Freitag, 11. Dezember 2009

آنارشیسم چیست؟


آنارشیسم چیست؟ (آنارشیسم به روایت یک آنارشیست)
آنارشیست‌ها غالباً در روزنامه‌ها و پوشش‌های تلویزیونی به عنوان معترضین به جهانی‌سازی یاد شده‌اند. ما معمولاً به عنوان جنایتکاران خشن تصویر شده‌ایم. تقریباً هرگز هیچکدام از ایده‌های آنارشیسم توضیح داده نشده است. مقاله زیر را بخوانید تا بیابید آنچه را آنارشیست‌ها در پی آنند.

آنارشیست‌ها به انقلابی باور دارند که بوسیله طبقه کارگر انجام می‌شود و کارفرمایان و حکومت‌های آنان را سرنگون خواهد کرد، و جامعه‌ای را برپا خواهد ساخت که بوسیله کسانی که واقعاً ثروت جهان را تولید می‌کنند، ادامه یافته و کنترل خواهد شد. ما بر این باوریم که ممکن است بدون حکومت زندگی کرد و به جای آن شوراها و انجمن‌هایی برقرار خواهد شد که در آن «مردم عادی» می‌توانند درباره‌ی مصرف این ثروت تصمیم بگیرند. ما به تساوی همه باور داریم و اینکه چنانچه ما بخواهیم با کسانی که زندگی را به کام ما تلخ کرده‌اند مبارزه کنیم، حداکثر انسجام میان کارگران و دیگر گروههای ستمدیده مورد نیاز است.

وقتی درباره آنارشیست‌ها چیزی می‌شنوید، به این باور رهنمون می‌شوید که ما بمب‌گذاران دیوانه‌ایم! این افسانه ساخته شده است که ما به خشونت فقط به خاطر خشونت باور داریم. افسانه دیگر آنکه آنارشیسم هرج و مرج و نظم‌ستیزی است. بوسیله سیاستمداران، کارفرمایان و نویسندگان مزدورشان در رسانه‌های گروهی ادعا شده است که اگر هیچ حکومتی نباشد، جایگزین آن هرج و مرج، آشفتگی و بهم‌ریختگی است؛ ولی آیا هرگز درباره جامعه امروز شگفت زده نشده و به این نتیجه نرسیده‌اید که شاید هم‌اکنون در آشوب و اغتشاش به‌سرمی‌بریم؟!ممکن است شما بپرسید چرا چنین است؟ پاسخ ما این است که یک دلیل بزرگ وجود دارد: سود! هم‌اکنون ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن دو طبقه عمده وجود دارد: کارفرمایان و کارگران. کارفرمایان صاحب کارخانجات، بانک‌ها، مغازه‌ها و غیره هستند.کارگران صاحب چیزی نیستند. ما فقط کار خود را داریم که آنرا برای زندگی بکار می‌گیریم. کارگران ناگزیرند کار خود را به کارفرمایان به ازای دستمزد بفروشند.کارفرمایان خواستار آنند که هر چه بیشتر ممکن است، از کارگران کار بکشند تا آنکه بتوانند سطح بالای سود خود را نگاه دارند. از این رو هر چه کارگران مزد بیشتری به دست آورند، سود کارفرمایان کمتر می‌شود. علایق این دو بطور کلی در تقابل با یکدیگر است.تولید بر پایه نیازهای مردم عادی قرار ندارد. تولید برای سود است؛ از این رو هر چند غذا به اندازه کافی برای تغذیه همگان در جهان وجود دارد، مردم در گرسنگی به سر می‌برند، زیرا سود در اولویت است. این سرمایه‌داری است.

دولت چیست؟

برای آنکه نیازهای کارگران برآورده شود، بایستی از شر کارفرمایان خلاص شویم؛ ولی این کار آسانی نیست. کارفرمایان سازمان یافته‌اند؛ آنها رسانه‌های گروهی را در اختیار دارند؛ آنها همچنین دولت و نیروی نظامی و انتظامی را در اختیار دارند. دولت (یعنی حکومت‌ها، ارتش‌ها، دادگاه‌ها، پلیس و غیره) یک نتیجه مستقیم این واقعیت است که ما در جامعه‌ی طبقاتی زندگی می‌کنیم. یک جهان که 225 تن از ثروتمندترین مردم دارای ثروت انباشته‌ای برابر با مجموع درآمد سالانه 2.5 میلیارد فقیرترین مردم جهان را دارا می‌باشند. هدف دولت در اینجا حفاظت از منافع این اقلیت است، که چنانچه بتواند به وسیله ترغیب و اقناع و گرنه با اعمال زور چنین خواهد کرد. قوانین بخاطر حفاظت ما نیست، بلکه برای حفاظت صاحبان ثروت است.

انتخابات

ما به این باور رهنمون شده‌ایم که دولت بر وفق مراد ماست. آیا ما انتخابات را به این خاطر انجام نمی‌دهیم که هر حکومتی بخودی خود نمی‌تواند وظائفش را به انجام رساند؟ دموکراسی آنان چیزی شبیه جعبه مارگیری (Ticking boxes) است!!! درست است که ما انتخاب می‌کنیم، ولی انتخاب ما بین احزابی است که همه با نظامی موافقند که توسط اقلیت کوچکی کنترل می‌شود.

انقلابی‌هایی که از اصول انقلابی دست کشیده‌اند، تمایل به انتخابات دارند. آنها به دنبال هرچیزی هستند که مردم‌پسند باشد و آنها را مطمئن سازد که برنده انتخابات می‌شوند. این امر برای آنها مهم‌تر از آن چیزی است که مردم فرهیخته در مورد سوسیالیسم می‌پندارند. این همچنین بدین معناست که آنها به توده‌ی رأی‌دهندگان به عنوان تماشاگران محض می‌نگرند. مردم به مثابه رأی‌دهندگان در نظر گرفته می‌شوند نه به عنوان افرادی که می‌توانند واقعاً در سیاست درگیر باشند و سوسیالیسم را به وقوع رسانند.

سوسیالیسم نمیتواند از پارلمان برخیزد. اگر ما به یک کشور مانند شیلی نگاه کنیم، می‌توانیم بفهمیم چرا. در سال 1973 مردم یک دولت معتدل سوسیالیست که توسط پرزیدنت آلنده رهبری می‌شد را بر روی کار آوردند. این دولت منتخب دموکراتیک بوسیله کودتای ارتجاعی CIA سرنگون گردید. وازدگی به دنبال آن موجب گردید که جنبش کارگری تار و مار گردد و هزاران رزمنده و مبارز جان خود را از دست بدهند.

هسته مرکزی سیاست ما این باور است که مردم عادی باید انقلاب را به ثمر برسانند. هر عضو از طبقه کارگر (کارگران، بیکاران، زنان خانه‌دار و غیره) دارای نقشی هستند که باید ایفا کنند. تنها با این مشارکت می‌توان مطمئن شد که آنارشیسم واقعیت دارد. ما به انقلابی باور داریم که از پایین به بالاست و بر پایه شوراهای کارخانه و جامعه بنا شده است. آزادی نمی‌تواند داده شود؛ آزادی گرفتنی است.

ما با این حرف (مارکسیست‌ها) موافق نیستیم که گفته می‌شود: «انقلاب (اکتبر) شکست خورد». در حالیکه آنها می‌گویند که با آنچه تاکنون گفته‌ایم، موافقند. آنها به این باور چسبیده‌اند که یک حزب لازم است که برای مردم انقلاب کند. بسیاری از آنان عقاید خود را بر دیدگاه لنین بنیاد نهاده‌اند که بر این باور بود که کارگران شایستگی دستیابی به چیزی را دارند که «آگاهی اتحادیه صنفی» نامیده می‌شود.

بر طبق نظریه لنین مردم نیاز به حزبی دارند که متشکل از انقلابی‌های حرفه‌ای است تا برای آنها انقلاب کند. آنچه را که ما در روسیه شاهد آن بودیم کاری نبود که برای سوسیالیسم باید انجام می‌شد. قدرت در دست شمار اندکی از نخبگان حزبی باقی ماند. دولت همان کارفرما بود و کارگران هنوز مورد بهره‌کشی قرار می‌گرفتند و گوش به فرمان دولت بودند.

بنابراین ما می‌گوییم دولت فراتر از مردم عادی است. برخی می‌پرسند «آیا این ممکن است؟ آیا این هرج و مرج نیست؟» البته که نه. اکنون نظام سرمایه‌داری بدون حمایت طبقه کارگر فرو خواهد پاشید. ما همه چیز را می‌سازیم، همه ثروت را تولید می‌کنیم. این ممکن است که تولید را سازمان داد به گونه‌ای که همه نیازها برآورده شود. این نیز ممکن است که ساختارهایی را به وجود آورد که به هر کس اجازه دهد که در تصمیم‌گیری‌هایی که بر آنها تأثیر دارد، مشارکت نماید.جامعه برپایه شوراهای کارخانه و جامعه بنا نهاده می‌شود. اینها با یکدیگر متحد و هم‌پیمانند به گونه‌ای که تصمیماتی که می‌توان گرفت ناحیه بزرگی را پوشش می‌دهد. نمایندگان می‌توانند از هر ناحیه و کارخانه اعزام شوند. آنها قابل فراخوانی هستند؛ یعنی چنانچه کسانی که به آنها رأی داده‌اند از رفتار آنها خرسند نباشند، فوراً آنان را با دیگری جایگزین خواهند کرد. با تکنولوژی نوین این کار بسیار آسان است که بسیاری از مردم را در اتخاذ تصمیم سریع مشارکت داد.در درون این جامعه آزادی فردی واقعی وجود دارد. افراد در جامعه مشارکت دارند، ولی تا آنجا که به آزادی دیگران مداخله و تعرضی نداشته باشند، آزادند. اساساً ما بر این باوریم که مردم خوبند و اگر آزادی را به دست آورند به سادگی آنرا رها یا پایمال نمی‌نمایند.

آنارشیسم در عمل:

مانند اکثر کسانی که در مورد آنارشیسم چیزی شنیده‌اند، شما هم احتمالاً بر این باورید که «اینها ایده‌های خوبی است ولی بدبختانه هرگز در عمل پیاده‌شدنی نیست. مردم فطرتاً آزمند و خودخواهند؛ اگر دولتی نباشد که آنها را مراقبت و کنترل کند، تمایلات ما کاملاً به هرج و مرج کشیده خواهد شد.»

ولی نمونه‌های تاریخی از عملکرد آنارشیسم در دست است. بزرگترین این تجارب در خلال جنگ داخلی اسپانیا در سال 1936 به وقوع پیوست. این واقعه با کوششی برای یک کودتای فاشیستی آغاز گردید. در پاسخ به کودتا کارگران برای شکست دادن فاشیسم بسیج شدند. مبارزان مردمی بوسیله اتحادیه‌ها تشکل یافتند و کارگران کارخانه‌ها را به اشغال درآوردند. دهقانان زمین‌هایی را که توسط مالکان متروک شده بود، به تصرف درآوردند. این آغاز انقلاب برای آنارشیست‌ها به شمار آمد. آنها بر این باور بودند که جنگ داخلی نه تنها جنگ علیه فاشیسم است بلکه همچنین مبارزه علیه سیستم سرمایه‌داری است که فاشیسم را بر سریر قدرت نشاند.

در مناطقی که بوسیله آنارشیستها کنترل می‌شد، خودگردانی کارگران (نظارت کارگران بر امور مؤسسات تولیدی) به صورت یک واقعیت درآمد. در کاتالان لااقل 2000 تعاونی صنعتی و تجاری وجود داشت.

لااقل 60 درصد کشاورزی اسپانیای «جمهوری‌خواه» تعاونی شد.در محل کار شوراها یا کمیته‌ها توسط مجامع یا انجمن‌های کارگران انتخاب می‌شد و نمایندگی بخش‌های کارخانه را بر عهده داشت که وظیفه مدیریت کارخانه تعاونی شده را عهده‌دار بود. صنایع تعاونی شده در هر بخش از کارخانه در یک اتحادیه اقتصادی نماینده داشت. این به نوبه خود بوسیله یک شورای صنعتی عام هدایت می‌شد که کنترل مستقیم بر کل صنعت داشت.

در اینجا شرحی از سازمان گاز، برق و آب را در بارسلون مشاهده می‌کنید:« هر نوع از مشاغل (مثلاً مکانیکی) بخشی را که شامل حداقل پانزده کارگر است، تشکیل می‌دهد. جاهایی هست که شمار کارگران از اصناف گوناگون به اندازه‌ای نیست که یک بخش عمومی را سازمان بدهند. هر بخش دو نماینده را نامزد می‌کند که توسط مجمع کارگران انتخاب شده است. یکی از نمایندگان از کارگران فنی است و در "کمیته" کارخانه شرکت می‌کند. دیگری در اختیار مدیریت کار در آن بخش قرار می‌گیرد.

"کمیته" ساختمان یا کارخانه، رده بالاتر از آن است که بوسیله نمایندگان بخش‌ها انتخاب می‌شود و شامل یک تکنسین، یک کارگر ساده (یدی) و یک مدیر است. کارگر ساده باید مشکلاتی را که ممکن است بین بخش‌های مختلف بروز کند، حل کند. او پیشنهادها را از کارگران اصناف مختلف دریافت می‌کند و بخش‌ها، گزارش‌های روزانه پیشرفت کار را به او می‌دهند. به طور ادواری نماینده مزبور برای شرکت در مجامع عمومی بخش‌ها فراخوانده می‌شود. طرح‌ها و ابتکاراتی مورد بررسی قرار می‌گیرد که علاوه بر بالا بردن بهره‌وری و افزایش تولیدات موجب بهبود وضع کارگران نیز گردد. یک نسخه از این مشاوره‌ها به شورای کارخانه ارسال می‌شود.

نماینده‌ای که وظیفه مدیریتی را بر عهده دارد، ورود و انبارداری مواد را سرپرستی می‌کند، جزئیات نیازهای دفترداری کالاها و ذخائر را ثبت می‌کند و وضعیت درآمد و هزینه را زیر نظر دارد. این نماینده مسئولیت ارسال مراسلات و موازنه و تسویه حساب کارخانه را که به شورای صنایع باید گزارش شود، تهیه می‌نماید.

نماینده‌ای که وظیفه فنی دارد، فعالیت‌های بخش خود را سرپرستی می‌کند و همه همّ خود را مصروف افزایش بهره‌وری می‌نماید. برای سبک کردن زحمت کارگران بوسیله معرفی روشهای جدید، او تولیدات را در دستگاههای برق، وضعیت شبکه‌ها، تهیه آمار و نمودارها که نشانگر چگونگی افزایش تولید است، مورد بازبینی قرار می‌دهد. در نوک هرم، شوراهای صنایع قرار دارند. برای گاز، برق و آب هرکدام یک شورا وجود دارد. هرکدام شامل هشت نماینده است، چهار نماینده از U.G.T (اتحادیه صنفی سوسیالیست) و چهار نماینده از C.N.T (Confederación Nacional del Trabajo) اینها بوسیله شورای عمومی سه صنعت عمده (گاز، برق و آب) که آن نیز از هشت نماینده که به تساوی از دو اتحادیه فوق برخاسته‌اند، رهبری می‌شوند.این شوراها فعالیت‌های سه صنعت را هماهنگ می‌نماید. تولید و توزیع مواد خام را از نقطه نظر منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی هماهنگ می‌نمایند، قیمت‌ها را تعدیل و اصلاح می‌کنند، مدیریت عمومی را سازمان می‌دهند؛ در حقیقت همه ابتکارات مفید برای نیازهای تولیدات و کارگران را رتق و فتق می‌نمایند؛ در عین حال همواره این الزام وجود دارد که فعالیت‌های خود را به اتحادیه مجامع محلی و منطقه‌ای ارائه دهند.در روستاها:در حومه‌ی شهر (روستاها) نیز تعاونی شدن دیده می‌شد. در آراگون Aragon، نزدیک خط جبهه در خلال جنگ، تعاونی شدن ریشه دواند و خیلی زود منتشر شد. در فوریه 1939، 275 تعاونی که شمار اعضای آن به 80000 نفر بالغ می‌گردید، وجود داشت. سه ماه بعد 450 تعاونی با 180000 عضو یافت می‌شد. غالباً دهقانان و کارگران کشاورزی از همتایان خود در شهرک‌ها و شهرها پیش می‌گرفتند. نه تنها تولیدات تعاونی شد، بلکه در روستاها مصرف هم تعاونی شد. در بسیاری از این نواحی پول منسوخ گردید.معمولاً تصمیم‌گیری برای تعاونی شدن در یک مجمع گرفته می‌شد (جلسه‌ای با حضور کلیه روستائیان). این به معنی واگذاری زمین، دام، ابزار کشاورزی، بذر، انبار غله و سایر فراورده‌ها بود. سپس زمین به قطعاتی تقسیم می‌شد، هرقطعه به یک گروه کاری اختصاص می‌یافت که شامل حدود دوازده نفر بودند که خود نماینده خویش را انتخاب می‌کردند. تولیدات در یک کپه (pile) انباشته می‌شد که به مصرف جامعه برسد. هر کس بر طبق توانایی خود تولید می‌کرد و هر کس مطابق نیازهایش مصرف می‌نمود.تعاونی کردن به زمین منحصر نمی‌شد. در روستاها، کارگاههایی تأسیس گردید که همه پیشه‌وران محلی ابزارهای کشاورزی و وسایل خانه و غیره را برای روستا تولید می‌کردند و همچنین تعمیرات لازم را برای تعاونی‌ها انجام می‌دادند. بانکداران، قصابها، سلمانی‌ها و نظایر آن نیز تعاونی شدند. اکثر کارگران روستایی و دهقانان با ابداع ماشین‌آلات وضعشان بهبود یافت و سطح زندگی بالا رفت؛ به قول یک تعاونگرا: «کسانی که کمتر داشتند، اکنون بیشتر و بهتر می‌خوردند - هیچکس کم نمی‌آورد». سوادآموزی به عنوان انگیزه اصلی مطرح بود و کودکان و نوجوانانی که هرگز روی مدرسه را ندیده بودند، آموزشی را می‌دیدند که پیش از این بوسیله زمینداران و سیستم آنها از آن بازداشته شده بودند.در مورد زنانزنان نیز بهره بردند.

آنها در همه جا حضور داشتند - در کمیته‌ها، در میان مبارزان و در خط جبهه. در نخستین عملیات جنگی زنان هر جا لازم بود، دوشادوش مردان جنگیدند. این علاوه بر مواردی بود که زنان جای مردانی را که در جبهه جان بخته بودند، پر می‌کردند. آنها در گروههای جنگجو دوش به دوش مردان و همانند آنان می‌جنگیدند. آنها تعاونی‌ها را سازمان می‌دادند و بر علیه نگرش جنسیت‌گرایان گذشته مبارزه می‌کردند، که هیچ جایگاهی در یک انقلاب واقعی ندارد. در اثنای جنگ سقط جنین در «منطقه جمهوری» قانونی شد. مراکزی برای زنان افتتاح شد که شامل مادران بیوه و زنان خودفروش بود.در کل حقیقتاً تغییراتی در نگرش نسبت به زنان ایجاد شد. یک زن که در جنگ داخلی شرکت داشته، گفته است:

«آنها مانند برادران و خواهران هم بودند. این که مردان در این کشور زنان را چون افرادی با حقوق انسانی کامل نمی‌شناختند، مرا همیشه آزار می‌داد؛ ولی حالا این دگرگونی بزرگ رخ داده است. من بر این باورم که این رخداد همزمان از این جنبش انقلابی نشأت گرفته است».درسهایی که می‌توان گرفتتاریخ بی‌تفاوت نیست. آنچه در مدرسه یاد می‌گیریم ضرورتی برای حکومت، فرمانروایان و سرمایه‌داری است. آنچه یاد نمی‌گیریم آن است که در بسیاری از اوقات نشان داده شده است که این حکومت ضرورتی ندارد. مردم ذاتاً بد نیستند. وقتی شرایط درست فراهم شود، روح تعاون و همکاری رشد می‌کند.تاریخ به ما نشان می‌دهد که ایده‌های آنارشیستی می‌تواند تحقق یابد. یک جامعه نوین می‌تواند با کنترل کارگران به وجود آید؛ ولی این خلق‌الساعه نیست - ما باید برای آن خود را سازمان بدهیم.بدین خاطر است که ما نیاز به سازماندهی انقلابی داریم. یک سازمان که همه کسانی که برای کنترل کارگران می‌جنگند گرد هم فراهم آورد. یک سازمان که به ما فرصت تبادل اندیشه و تجربه را بدهد و درسهای تاریخ را بیاموزاند. یک سازمان که تلاش همگانی برای یک جامعه نوین را تسهیل نماید.ما نیاز به گروهی از رهبران و دنباله‌روان آنان نداریم. ما سازمانی نیاز داریم که توده‌های مردم عادی را در فرایند ایجاد انقلاب بسیج نماید. سازمان‌های آنارشیستی را در جایی که زندگی می‌کنید، جستجو کنید و چنانچه نیابید، در مورد شروع آن بیندیشید.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen