Freitag, 24. Januar 2014

عصر آنارشیسم، تارنمایی قلابی! از عهد بوق!



رزا: بعد از فیسبوکها و پیج های قلابی کارگران آنارشی، دانشجویان آنارشی، بلک بلوک آنارشی... امروز با ایمیل رفیقی متوجه سایت جدید عصر آنارشی شدم. 
برای دوستم نوشتم: رفیق اینها راه گم کرده های فداییان سابق هستند که اکنون گویا امام زاده ی جدیدی یافتند و تبلیغ دخیل بستن دارند! نشخوارشان بازنشر ترجمه های روزنامه ی دو دهه پیش است، چرا که بعد از چند دهه حتی زبان کشور میزبان را نیز نیاموختند، بلکه بفهمند آنارشی اصولن نه مادر دارد و نه پدر
 اینان آبشخورشان همان فرهنگ خانواده ی مقدس مارکسی است که آیکون آرشیو : زنان و کودکان دارند، دریغ از حتی یک نوشته!
آبشخورشان همان تاریخ ایران است که هر جا قانونی باشد، زنان و کودکان و مجنونین و... را در کنار هم میگذارد، مبادا ما زنان فراموش کنیم که مردان و پدران قیم ما یند...
مبلغان امامزاده ی جدید، در کنار تروتسکیست های طرفدار اعدامی مانند علیرضا بیانی و "میم" رازی نشسته و سخنش را با: رفقا ما مارکسیستها!!! شروع میکند! 

رهبر معنویشان علنن لاشه ی حیوان جویده و آنلاین  "فواید گیاهخواری" لایک میزند.
  آنقدر زبان بریدند تا من هم مجبور شدم سر در بلاگم شفاف اعلام کنم، من را با این آقایون ربطی نیست!

اینان آنارشی همان عصر قدیم اند، در صدد به آشپزخانه فرستادن زنان، مانند "پدر معنوی" شان پرودون!

سوادشان تا همان آنارشی عرفانی عهد بوق میرود در احیا ی دین! بیخود نیست با رفقایشان در احیای مارکسیسم! نشست و برخاست دارند! درب و تخته شان جور است! 
اگر باورتان نمیشود، دامن فیسبوک "زنان آنارشیست"! شان را بالا بزنیم،
 پدر معنوی آنارشیست را رویت خواهید کرد!


مطالب مرتبط: 
کامنتی در انتقاد از ترجمه ی نشریه ی آبگون چند دهه ی پیش!
خجالت نمیکشی تو روز روشن دروغ‌ میگی‌؟؟!!آخه کسی‌ که صداقت نداره و برای زور چپون کردن افکار و اعتقادات و جذب مخاطب به دروغ‌ رو میا‌‌ره چه کمکی‌ گلی‌ میتونه به سر جامعه رنج و درد کشیده از حاکمیت دروغ‌ و فریب بزنه؟!جامعه ایده آلیستی و زندگی‌ و بقا با توسل به اعتقادات دینی و عرفانی!!!کچل مو فرفری محصول تلاش روشن فکران جهان وطنی جهان سوم!استاد به لجن کشیدن واژها و بازی کردن با کلمات کسانی‌ که مدعی نجات و رستگاری جامعه بشری رو دارند و مانند آخوند‌ها و کشیش ها انسان رو موجودی فاقد عقل و شور و قدرت تشخیص و انتخاب میدونند بنابر این برای تعیین ابتدایی‌ترین حقوق انسان زمینی‌ به آسمان نگاه میکنند!دوران سؤ استفاده از احساسات و اعتقادات مردم حداقل در ایران به سر آمده دیر اومدی حاجی..
* اولین بار پیر ژوزف پرودون (پدر معنوی آنارشیسم) خود را آنارشیست نامید. ۱۸۰۹-۱۸۶۵

مطالب مرتبط:
سعید صالحی نیا
(1)علیرضا بیانی چه می گوید؟(1)
علیرضا بیانی قبول می کند که اعدام باید پایان یابد! اما؟ می گوید اون پایان اعدام باید بعد از سری اعدامهائی سرانجامش برسد! یعنی اعدام "انقلابی" را شرط پایان اعدام می داند! می خواهد با اعدام، اعدام را پایان دهد! اما ببینیم استدلالش برای این تئوری من در آوردی چیست؟
جملات  نهائی و مشعشع علیرضا بیانی:
"این فقط یک انتقام برای التیام زخم های روحی نیست، این « قانون» نبرد طبقاتی برای هست و نیست ادامه انسانی حیات یا تحت حکومت وحشی سرمایه داری است. تیرهای چراغ برقی که از آنها آخوند های جنایتکار سرمایه داری آویزان می شود محل رقص و شادی و پایکوبی مادران و فرزندان هزاران قربانی و به قتل رسیده توسط حکومت جمهوری اسلامی است و این بر اساس هیچ قانونی صورت نمی گیرد مگر قانون خشم طبقاتی که تا لحظه نابودی همه عناصر قتل و جنایت ادامه خواهد داشت"

علیرضا بیانی
در مورد نقد به بحث خودِ من در رابطه با موضوع قانون اعدام، یک بار و آن هم لابد به دلیل نگرانی از پیگیری هایی که می داند من خواهم داشت، جمله ای را جداگانه کپی کرده که همان آغاز جمله با نفی قانون اعدام است، اما در لحظۀ پایان جمله به این نتیجه رسیده که من با قانون اعدام موافقم! و بعد در جاهای دیگر در بین پرانتز هم نوشته «اعدام هر که باشد». او که در بحث هایش به من نسبت خلخالی داده بود، به ناچار بنا به تحریفی که کرده بود، خود به مدافع جان خلخالی تبدیل شد، فقط به این دلیل که هیچ چیز از مفهوم نبرد طبقاتی در وضعیت انقلابی نه شنیده و نه دیده است. دربارۀ نقد به سایر رفقای گرایش مارکسیست انقلابی، همین یک مورد کپی جداگانه از متن را هم انجام نداده و به این ترتیب به بهانه نقد، وارونگی درک و دریافت خودش را که مستقیما از روش ایدئولوژیکی ایشان منبعث می شود، به تصویر کشیده است.
ایشان همان موقع هم اصرار پشت اصرار می کرد که نظر من راجع به لغو قانون اعدام را بداند. من هم که منزجر از واکنش های او به شکل نوک زدن وی به موضوعات بودم، به جای یکی دو جمله، مقاله ای را که در حدود چهار سال پیش فقط در سایت آزادی بیان منتشر کرده بودم، به عنوان پاسخ جلوی ایشان گذاشتم. واکنش عجولانه و به شدت عصبی سعید صالحی نیا به آن مقاله، علاوه بر نشان دادن شدت بی ربطی وی به مباحثات مارکسیستی و عمق بی سوادی سیاسی ایشان نسبت به مفهوم انقلاب و قهر انقلابی و مفهوم نبرد طبقاتی، نشانگر آن بود که وی حتی در وجه کنونی گرایشی که پس از اخراج از حزب کمونیست کارگری به آن رسیده، یعنی یک شِبهِ لیبرال دمکرات سرگردان، قادر به رعایت موازین نقد در همان چهارچوب ژورنالیسم بورژوایی هم نیست، به این دلیل ساده که ایشان اساساً تاکنون سر و کاری با «نقد» نظری نداشته است.

اخیراً در فیس بوک تکه نوشته ای از طرف اینجانب (علیرضا بیانی)، در مورد اعدام سران جنایتکار جمهوری اسلامی نوشته که موجب واکنشاتی شد. قول داده بودم در این رابطه بحث مفصل خود را ارائه کنم که اکنون طی نوشته زیر چنین میکنم. آن تکه نوشته طنز گونه از طرف من چنین بود:
« بد شانس ترین فرد ایران کسی است که در هنگام دار زدن خامنه ای خواب باشد و خوش شانس ترین کسی است که طناب را به دورگردنش میاندازد»

رزا: بهترین مطلبی که این هفته خواندم از فرزانه راجی بود. نمیدانم گویا مترجم زندگی رزا لوگزامبوگ به فارسی هم بوده. راستش اسمش برایم همیشه در کنار رزا ی شورشگر ذخیره شده و خوشحالم او مخالف اعدام است. برای خواندن مصاحبه با فرزانه راجی در منبع روی تیتر آن کلیک کنیم. در بلاگ روی اینجا

- خانم فرزانه راجی

 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen