تفاوت عشق و ازدواج
سرانجام روزی، مردان و زنانی بر خواهند خواست تا قله های کوهستانی را برای ملاقاتی با شکوه، استوار و آزاد بپیمایند، و آمادهاند برای دریافت روح یکدیگر، برای قسمت کردن و لذت بردن از تشعشعات زرین خورشید عشق هر چقدر تزیینی، هر چقدر رویاپردازانه و هر چقدر هوشی شاعرانه. کسی قادر نخواهد بود توان آفرینی های این چنین نیرویی را در زندگی مرد و زن پیشبینی کند. اگر روزی جهان، حقیقت دوستی و یگانگی را ، و نه ازدواج را، از درونش متولد سازد، آنزمان عشق انرژی دهندۀ آن خواهد بود!
نویسنده: اما گلدمن - مترجم: ملکرخ عابدی
مقدمۀ مترجم: «اما گلدمن» در 27 ژوئن 1869 در لیتوانیا که آنزمان بخشی از روسیه بود به دنیا آمد . او در سنین جوانی وارد آمریکا شد؛ در شیکاگو که عمدتاً از نفوذ بینش آنارشیسم بهره میگرفت و اما گلدمن نوجوان از آن لحظه به دفاع از جنبش آنارشی برخاست . او در مقالهای به نام " درسهای اولیۀ آنارشیسم " مینویسد: طرفداران استبداد و حکومتگری آگاهانه آنارشی را به عنوان هرج و مرج طلب و بی بند و بار لقب میدهند ، در حالیکه واژۀ آنارشی ریشهاش از یونان قدیم به مفهوم ایستادگی و تسلیمناپذیری در مقابل سلطۀ قدرت میباشد. از مقالۀ عشق و ازدواج اما گلدمن نزدیک به یک قرن میگذرد و نسل های بسیاری از زن و مرد در جهت اندیشه های او تا کنون گام برداشتهاند . زنی که بر حقایق تلخ زندگانی زنان در این جوامع مردسالار واقف بود و چون پرندهای سبکبال دریای آزادی را درنوردید تا آنرا به آیندگان مژدگانی دهد. از اینرو زنانی که بر اندیشۀ مبارزاتی اما گلدمن آشنا شدند همگی بر این باور بودند که او آنگونه زنی بود که چندین قرن از نسل خویش فراتر میزیست، آنگونه که شاید ما فروغ فرخزاد را داشتهایم؛ اما هر کدام به سبکی متفاوت برای آزادی زن و رهایی انسان از بند های کلیشهای تعبد و از خود بیگانگی کوشیدند . البته خواننده توجه کند که این روند مالکیت کالایی در عرصه کنترل بر هویت زنان و زندگی زیستی ما جدا از تاریخ سلطه ایدئولوژِی مدرنیسم و لیبرالیسم غربی نبوده جایی که اما گلدمن در برجسته کردن مناسبات عاشقانه آنرا بخوبی به نقد میکشد . مناسبات بیمارگونه کنترل و سلطه گری اساساً ریشه در بینش و عملکرد اصولگرایان دولت ساختار دارد که در جهت کنترل بر تولید زندگی زیستی ( اقتصادی ، فرهنگی ، جنسی ، نژادی و غیره ) مردمان و طبیعت ما برآمده اند . این انحصار طلبی قدرت حزبی و فرقه ای مدرن که در چهار چوب اخلاق گرایی قانون ، حکومت و دولت، آشکارا به تخریب و آلوده کردن تمام هستی زندگی زیستی و مناسبات همسایگی اکوزیستی عاشقانه بر آمده ، طبعاً مقاومت رو به رشد جنبش های میلیونی جهانی را در برابر این تخریب گرایی بی عاطفه اش روز بروز وسیع تر و جدی تر میکند . از این جهت اما گلدمن علیه کلیت این نظام کنترل حکومتی یعنی استبداد ، استثمار و استعمار سر به شورش گذاشت . آوازۀ مبارزاتش آنچنان گستردگی ای داشت که حتی حاکمان حزب بلشویک روسیه با وجود اعمال سیستم ترس و کنترل بر انقلاب شوراها و آنارشیستها و منتقدین آنروز، هنوز جرأت نمیکردند به اما گلدمن و دلداده مبارزش آلکساندر برکمن صدمه ای وارد آورند . گرچه لنین و دیگر شرکای ارباب حکومتی اش با زیرکی تمام به آن دو پیشنهاد بالاترین مقام های نخبگی کشوری را دادند اما این دو آزادیخواه عاشقتر از آن بودند که فریب عنوان های پوشالی و مریضگونه را بخورند و سرکوب خشک کمونیسم دولتی را علیه شوراهای کارگری و دهقانی و کمونهای مردمی و آزاد اندیشان بپذیرند، آنگونه که حتی در زیر چکمه های آهنین قدرت طلبی و اقتدارگرایی حزب بلشویک و حکومت قانون اصول گرایی اش ،آندو بدفاع از شوراها و کمونهای خودگردان برآمدند . حزب در اکتبر 1917 تحت عنوان نظارت بر امپریالیستهای شکست خورده ، در واقع قلب شوراهای انقلابی خودگردان روسیه را نشانه رفت و دیکتاتوری سرخ را آفرید تا آنجا که اوایل سال 1921 آخرین تپش جنبش شورایی که در حماسه کرونشتات شکل گرفت را با ریاست ژنرال تراتسکی معروف به "لرد تراتسکی" و زینوویف، علی رغم اعتراضات حتی یک سوم از اعضای خود حزب بلشویک که خطر سازمان مخفی چکا را هم بالای سر خود حس کرده بودند ، کاملاً به خون کشاند و سرمایه داری بور کراتیک دولتی را جایگزین شوراهای خودزیستی کمونها کرد و این دقیقاً همان چیزی بود که باکونین در سالهای دوران مارکس و بعدها اما گلدمن دربارۀ دیکتاتوری سرخ ( پرولتاریا ) پیش بینی کرده بودند . دیکتاتوری ای که در امتداد قدرت گیری اش توسط همان ساختار اقتدارگرایی لنینی تقریباً تمامی اعضاء اصلی یعنی "خودی" حزب را با نظارت استالین تار و مار کرد .
سرانجام روزی، مردان و زنانی بر خواهند خواست تا قله های کوهستانی را برای ملاقاتی با شکوه، استوار و آزاد بپیمایند، و آمادهاند برای دریافت روح یکدیگر، برای قسمت کردن و لذت بردن از تشعشعات زرین خورشید عشق هر چقدر تزیینی، هر چقدر رویاپردازانه و هر چقدر هوشی شاعرانه. کسی قادر نخواهد بود توان آفرینی های این چنین نیرویی را در زندگی مرد و زن پیشبینی کند. اگر روزی جهان، حقیقت دوستی و یگانگی را ، و نه ازدواج را، از درونش متولد سازد، آنزمان عشق انرژی دهندۀ آن خواهد بود!
نویسنده: اما گلدمن - مترجم: ملکرخ عابدی
مقدمۀ مترجم: «اما گلدمن» در 27 ژوئن 1869 در لیتوانیا که آنزمان بخشی از روسیه بود به دنیا آمد . او در سنین جوانی وارد آمریکا شد؛ در شیکاگو که عمدتاً از نفوذ بینش آنارشیسم بهره میگرفت و اما گلدمن نوجوان از آن لحظه به دفاع از جنبش آنارشی برخاست . او در مقالهای به نام " درسهای اولیۀ آنارشیسم " مینویسد: طرفداران استبداد و حکومتگری آگاهانه آنارشی را به عنوان هرج و مرج طلب و بی بند و بار لقب میدهند ، در حالیکه واژۀ آنارشی ریشهاش از یونان قدیم به مفهوم ایستادگی و تسلیمناپذیری در مقابل سلطۀ قدرت میباشد. از مقالۀ عشق و ازدواج اما گلدمن نزدیک به یک قرن میگذرد و نسل های بسیاری از زن و مرد در جهت اندیشه های او تا کنون گام برداشتهاند . زنی که بر حقایق تلخ زندگانی زنان در این جوامع مردسالار واقف بود و چون پرندهای سبکبال دریای آزادی را درنوردید تا آنرا به آیندگان مژدگانی دهد. از اینرو زنانی که بر اندیشۀ مبارزاتی اما گلدمن آشنا شدند همگی بر این باور بودند که او آنگونه زنی بود که چندین قرن از نسل خویش فراتر میزیست، آنگونه که شاید ما فروغ فرخزاد را داشتهایم؛ اما هر کدام به سبکی متفاوت برای آزادی زن و رهایی انسان از بند های کلیشهای تعبد و از خود بیگانگی کوشیدند . البته خواننده توجه کند که این روند مالکیت کالایی در عرصه کنترل بر هویت زنان و زندگی زیستی ما جدا از تاریخ سلطه ایدئولوژِی مدرنیسم و لیبرالیسم غربی نبوده جایی که اما گلدمن در برجسته کردن مناسبات عاشقانه آنرا بخوبی به نقد میکشد . مناسبات بیمارگونه کنترل و سلطه گری اساساً ریشه در بینش و عملکرد اصولگرایان دولت ساختار دارد که در جهت کنترل بر تولید زندگی زیستی ( اقتصادی ، فرهنگی ، جنسی ، نژادی و غیره ) مردمان و طبیعت ما برآمده اند . این انحصار طلبی قدرت حزبی و فرقه ای مدرن که در چهار چوب اخلاق گرایی قانون ، حکومت و دولت، آشکارا به تخریب و آلوده کردن تمام هستی زندگی زیستی و مناسبات همسایگی اکوزیستی عاشقانه بر آمده ، طبعاً مقاومت رو به رشد جنبش های میلیونی جهانی را در برابر این تخریب گرایی بی عاطفه اش روز بروز وسیع تر و جدی تر میکند . از این جهت اما گلدمن علیه کلیت این نظام کنترل حکومتی یعنی استبداد ، استثمار و استعمار سر به شورش گذاشت . آوازۀ مبارزاتش آنچنان گستردگی ای داشت که حتی حاکمان حزب بلشویک روسیه با وجود اعمال سیستم ترس و کنترل بر انقلاب شوراها و آنارشیستها و منتقدین آنروز، هنوز جرأت نمیکردند به اما گلدمن و دلداده مبارزش آلکساندر برکمن صدمه ای وارد آورند . گرچه لنین و دیگر شرکای ارباب حکومتی اش با زیرکی تمام به آن دو پیشنهاد بالاترین مقام های نخبگی کشوری را دادند اما این دو آزادیخواه عاشقتر از آن بودند که فریب عنوان های پوشالی و مریضگونه را بخورند و سرکوب خشک کمونیسم دولتی را علیه شوراهای کارگری و دهقانی و کمونهای مردمی و آزاد اندیشان بپذیرند، آنگونه که حتی در زیر چکمه های آهنین قدرت طلبی و اقتدارگرایی حزب بلشویک و حکومت قانون اصول گرایی اش ،آندو بدفاع از شوراها و کمونهای خودگردان برآمدند . حزب در اکتبر 1917 تحت عنوان نظارت بر امپریالیستهای شکست خورده ، در واقع قلب شوراهای انقلابی خودگردان روسیه را نشانه رفت و دیکتاتوری سرخ را آفرید تا آنجا که اوایل سال 1921 آخرین تپش جنبش شورایی که در حماسه کرونشتات شکل گرفت را با ریاست ژنرال تراتسکی معروف به "لرد تراتسکی" و زینوویف، علی رغم اعتراضات حتی یک سوم از اعضای خود حزب بلشویک که خطر سازمان مخفی چکا را هم بالای سر خود حس کرده بودند ، کاملاً به خون کشاند و سرمایه داری بور کراتیک دولتی را جایگزین شوراهای خودزیستی کمونها کرد و این دقیقاً همان چیزی بود که باکونین در سالهای دوران مارکس و بعدها اما گلدمن دربارۀ دیکتاتوری سرخ ( پرولتاریا ) پیش بینی کرده بودند . دیکتاتوری ای که در امتداد قدرت گیری اش توسط همان ساختار اقتدارگرایی لنینی تقریباً تمامی اعضاء اصلی یعنی "خودی" حزب را با نظارت استالین تار و مار کرد .