فیلم کامل سافرجت داستانِ یک همبستگی خواهرانه،
Suffragette Full Film
https://youtu.be/Tf64qQPCUWU
برای خواندن در مبدا روی تیتر مطالب کلیک کنیم.
پانزده دقیقه شورش- پاریس 2016
لنین را همه میشناسند و به معرفی نیاز ندارد. اما میاسنیکف کی بود؟ گابریل میاسنیکف کارگر فلزکاری بود از اهالی اورال در روسیه که در سال 1905 به بلشویکها پیوست. او بعدها پس از انقلاب اکتبر 1917 ضمن آنکه به عضویت خود در حزب بلشویک ادامه داد با بسیاری از سیاستهای این حزب از جمله صلح برست لیتوفسک، سانسور و ممانعت از آزادی بیان و مطبوعات، «سیاست نوین اقتصادی»(نپ) و... به مخالفت برخاست. میاسنیکف در جریان تصفیهی گسترده مخالفان حزب بلشویک در سال 1922، از حزب اخراج شد. اما او در سال 1923 گروهی به نام «گروه کارگرانِ حزب کمونیست روسیه» تشکیل داد و به مخالفت خود با حزب ادامه داد. رهبران حزب پس از زندانیکردنِ میاسنیکف برای مدتی کوتاه، او را به مأموریتی در آلمان فرستادند، با این قصد که از دست او خلاص شوند. در آلمان، میاسنیکف به حزب کمونیست کارگریِ آلمان نزدیک شد و با استفاده از امکانات این حزب «مانیفست» گروه خود را منتشر کرد. بلشویکها سپس گروه میاسنیکف را سرکوب کردند و خودِ او را به لطایفالحیل به روسیه بازگرداندند، تا دستگیرش کنند و به زنداناش افکنند. در سال 1927، در زمان حکومت استالین، محکومیت زندان میاسنیکف به تبعید در ایروانِ ارمنستان تغییر یافت. اما او سال بعد از ایروان به ایران گریخت. میاسنیکف در ایران (دوران رضاشاه) دستگیر و به ترکیه تبعید شد، اما پس از دو سال اقامت در ترکیه از آنجا به فرانسه مهاجرت کرد و تا سال 1945 در فرانسه در کارخانههای مختلف به کارگری پرداخت. در این سال، پلیس مخفیِ رژیم استالین میاسنیکف را دوباره به شوروی بازگرداند. این بار، میاسنیکف پس از بازگشت به شوروی به جوخهی اعدام سپرده شد.
میاسنیکف در تابستان 1921 مقالهای با عنوان «مسائل مشکلآفرین» منتشر میکند و در آن، ضمن نقد سیاستهای حزب بلشویک، از «آزادی فراگیر مطبوعات» برای تمام احزاب اپوزیسیون، «از سلطنتطلبان گرفته تا آنارشیستها»، دفاع میکند. لنین با نوشتنِ نامهای به میاسنیکف در تاریخ 5 اوت 1921 در پاسخ به این دیدگاهِ میاسنیکف، آزادی مطبوعات را یک شعار «ضدپرولتری» میداند و مینویسد: «ما نمیخواهیم خودکشی کنیم و، ازهمینرو، این کار را نمیکنیم. ما این واقعیت را بهروشنی میبینیم: «آزادی مطبوعات» در عمل به این معناست که بورژوازی بینالمللی بیدرنگ صدها و هزارها نویسندهی کادت، اس - ار و منشویک را بخرد، تبلیغات آنها را سازمان دهد و بر ضد ما بجنگد. این، یک واقعیت است. «آنها» از ما ثروتمندترند و میتوانند برای جنگیدن با ما «نیرویی» را بخرند که ده بار از ما قویتر است. نه، ما این کار را نمیکنیم؛ ما به بورژوازی بینالمللی کمک نمیکنیم»(مجموعهی آثار لنین، جلد 32، انتشارات پروگرس، 1977، صص 505 و 506).
نخست اینکه - چنانکه گفتم - میاسنیکف آزادی مطبوعات را نه تنها برای راستها بلکه برای چپها از جمله آنارشیستها نیز مطالبه میکند. اما لنین پاسخ به این بخش از مطالبهی میاسنیکف را مسکوت میگذارد و بهگونهای برخورد میکند که گویا او آزادی مطبوعات را فقط برای بورژوازی لیبرال درخواست کرده است. اما آیا جلوگیری از آزادی مطبوعاتِ طرفدار «بورژوازی بینالمللی» (و البته در همان حال تزریق مطبوعات حزبی – دولتی) طبقهی کارگر روسیه را از نظر فکری و فرهنگی قویتر از بورژوازی کرد؟ بههیچوجه! نه تنها مخالفت لنین با آزادی مطبوعات برای چپها بلکه حتا مخالفت او با آزادی مطبوعات برای بورژوازی نیز به زیان طبقهی کارگر بود. در سخنان لنین دقت کنیم. او میگوید در روسیه حزبی (حزب بلشویک) قدرت سیاسی را بهدست گرفته است که ده بار از بورژوازی ضعیفتر است و، چون این حزب نمیتواند با تبلیغاتِ بورژوازی مقابله کند پس باید با ابزار قدرت سیاسی مانع آزادی مطبوعات او شود تا او نتواند با تبلیغات خود کارگران را از حزب جدا کند. به نظر لنین، بهرسمیتشناختن آزادی مطبوعات برای این بورژوازی بهمعنی کمککردن به او برای پیروزشدن بر حزب بلشویک است. درست است. لنین در این مورد نیز از مخالفان خود واقعبینتر است. حزبی که ده بار ضعیفتر از بورژوازی باشد، درصورتی که آزادی مطبوعات و بیان و تشکل و تجمع و... را برای احزاب مخالف خود بهرسمیت بشناسد، پس از مدتی نهچندان طولانی از سوی این احزاب بهزیرکشیدهخواهدشد. اما پرسش این است: حزبی که مدعی نمایندگی طبقهی کارگر است ولی ده بار از بورژوازی ضعیفتر است چرا باید قدرت را دردست گیرد؟ پاسخ لنین بر اساس آنچه پیش از انقلاب اکتبر گفته بود این است که اگر این حزب قدرت سیاسی را در دست داشته باشد به سود طبقهی کارگر است، زیرا در کنار تسهیل پیشروی به سوی سوسیالیسم کارگران را از نظر فکری و فرهنگی نیز از بورژوازی قویتر خواهد کرد و بدینسان سرمایهداری را تضعیف خواهد کرد. اما کارگری که در فضای ممانعت از آزادی بیقیدوشرط مطبوعات زندگی کند و همچون اسب عصاری چشم و گوشاش بر آنچه بورژوازی میگوید و مینویسد بسته باشد چهگونه میتواند به لحاظ فکری و فرهنگی از بورژوازی قویتر شود؟ کارگران نمیتوانند در فضای سانسور و اختناق و سرکوبِ ناشی از دیکتاتوری دولتِ حزبی از بورژوازی قویتر شوند، همانگونه که آنها در فضای سانسور و سرکوب و اختناق ناشی از دیکتاتوریهای سرمایهداری لیبرالی نمیتوانند از بورژوازی قویتر شوند. بنابراین، آنچه مانع میشود که لنین آزادی مطبوعات را برای همگان بهرسمیت بشناسد دیکتاتوری حزبی است. این دیکتاتوری حاوی یک پارادوکس است: اگر آزادی مطبوعات و بهطور کلی آزادیهای سیاسی را برای احزاب مخالف خود بهرسمیت بشناسد سرنگون خواهد شد و، اگر بخواهد در قدرت بماند، باید سانسور و سرکوب و خفقان را نه تنها بر احزاب اپوزیسیون بلکه بر خودِ طبقهی کارگر تحمیل کند. نامگذاری این سانسور و سرکوب و خفقان نیز به عنوان «دیکتاتوری پرولتاریا» تغییری در این واقعیت نمیدهد. برخلاف درک لنین، در آنچه مارکس آن را «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» مینامد، ، شرط قویترشدن طبقهی کارگر و تکیه به نیروی خود در مبارزه با سرمایهداری نه محرومیت از آزادی مطبوعات و بهطور کلی آزادیهای سیاسی بلکه، درست برعکس، برخورداری از آزادی بیقیدوشرط سیاسی برای همگان بیهیچ حصر و استثناست.
شهریور 1396
Suffragette Full Film
https://youtu.be/Tf64qQPCUWU
فیلم کامل سافرجت داستانِ یک همبستگی خواهرانه- در کانال یوتیوب با زیرنویس فارسی
Suffragette 2015 Full Movie##
پنکهرست زنی بود که فریاد زد:
"من ترجیح می دهم یک شورشی باشم تا یک برده."
برای خواندن در مبدا روی تیتر مطالب کلیک کنیم.
پانزده دقیقه شورش- پاریس 2016
RIOT (MARS/AVRIL 2016)
افق برابری 13.7.96
انقلاب اکتبر
ومسئله زنان- دوئل تروتسکیسم و مائویسم!
کلیپ شورش در پاریس هفته ی گذشته
#FRONTSOCIAL 10/10/17 • #PARIS MANIFESTATION CONTRE LES ORDONNANCES
MACRON
نویسنده: آندریا
دورکین
برگردان: کیمیا
مرادی و نیلی سپهر
محسن حکیمی
محسن حکیمی
(برگرفته از کتابِ دردست چاپِ دگردیسی کمونیسم
مارکس)
لنین را همه میشناسند و به معرفی نیاز ندارد. اما میاسنیکف کی بود؟ گابریل میاسنیکف کارگر فلزکاری بود از اهالی اورال در روسیه که در سال 1905 به بلشویکها پیوست. او بعدها پس از انقلاب اکتبر 1917 ضمن آنکه به عضویت خود در حزب بلشویک ادامه داد با بسیاری از سیاستهای این حزب از جمله صلح برست لیتوفسک، سانسور و ممانعت از آزادی بیان و مطبوعات، «سیاست نوین اقتصادی»(نپ) و... به مخالفت برخاست. میاسنیکف در جریان تصفیهی گسترده مخالفان حزب بلشویک در سال 1922، از حزب اخراج شد. اما او در سال 1923 گروهی به نام «گروه کارگرانِ حزب کمونیست روسیه» تشکیل داد و به مخالفت خود با حزب ادامه داد. رهبران حزب پس از زندانیکردنِ میاسنیکف برای مدتی کوتاه، او را به مأموریتی در آلمان فرستادند، با این قصد که از دست او خلاص شوند. در آلمان، میاسنیکف به حزب کمونیست کارگریِ آلمان نزدیک شد و با استفاده از امکانات این حزب «مانیفست» گروه خود را منتشر کرد. بلشویکها سپس گروه میاسنیکف را سرکوب کردند و خودِ او را به لطایفالحیل به روسیه بازگرداندند، تا دستگیرش کنند و به زنداناش افکنند. در سال 1927، در زمان حکومت استالین، محکومیت زندان میاسنیکف به تبعید در ایروانِ ارمنستان تغییر یافت. اما او سال بعد از ایروان به ایران گریخت. میاسنیکف در ایران (دوران رضاشاه) دستگیر و به ترکیه تبعید شد، اما پس از دو سال اقامت در ترکیه از آنجا به فرانسه مهاجرت کرد و تا سال 1945 در فرانسه در کارخانههای مختلف به کارگری پرداخت. در این سال، پلیس مخفیِ رژیم استالین میاسنیکف را دوباره به شوروی بازگرداند. این بار، میاسنیکف پس از بازگشت به شوروی به جوخهی اعدام سپرده شد.
میاسنیکف در تابستان 1921 مقالهای با عنوان «مسائل مشکلآفرین» منتشر میکند و در آن، ضمن نقد سیاستهای حزب بلشویک، از «آزادی فراگیر مطبوعات» برای تمام احزاب اپوزیسیون، «از سلطنتطلبان گرفته تا آنارشیستها»، دفاع میکند. لنین با نوشتنِ نامهای به میاسنیکف در تاریخ 5 اوت 1921 در پاسخ به این دیدگاهِ میاسنیکف، آزادی مطبوعات را یک شعار «ضدپرولتری» میداند و مینویسد: «ما نمیخواهیم خودکشی کنیم و، ازهمینرو، این کار را نمیکنیم. ما این واقعیت را بهروشنی میبینیم: «آزادی مطبوعات» در عمل به این معناست که بورژوازی بینالمللی بیدرنگ صدها و هزارها نویسندهی کادت، اس - ار و منشویک را بخرد، تبلیغات آنها را سازمان دهد و بر ضد ما بجنگد. این، یک واقعیت است. «آنها» از ما ثروتمندترند و میتوانند برای جنگیدن با ما «نیرویی» را بخرند که ده بار از ما قویتر است. نه، ما این کار را نمیکنیم؛ ما به بورژوازی بینالمللی کمک نمیکنیم»(مجموعهی آثار لنین، جلد 32، انتشارات پروگرس، 1977، صص 505 و 506).
نخست اینکه - چنانکه گفتم - میاسنیکف آزادی مطبوعات را نه تنها برای راستها بلکه برای چپها از جمله آنارشیستها نیز مطالبه میکند. اما لنین پاسخ به این بخش از مطالبهی میاسنیکف را مسکوت میگذارد و بهگونهای برخورد میکند که گویا او آزادی مطبوعات را فقط برای بورژوازی لیبرال درخواست کرده است. اما آیا جلوگیری از آزادی مطبوعاتِ طرفدار «بورژوازی بینالمللی» (و البته در همان حال تزریق مطبوعات حزبی – دولتی) طبقهی کارگر روسیه را از نظر فکری و فرهنگی قویتر از بورژوازی کرد؟ بههیچوجه! نه تنها مخالفت لنین با آزادی مطبوعات برای چپها بلکه حتا مخالفت او با آزادی مطبوعات برای بورژوازی نیز به زیان طبقهی کارگر بود. در سخنان لنین دقت کنیم. او میگوید در روسیه حزبی (حزب بلشویک) قدرت سیاسی را بهدست گرفته است که ده بار از بورژوازی ضعیفتر است و، چون این حزب نمیتواند با تبلیغاتِ بورژوازی مقابله کند پس باید با ابزار قدرت سیاسی مانع آزادی مطبوعات او شود تا او نتواند با تبلیغات خود کارگران را از حزب جدا کند. به نظر لنین، بهرسمیتشناختن آزادی مطبوعات برای این بورژوازی بهمعنی کمککردن به او برای پیروزشدن بر حزب بلشویک است. درست است. لنین در این مورد نیز از مخالفان خود واقعبینتر است. حزبی که ده بار ضعیفتر از بورژوازی باشد، درصورتی که آزادی مطبوعات و بیان و تشکل و تجمع و... را برای احزاب مخالف خود بهرسمیت بشناسد، پس از مدتی نهچندان طولانی از سوی این احزاب بهزیرکشیدهخواهدشد. اما پرسش این است: حزبی که مدعی نمایندگی طبقهی کارگر است ولی ده بار از بورژوازی ضعیفتر است چرا باید قدرت را دردست گیرد؟ پاسخ لنین بر اساس آنچه پیش از انقلاب اکتبر گفته بود این است که اگر این حزب قدرت سیاسی را در دست داشته باشد به سود طبقهی کارگر است، زیرا در کنار تسهیل پیشروی به سوی سوسیالیسم کارگران را از نظر فکری و فرهنگی نیز از بورژوازی قویتر خواهد کرد و بدینسان سرمایهداری را تضعیف خواهد کرد. اما کارگری که در فضای ممانعت از آزادی بیقیدوشرط مطبوعات زندگی کند و همچون اسب عصاری چشم و گوشاش بر آنچه بورژوازی میگوید و مینویسد بسته باشد چهگونه میتواند به لحاظ فکری و فرهنگی از بورژوازی قویتر شود؟ کارگران نمیتوانند در فضای سانسور و اختناق و سرکوبِ ناشی از دیکتاتوری دولتِ حزبی از بورژوازی قویتر شوند، همانگونه که آنها در فضای سانسور و سرکوب و اختناق ناشی از دیکتاتوریهای سرمایهداری لیبرالی نمیتوانند از بورژوازی قویتر شوند. بنابراین، آنچه مانع میشود که لنین آزادی مطبوعات را برای همگان بهرسمیت بشناسد دیکتاتوری حزبی است. این دیکتاتوری حاوی یک پارادوکس است: اگر آزادی مطبوعات و بهطور کلی آزادیهای سیاسی را برای احزاب مخالف خود بهرسمیت بشناسد سرنگون خواهد شد و، اگر بخواهد در قدرت بماند، باید سانسور و سرکوب و خفقان را نه تنها بر احزاب اپوزیسیون بلکه بر خودِ طبقهی کارگر تحمیل کند. نامگذاری این سانسور و سرکوب و خفقان نیز به عنوان «دیکتاتوری پرولتاریا» تغییری در این واقعیت نمیدهد. برخلاف درک لنین، در آنچه مارکس آن را «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» مینامد، ، شرط قویترشدن طبقهی کارگر و تکیه به نیروی خود در مبارزه با سرمایهداری نه محرومیت از آزادی مطبوعات و بهطور کلی آزادیهای سیاسی بلکه، درست برعکس، برخورداری از آزادی بیقیدوشرط سیاسی برای همگان بیهیچ حصر و استثناست.
شهریور 1396
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen