن یک تکه کاغذ بی ارزش به کشاورزها، کالای مصرفی ضروری موجود به آنها عرضه شود، مواد غذایی به سوی شهرها جاری می شود. با شیوه ای مشابه مسکن و پوشاک نیز تقسیم خواهند شد. کروپوتکین تخمین می زند که اگر هر کسی مابین سنین بیست و پنجاه سال ( سوای زنانی که به پرورش کودکان مشغولند(!)) هر روزه پنج ساعت یک کار ضروری را که خود آزادانه انتخابش کرده است، انجام دهد، جامعه می تواند برای همگی اعضایش رفاه را (یعنی خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبتهای بهداشتی و حمل ونقل) تضمین کند. به جز آن پنج یا شش ساعت باقی می ماند که هر کس می تواند متناسب با دلبستگی و استعدادش از آن استفاده کند، تا که نیازمندیهای تجملی(لوکس) را ارضا کند، یا پی هنر و علم را بگیرد.

بار دیگر این مسئله از جانب منتقد مطرح می شود که:"اما اگر فرد موجودیتش تضمین شده باشد و برایش هیچ ضرورتی وجود ندارد که از روی اجبار برای پول کار بکند، در آن صورت هیچ کس کار نخواهد کرد. کسی که اجباری در انجام کارش ندارد، آن را بر دوش دیگری خواهد انداخت." این همان بهانه ای است که در ضدیت با آزاد سازی برده ها در ایالات متحده از سوی مالکین برده گفته می شد:" شلاق نباشه، کاکا سیا کار نمی کنه ". اگر امروزه انسانها سعی می کنند از زیر کارهایی که انجام آنها برای حیاتشان ضرورت دارد شانه خالی کنند، به دلیل شرایطی است که تحت آن کار انجام می گیرد. کارگر تمام عمرش را سر یک شغل در کارگاههای غیر بهداشتی و بدون داشتن ایمینی زنجیر شده است، با ده یا دوازده ساعت کار در روز؛ و این همه برای فراهم آوردن تغذیه، پوشاک، لذت و تفریح و آموزش یک طبقه دیگر. مضاف بر آن از طرف دیگران بر او انگ حقارت بخاطر کارگر دستی (یا صنعتگر) بودنش زده می شود.

انقلاب اجتماعی به تقسیم کار دستی و فکری پایان خواهد داد، انتخاب آزاد و تعویض نوع فعالیت را ممکن می کند و اجازه می دهد فراورده های کار به صورت برابر برای همه مهیا باشد.ما بعداً معلوم خواهیم کرد که به سختی شخصی را می توان یافت که از کار و بالاتر از آن از کار آزادانه انزجار داشته باشد. لزومی نداریم که زرادخانه ای را علیه تنبلی تدارک ببینیم. اگر واقعاً فردی به هیچ گروه کاری ای ملحق نشود، آنگاه او مانند یک معلول زندگی خواهد کرد. جامعه به اندازه کافی غنی می باشد که مایحتاج او را تأمین کند.

کروپوتکین چه چیزی برای ما دارد؟
روی هم رفته پتر کروپوتکین برای من، به خصوص شگفت آور بود که تا این حد دیدگاه هایش در مورد انقلاب و تجدید سازمان جامعه، دقیق و جامع (با برنامه ای تمام عیار) می باشد. دست کم تصویری را به نمایش می گذارد که از یکپارچگی درونی برخوردار است. از سوی دیگر ما از روی این یا آن بخش از کتاب سنت چپ کله معلق می زنیم. ما مشکل بزرگی با بررسی وضعیت امروزین و رشد تاریخیمان و از آنجا توسعه پرسپکتیوهای رو به آینده داریم. اما همچنین فکر می کنم که تردید و احساسهای دوگانه حاصل از تجربه ملال آور سیاست چپ امروزه متناسب تر از اعتماد به نفس انقلابی کروپوتکین هستند. در پایان می خواهم به دو مشکل پایه ای که من در طرح کروپوتکین می بینم، اشاره کنم. یکی از مشکلات مروبوط به مسئله اطلاع رسانی می شود. هر اقتصادی باید این قابلیت را داشته باشد که تولید را با مصرف متناسب کند. به هر حال واجب است که تولید کنندگان و مصرف کنندگان اطلاع داشته باشند که چه کالایی کمیاب است و چه کالایی رو به اتمام. تنها پس از این است که کار و نیازمندیها با هم هماهنگ خواهند شد یا به عبارت دیگر مصرف کنندگان می توانند مصارف خود را با تولیدات منطبق کنند. این می تواند برای نمونه در ساده ترین شکل خود به این نحو باشد (یک ایده از طرف من): برای اینکه بتوان از عدم توازن در تقاضای کالاها جلوگیری شود، هر جنس تولید شده در یک حجم مشخص از تولید، منتهی می شود به یک انبار کالا. وقتی کالای موجود از میزان مقرر شده کمتر شد، آن وقت تمامی کالاهای رو به اتمام (مثلاً با نقطه قرمز رنگ) علامتگذاری می شوند. برای مصرف کنندگان این به معنای خودداری داوطلبانه از مصرف کالای مذکور می باشد. همچنین کالای علامت گذاری شده مصرف کنندگان را مطلع می کند که به چه منظور بایستی از ظرفیتهای تولیدی رو به اتمام استفاده کنند.

مشکل دیگر به انگیزه برمی گردد: آیا این واقعاً قابل تصور است که انسانها برای مصرف کننده ای که قاعدتاً برایشان ناشناس است کارهای ناخوشایند را نیز انجام دهند ـــ بدون اینکه محرک مادی یا فشاری در کار باشد؟ و اینکه آنها از سوی دیگر به عنوان مصرف کننده بدون کنترل بیرونی حاضر باشند در مقابل عرضه آزاد کالا خود را محدود کنند، به بیان دیگر در مواردی که ایجاب می کند، قناعت داشته باشند؟ یا برای اینکه نظام علامت گذاری کالاها (که پیشتر ذکر شد) را عملی کنند : آیا اطلاعاتی که به واسطه "علائم روی کالاها" می باشند واقعاً متناسب با دادوستدها منتقل می شوند؟ آیا اگر ذغال سنگ به عنوان کالای کمیاب شناخته شود، هر کسی نخواهد پرسید، حالا چرا من باید از سرما بلرزم و یا حالا چرا من باید توی معدن کار بکنم ؟ من معتقدم که حل کشمکشها و اختلافات مربوط به چنین مسائلی را بدون ساختارهای از پیش مقرر شده فقط برای آن زمان بگذاریم، وقتی که انسانها با احاطه نظر گسترده تری و ارزیابی از ارقام دقیق تری به صورت مشترک با روحیه ای مشخصاً اشتراکی زندگی می کنند. ایده من نمی تواند از قواعد اقتصادی و سیاسی "که کم یا زیاد با اندازه ای از جبر همراهند" برای تقسیم کار و کالاها در سطحی گسترده تر و نامعلوم تر از روابط ، صرف نظر کند. کروپوتکین نیز چنین قواعدی را ارائه می دهد، مثلاً وقتی که توقع دارد هر کدام از اعضای جامعه پنج ساعت کار ضروری را متقبل شوند. اما اینکه چگونه کارهای ناخوشایند و نامطبوع شناخته و تقسیم می شوند، معلوم نیست. در پیشنهاد تقسیم کالاهای کمیاب که به واسطه "درکی روشن برای متحقق کردن عدالت و برابری" باید عملی گردد، کروپوتکین عمداً مسئله بیروکراسی در توضیع را نادیده می گیرد. از این رو من در شیوه اقتصاد کمونیستی کروپوتکین آلترناتیو نتیجه بخش و قابل اجرایی در تقابل با سرمایه داری نمی بینم. نتیجه بخش و مطلوب بودن کمونیسم آن است که انسانها آزادانه همزیستی در اجتماعات کوچک یا بزرگ را انتخاب می کنند. در این جوامع بایستی مصرف و کار به مراتب آزادانه و غیر فرمال تنظیم شود و جریان کالاها از بیرون و به بیرون و به همراه دیگر اجتماعات انجام می گیرد.

مهم انگیزه می باشد در انسانهایی مانند کروپوتکین که آنارشیسم کمونیستی را تشریح کرده و توسعه داده اند، اندیشه یک اقتصاد بر پایه تعاون و همبستگی در مقابل ("هر کس بجای خود نفر بعدی است").(wild west capitalism) سرمایه داری وسترن یک آلترناتیو برای سرمایه داری باید از چنین تفکری نقش ببندد. توضیح مترجم: من این مقاله را بیشتر بخاطر معرفی جامع و نسبتاً کوتاهی که از نظرات کروپوتکین به دست می دهد انتخاب کردم. این شروعی است برای مواجه شدن با سوء تفاهماتی که در چپ ایران در مورد آنارشیسم وجود دارد، و به این منظور تصمیم دارم که متونی را از آنارشیسم کلاسیک و بخصوص آنارشیسم معاصر ترجمه کنم. فکر می کنم در ابتدا بجای افتادن در یک منازعه بی فایده، ترجمه آثار تئوریک در معرفی مبانی و تاریخ جنبشهای آنارشیستی (آنچه که فعلاً در توان من می باشد) ثمر بخش تر باشد ، زیرا بحث یا مناظره هنگامی نتیجه بخش خواهد بود که طرفین آن حداقل اطلاعی از زمینه مسئله مورد مناقشه داشته باشند. متأسفانه در چپ ایران کلمه آنارشیسم به خاطر سنت قدرتگرایانه آن هیچ وقت در معنی واقعی آن بکار برده نشده و گاهی حتی به عنوان فحش سیاسی و برچسب زنی بر دیگرانی که اساساً با تفکر و جنبش آنارشیستی هیچ مناسبتی نداشته اند، استفاده شده است.
 (ریشه انقلاب) شماره91 Graswurzel revolution

Montag, 10. September 2012

نوشته ها و مطالب آنلاین رادیکال فمینیسم- مورد 1 آزاده آزاد


 نوشته ها و مطالب آنلاین آزاده آزاد بصورت جزوه های پی دی اف برای دانلود:
برای دانلود مقالات در سرور فور شرد یا رگیستر کنید و یا با کلیک روی گ
g به رنگ آبی توسط جی میلتان وارد سرور شوید. دوستانی که آدرس جی میل ندارند میتوانند از طریق توییتر و یا فیسبوک وارد شوند. در غیر اینصورت نیاز به پر کردن فورم ورود به سرور فور شرد میباشد. هر فایل کمتر از 1 ام بی و به فرمات ام پی 3 است.
 

زن بدون مرد مثل ماهی بدون دوچرخه است.
"موضع اساسی رادیکال- فمینیسم آن است که بیولوژی سرنوشت نیست و نقشهای زن و مرد و خصایص روانی شان نقش ها و خصایص فرا گرفته شده اند. به عبارت دیگر نقشهای مونث و مذکر ساختهای سیاسی مردانه ای هستند که در جهت تضمین قدرت و مقام برتر مردان عمل میکنند، مردان، به مثابه موجودات بیولوژیک ستمگرند، ولی نه به دلیل بیولوژی مردانه شان، که به خاطر دلیل تراشی استیلای شان بر پایه این تفاوت بیولوژیک."

رزا:  مارکسیستها تمامی نظرات ایسم های دیگر را به نام خود جعل و سنتز مبارزات مردم را به نام خود مصادره کردند و به این همه هم اکتفا نکرده و تئوری های آنان را در جایی که به نفعشان نبود وارونه نشان دادند.
نمونه وارانه نشان دادن و تقلیل نظریات رادیکال فمینیستها را در نوشته های نسیم روشنایی بعد از خروج اجباری اش از ایران و استحاله کاملش در تروتسکیسم میبینیم:
نسیم روشنایی یکی از جریان های فمینیستی رادیکال فمینیسم است که در دهه ی شصت و همزمان با موج دوم فمینیسم شکل گرفت. از منظر رادیکال فمینیسم، مفهوم پدرشاهی و طبقه بندی جنسی مرد/ زن، تعیین کننده ی نقش مادون زن در حوزه ی خصوصی، اجتماعی و تجربیات اوست. از این منظر، پدرشاهی بر تمام ساختارهای اجتماعی مقدم است و منشا بی عدالتی، ستم و سرکوب زنان است. برخی از جریانات درون این رویکرد، مردان را به عنوان جنس غالب، دشمن و عامل سرکوب و استثمار زنان می دانند. از این نقطه نظر، استثمار و سرکوب جنسی زنان که منشا آن ساختار پدرشاهی است، هم در خانواده و زندگی شخصی و هم در محیط کار و طبیعتا در کل جامعه وجود دارد.
امین قضایی نیز بعد از خروج اجباری اش از ایران، تئوری رهایی زنان را در پرداخت مزد به کار خانگی (پرداخت پول از طرف سیستم در مقابل خانه داری)  میبیند!
فمینیست‌های مارکسیست به درستی نشان می‌دهند که حق زنان به عنوان کارگران رایگان به تاراج می‌رود و تا وقتی کارخانگی بی‌مزد باقی مانده باشد و به حداقل مزد طبقهٔ کارگر افزوده نشده باشد، آزادی و استقلال واقعی زنان تحقق نخواهد یافت.

آذر درخشان (مائویست) در جمع آوری مطالب آزاده آزاد (رادیکال- فمینیست) مقاله ای درخشان به نام "چگونه خدا مرد شد!" مینویسد و برای رد گم کردن به نام "اخگر فرهانی"،  آنرا راهی شبکه اینترنتی میکند!
این مقاله هنوز در فیسبوک 8مارس موجود است!

برای خواندن مقاله اینجا را و یا در همین  آرشیو اینجا را کلیک کنیم.


مقالات جدید آزاده آزاد اینجا
آدرس تماس در زیر
aazad@yorku.ca

رزا: به نظرم برای خلاصی از شر دزدی علمی و وارونه گویی مارکسیستها، بهتر است به منابع اصلی رجوع کنیم. در جریان آزاد اطلاعاتی و وجود کماکان بدون سانسور اینترنت، نسل جدید امروزه، امکان رجوع به منبع اصلی را داشته و در همین راستا نیز بخشی از نوشته های آزاده آزاد (رادیکال- فمینیست) و لینک مراجعه به مبدا را در اختیار خوانندگان بلاگ قرار میدهم.
در آینده امیدوارم کتاب آزاده آزاد "پدريت غاصب" را بدون سانسور و بدون تحریف برای علاقمندان تئوری های رهایی زنان در همین پست قرار دهم. آزاده آزاد در هشت مارس 1984  کتابش را به زنان ايراني تقديم کرده است.
دلیل شاخ و دم زدن قیچی بدستان مارکسیست، علیه تئوری های رادیکال فمینیسم، بدلیل تقابل این نظریه ها با نظرات رهبران شان مارکس/انگلس میباشد.
"فمينيست ها در ادامه نقد نظرات "مردان بزرگ " به نقد نظر انگلس در کتاب "منشاء خانواده" پرداختند. ناديده گرفته شدن تفاوت بيولوژيک بين زن و مرد و فاکتور باروري بدون کنترل زن در پروسه شکل يابي جوامع اوليه، از جمله بحث هايي بود که در اين نقدها مطرح ميشدند. آزاده آزاد جامعه شناس فمينيست ايراني در اين زمينه کتابي به نام "پدريت غاصب" نوشته است. دراين کتاب بر خلاف مارکسيسم، که پيدايش محصولات اضافي و مالکيت خصوصي بر وسائل توليد را منشاء تنزل مقام زن ميشمارد، کشف تاريخي پدريت بيولوژيک (نقش مرد در توليد فرزندان) و آفرينش نهاد پدريت اجتماعي (بازشناخت اجتماعي – حقوقي نقش مرد در توليد فرزندان) و سيستم پدر سالاري متعاقب آن، عامل نهايي ستمکشي مشترک زنان قلمداد ميشود.
 آزاده آزاد همچنین در این کتاب به خلق زن اشاره دارد:
 آمازونيسم، يا مقاومت مسلحانه و جدايي طلبانه زنان
در تكامل تاريخي موقعيت اجتماعي زنان، شكل بندي آمازون ھا يا خلق زن پديده اي تاريخي كه »
بعلت اختلاطش با اساطير، مد تھاي دراز افسانه اي تصور مي شده، مسأله اي است كه از اھميت
سياسي عظيمي برخوردار است. اين شكل بندي اجتماعي، از افسانه عدم مقاومت زنان در برابر
حوادث تاريخي اي كه موجب انقياد آنان به مردان شده، افسانه اي كه ماركس و انگلس نيز از سر
«. گرفتند، پرده برمي دارد
 زنان آمازون به ھيچ مردي اجازه سكونت در ميان خود را نمي دادند، در ميان خود تصميم گيري »
كرده و خود جماعت خود را اداره مي كردند، فنون نظامي (استعمال زوبين، كمان و سر مدّور) را
آموخته و بر عليه مردان مھاجم مي جنگيدند، و براي تأمين معيشت خود اغلب به كشت زمين، و
گاه به دامپروري مي پرداختند. ضرورت دفاع از خويش در برابر حملات دائمي مردان و در عين
حال پرداختن به كشاورزي و فعاليت ھاي اقتصادي ديگر، يك نوع تقسيم كار در ميان آنان بوجود
آورد: دھقانان و سربازان. بعبارت ديگر، در كنار زنان دھقان، يك كاست از زنان جنگجو كه
عھده دار حمايت از كشتزارھا و دھكده ھا شده، از كشت زمين معاف گرديده، و مي توانستند به
کھانت بپردازند، نيز شكل گرفت. آمازون ھا بطور دمكراتيك دو رئيس قبيله انتخاب م يكردند كه
ملكه  كاھن خوانده شده و متناوباً يكي بر امور اقتصادي و اجتماعي دھكده  شھر رياست كرده
 (ملكه صلح) و ديگري امور جنگي را ھدايت مي نمود (ملكه جنگ). آنان الھه بزرگ و ھمه
موجودات مادينه را مي پرستيدند. با مردان ھمسايه شان بطور آئيني روابط جنسي سالانه برقرار
كرده، پسراني را كه از اين پيوند متولد مي شدند كشته و يا به نزد مردان مي فرستادند، و دختران را
نگاه مي داشتند. زنان آمازون ھم كنترل توليد اجتماع را در دست داشتند و ھم كنترل توليد مثل آنرا.
«. بدنشان، باروري شان، جنسيت شان، نيروي كار و محصولات كارشان بخودشان تعلق مي گرفت

رزا: نادیده گرفتن، تحریف و پنهان کردن نظریات و تحقیقات فمینیستی، یا شاخ و برگ زدن آن، مارکس/ انگلس ی کردن و یا سعی در تطبیق این نظریات با نسخه های کهنه رهبران حزبی کمونیسم دولتی، بدلیل فقر نظریات اینان و فاصله فزاینده آن با علوم جدید میباشد.  مارکسیسم اینان نه علمی است و نه رهایی بخش! به دیکتاتوری پرولتاریا نیز ختم نشد! دیکتاتوری بر روی پرولتاریا، نتیجه اصلی آن در عمل بود. نظریات انگلس نیز رهایی زنان را در خلاصی از شر مالکیت خصوصی (منشا ستم بر زنان) میداند. اما نظام پدرسالاری / مردسالاری بسیار قدیمی تر از نظام سرمایه داری بوده و به نظر میرسد، منشا اصلی آن در کنترل باروری و مالکیت بر جسم زنان باشد. به نظرم زنان همانگونه که علیه مالکیت بروی ابزار تولید مبارزه میکنند، مجبورند برای خلاصی خود (ابزار تولید مثل) همزمان علیه مردسالاری موجود در جنبش، لباس رزم به تن کنند. چرا که دولت پرولتاریا علاقه ای به رهایی کامل زنان نداشته و تاریخ نیز نشان داد که این بار دولت، کنترل تولید مثل زنان را بطور سهمناکی به نام حکومت کارگری بدست گرفت!
در این زمینه به نوشته امید بهرنگ (مائویست) نگاهی بیندازیم:
 نویسنده: امید بهرنگ
یکی از جدل­های مهمی که در دهه­ی بیست میلادی در شوروی در مورد كودكان جریان داشت، انعکاسی از دیدگاه­های عمومی و رایج رهبران بلشویک نسبت به سوسیالیسم است. یکی از مباحث آن دوره در مورد رهایی زنان، تعیین رابطه­ی مادر، فرزند و دولت بود. زیرا که یکی از پایه­های عینی تولید و بازتولید موقعیت فرودستی زن، مسئولیت دایمی نگهداری و مراقبت از فرزندان است. برخی از بلشویک­ها در ابتدا تصور می­کردند راه حل این مسئله ملی کردن کودکان است و باید مادران را مجبور کرد که فرزندان­شان را به  دولت شوروی بدهند.
لوناچارسکی (کمیسر فرهنگ دولت شوروی) اظهار داشت: "شک نيست كه عبارت­های پدر و مادر من و فرزندان ما به تدريج منسوخ خواهد شد و جايش را عبارت­هایی نظير افراد مسن، افراد بالغ، بچه­ها و كودكان خواهند گرفت". نظریه­های "لوناچارسكی" 18 در حمايت از اين تز بود كه كودكان، ديگر "متعلق به والدين­شان" نبوده، بلكه به " متعلق به دولت" خواهند بود. اين ايده به شکلی خفیف­تر در فرمول­بندی كولنتای، مبنی بر اینکه "مسئله­ی كودكان، مسئله­ی دولت است." نیز بیان شد. کولنتای برای تاکید بر وظایف دولت در برابر کودکان، در عمل نقش زنان را زیر سئوال برد. او گفت: "تعهد اجتماعی مادر بودن در درجه­ی اول توليد فرزندان سالم و شاداب است... تعهد بعدی مادر... شير دادن کودکان است. فقط پس از انجام اين كار است كه زن... حق دارد بگويد تعهد اجتماعی خود را در برابر فرزند به انجام رسانده است." 19 
از عملی­نبودن این سیاست - یعنی جداکردن اجباری مادران از فرزندان- که بگذریم، این سیاست بيان نگاه نادرست به مسئله­ی زنان است. بر پایه­ی چنین دیدگاهی، زنان فقط شايسته­ی تولید مثل و شیر دادن هستند و مادران پس از آن هيچ ادعايی در پرورش فرزندان خود نمی­توانند داشته باشند و اين وظیفه، قلمرو متخصصان تعليم و تربيت محسوب می­شود. كروپسكايا همسر لنين به مخالفت با چنین نظریه­هایی برخاست. او با این نظریه که  "فرزندان متعلق به پدر و مادر خويش­اندیا "فرزندان متعلق به دولت­اند" مخالفت کرد و گفت از آنجا كه دولت تحت كمونيسم زوال خواهد يافت، "فرزندان نه از آن پدر و مادر هستند و نه از آن دولت. آنها از آن خودشان هستند." 20 در واقع  نه دولت، بلكه كل جامعه و تمامی اعضای آن، در برابر كودكان وظيفه دارند. تک تک افراد جامعه، مسئول پرورش جسمی، ذهنی، اخلاقی و ايدئولوژيک آنها هستند.
 کولنتای تاکید کرد که ستم بر زنان موجب می­شود که زنان نتوانند در زندگی سیاسی شرکت کنند و "باید با شرایطی که منجر بر ستم بر زن می­شود مبارزه کنیم تا بتوانیم زن را از قید مادر بودن و کارخانگی آزاد کنیم." 10

رزا: لازم به تذکر است که آزاد سازی زنان توسط بلشویکها تنها به دلیل استفاده از نیروی زنان بود و نهایتا کودکان نیز توسط دولت پرولتاریا مصادره شدند. فاجعه "کودکان چاوچسکو"  و یتیم خانه ها و شیرخوارگاههای سوسیالیستی را میدانیم. از زنان در پروسه دولتی شدن بدنشان حق سقط جنین گرفته شد (استالین با فرمان صریح در کل کشور "شوراها" سقط جنین را ممنوع کرد) زنان ماشین جوجه کشی دولت سوسیالیستی شدند. سن زایمان از 18 تا 20 سال تشویق شد. البته اینهمه در پی سرکوب سهمناک جنبش زنان و سازمانهای مستقل زنان که از اوایل 1905 شکل گرفته بودند و استحاله اجباری شان به شرکت در "ژنوتدل" صورت گرفت.
امید بهرنگ: در سپتامبر 1919، دبیرخانه­ی کمیته­ی مرکزی حزب، کمیته­ای به نام  "ژنوتدل" سازمان داد. مسئولیت این کمیته با انیسا آرماند بود. "ژنوتدل" رهبری کلیه­ی فعالیت­ها را در ارتباط با زنان در سراسر کشور بر عهده گرفت....
"ژنوتدل" کارزارهایی برای حضور زنان در حمایت از جنگ داخلی سازمان داد، خدمات پزشکی و تامین ارتباطات ارتش سرخ  و یاری رساندن به کودکان بی­سرپرست و خانواده­های سربازان از جمله فعالیت­های زنان بود.
رزا: عاقبت زنان و ادامه سرنوشت زنان شوروی و اردوگاه سابقا موجود سوسیالیستی را میتوانیم در مقاله
رزا: به نظرم رهایی زنان در کمونیست پادگانی بلشویکها یا سوسیالیسم رفرم دیده "پروستریکا" سرابی بیش نیست. مائویستها نیز ایده سهم زمین دادن به زنان روستایی و اصلاحات ارضی (نه به خانوار بلکه سهم برابر زمین به زن و مرد روستایی) را قدم موثری در نابودی مردسالاری میدانند. البته معلوم نیست پس از این رفرم، چگونه قرار است که نهایتا زمینها اشتراکی شود! لابد وقتش برسد اینها هم (مائویستها) استالین وار روستاییان را به سیبری چین ! می کوچانند!
به هر حال مجبوریم همین امروز در مورد فردا تفکر کنیم. جامعه انسانی فراتر از پستانداران در برابر کودکانش مسئولند.  این مسئولیت اجتماعی است نه دولتی! و پس از از شیر گرفتن کودک خاتمه نمیابد! اگر هم ادعا میشود دولت سوسیالیستی موقتی است! و رو به اضمحلال! پس سپردن کودکان یک جامعه تحت سرپرستی دولت (سوسیالیستی) نابجا و بسیار خطرناک است. کودکان در معرض شستشوی مغزی و بعنوان سرباز و برده آینده نظام توتالیتر، اینبار به اسم حکومت کارگری مورد سو استفاده قرار گرفتند...
برای رهایی کامل مجبوریم نظریات جدید در مورد منشاء و سرشت پدرسالاری را خارج از کانال تحریف شده مارکسیستها بخوانیم. مجبوریم مدلهای جدید زندگی اجتماعی را در همین سیستم سرمایه داری تجربه کنیم. (در کلکتیوها، خانه های مشترک، تعاونی های شهر و روستا، زندگی بدون استفاده از پول، آموزش آلترناتیو خود و کودکانمان با ایجاد مراکز آموزشی ، پداگوژی آلترناتیو و آتونوم از دولت، ایجاد نهادهای کنترل تولید توزیع و مصرف  غیر سلسله مراتبی و...)

 ما نیاز داریم خارج از خانواده، دولت و سلسله مراتب، زندگی را خودسازماندهی کنیم. ایجاد سازمانهای زنان، مستقل از مردان، دولت، احزاب، سلسله مراتب و ایدئولوژی قدم اول است. در اینگونه نهادها، خارج از سازماندهی علیه دو نظام موجود (مردسالاری و سرمایه داری) همزمان میبایست، تئوری های مختلف در رابطه با منشا ستم نهادینه شده بر خود را مطالعه و خطوط کلی جامعه بدون ستم و استثمار را طرح کرده و در زندگی روزمره تجربه کنیم. خواهری را تقویت کرده و از قیومیت سن گرایان (مامان بازی و خاله بازی) خلاص شویم. از همان ابتدا راهمان را از میسیونرهای احزاب و سازمانهای سلسله مراتبی در جنبش زنان جدا کنیم (اینها شدیدا بدنبال چهره های مونث برای حمل پرچم سرخ شان هستند!)
کودکانمان را کلکتیو همراهی کنیم و از آنها بیاموزیم (غریزه آنها هنوز زندگی است و نه سود!). در جهت رهایی خود مسئولیت بگیریم. آگاه باشیم!
آزادی زنان در حکومت شوراها دروغ بود و رهایی زنان توسط بلشویکها افسانه!
ایدئولوژی مردسالارانه است و تئوری های رهایی بخش نیازمند تجربه!
به زنانی که به مردسالاران خانگی، حزبی، دولتی و گروهی، سرویس جنسی، عاطفی، یدی و فکری میدهند، اعتماد نکنیم. آنان که در زیر" اونیفورم رزم"، لباس بردگی جنسی مردسالاران را به تن دارند، از ما نیستند!
خواهری بیولوژیک نیست!
خواهری در پروسه مبارزه (خود رهایی) بوجود می آید!
ارباب بدون برده بی معنی است.
زن نباشیم!
مرد نشویم!....
 بقول آزاده آزاد: نیمه دیگر نباشیم، بلکه سلیطه باشیم!

 در زیر لینک چند مقاله به انگلیسی از آزاده آزاد.
همچنین تحقیقات انسان شناسی مفید: کتاب"تکامل زن" نوشته اولین رید انسان شناس آمریکائی.
"برقراری سه نوع تابوی اجتماعی ، پیش بایست بوجودآمدن جوامع انسانی است: تابوی زنا بامحارم ، تابوی قتل ، وتابوی آدمخواری. "...

لینک چند مقاله به انگلیسی از آزاده آزاد

On the Origin and Nature ofPatriarchy (1)

On the Origin and Natureof Patriarchy (2)

On the Origin and Natureof Patriarchy (3)

On the Origin and Natureof Patriarchy (4)

On the Origin and Natureof Patriarchy (5)

On the Origin and Natureof Patriarchy (6) 



On theOrigin and Nature of Patriarchy (10)


On theOrigin and Nature of Patriarchy (13)

لینکهای مرتبط: برای خواندن در همین بلاگ روی تیتر ها کلیک کنیم.