چرا ما رابطه جنسی داریم؟ / دیوید کین
Gorilla Richard mating his ladies
تصور کنید که چگونه میبود اگر از ابتدا در یک گروه صد نفری زندگی میکردید. شما خیلی سریع همه را میشناختید و روابطتان با آنها طی دههها گسترش مییافت. مخالفان و مشکلسازان سریعاً اصلاح میشدند یا طرد میشدند. اصلاح حاسدین و طمعکاران وظیفه بزرگی برای کل گروه بود .
برگردان: منیژه زرگر
…fucking good article
Why wef*ck / David Cain
I'm
David and Raptitude is a street-level look at the human experience -- what
makes human
beings do what they do, and what that means in real
life
متفکر معروف هابز طرحی را برای مدت طولانی و شرمآوری در اذهان ما انداخت که گذشتگان ما رقتانگیز، تنها و انسانهای بد طینتی بودهاند .
سه قرن و نیم بعد، هنوز هابز برای نبوغش مورد تحسین قرار میگیرد، با وجود این، او همیشه برای آن گفتار تاسفبارش که در آن انسانهای ماقبل تاریخ را موجوداتی تنها، زننده، بیشعور و کوتاه توصیف میکرد، مشهور خواهد ماند.
امروزه، تعداد کمی از دانشمندان جدی پرچم ”بیشعوری و کوتاهی“ را برافراشته میکنند، گرچه تصویر پارانوییدی، احمق، خشونتبار و تنهای انسان غارنشین همچنان در فرهنگ عامه ادامه دارد (و گاهی اوقات) شواهد کوچکی هم برای دفاع از این گفته وجود دارد.
امروزه، ما میدانیم که بشر همیشه موجودی به شدت اجتماعی بوده است و این صفت یکی از نقاط قوت گونهی ما تعریف شده است. ما میدانیم که این انسانها در تمام مدت وجودشان کوچنشین بودهاند و در گروههایی مابین ۵۰ تا ۱۵۰ نفر کوچ میکردهاند و بیشتر اوقات آرام، صلحجو و شدیدأ اجتماعی بودهاند تا عصبی، خشن و تنها.
فاصله گرفتن از طرح فوقالعاده! انسان غارنشین هابز یکی از آن ”تغییر الگوهای“ افسانهیی است که گاهی در علم اتفاق میافتد و تا زمانی که ما اکثرمان بدان اعتقاد داریم، همه چیز برای چندین دهه (یا چندین قرن-اگر مذهب در آن دخالت داشته باشد) وارونه نشانداده میشود-ماجرای کوپرنیک و پافشاریش بر این نظریه که زمین مرکز جهان نیست مثال خوبی در این زمینه است .
یک اثر بازاندیشی این که ”کیفیت زندگی انسان ماقبل تاریخ چگونه بوده است“ این است که برای انسان در دوران اخیر، روشن شده است که بشر هیچگاه تک همسر نبوده است. بزرگسالان، ظاهراً برخلاف آنچه در کتاب داستانهای ما گفته شده است به صورت انحصاری جفتگیری نمیکردهاند. آنها خود را محدود به داشتن بچه تنها با یک شریک جنسی نمیکردهاند. برخلاف آنچه امروزه اکثر افراد انجام میدهند (یا سعی میکنند که انجام دهند یا فکر میکنند که انتظار میرود که انجام دهند.)
نزدیکترین خویشاوندان ما، شامپانزهها و بوبونها هستند که سبک زندگی هر دوی آنها با استانداردهای قالب امروزه زندگی بشری بسیار ”بیقاعده“ است. به قول روانشناس تکاملی و نویسنده ”کریستوفر رایان“ در کتابش ”سکس در سحرگاه“ اگر شما مدت زمانی را با پستاندارانی که به انسان نزدیک هستند صرف کنید، متوجه میشوید که موجودی چون شامپانزه ماده دو بار در روز با بیشتر یا با تمام نرهای متقاضی آمیزش دارد، یا آمیزش گروهی بوبونها برای تمام آنها یک شبکه اجتماعی آرام و پیچیدهیی را به وجود میآورد .
رایان،کوهی از شواهد را بر ضد این ادعا که انسان از لحاظ بیولوژیکی (زیستشناختی) موجودیست که به تک همسری تمایل دارد را برای ما میآورد. تنها میمونی که آشکارا نشانههایی از رفتارهای تک همسری را نشان داده است گیبون میباشد که موجودیست به شدت ضد اجتماعی که جدا از بقیه گیبونها در قلمروهای وسیع که در بین خانوادههای کوچک هستهیی تقسیم شده زندگی میکند و این گونه به ندرت آمیزش جنسی دارد.
دیدگاه تنگ نظرانهی هابز در مورد اجداد ما در تمام گروههای انسانشناسی با وجود تمام تفاوتهای فکری عمیقشان افشا و خنثی شد. ما میدانیم که گذشتگان ما در محیطهایی رقابتی و ترسناک زندگی نمیکردهاند و شاید اوقات فراغتی بیشتر از ما داشتهاند و ما میدانیم که آنها تعداد زیادی آمیزش جنسی مهیج داشتهاند. شاید بیشتر از شما! آنها قطعاً آن قدر کوته فکر نبودند که به مسایلی که در قرون اخیر مطرح شده مانند کمر بند عفت، دخالتهای مذهبی و نگرش شرمآور بودن آمیزش جنسی بیندیشند.
چرا در گذشته تعداد زیادی آمیزش جنسی داشتهایم؟
اول از همه ما هنوز هم به تعداد زیادی آمیزش جنسی داریم با این تفاوت که خیلیها با بیان این مسئله احساس راحتی نمیکنند. این مسئله که ما این کار را ابتدأ برای تولید مثل نمیکنیم نباید هیچ کس را غافلگیر کند. ما این کار را میکنیم زیرا از لحاظ جسمی و روحی به ما احساس خوبی دست میدهد، به خصوص این عمل اجازه میدهد ما چیزی فوقالعاده را با انسان دیگری تقسیم کنیم. بیشتر اوقات یقیناً ما این کار را برای تولید مثل انجام نمیدهیم. از تمام تجربههای جنسی که تا به حال داشتهاید هر چند وقت یکبار این کار را برای تولید مثل انجام دادهاید؟ بسیاری از انسانها از وسائل جلوگیری استفاده میکنند. ما سعی میکنیم تولید مثل را کم کنیم اما هنوز به شدت علاقهمند به آمیزش جنسی هستیم. پس بدین ترتیب آمیزش جنسی بین انسانها برای منظور قانعکننده دیگری انجام میشود.
این منظور نزدیککردن ما به یکدیگر است تا روابط اجتماعی را محکمتر کنیم. انسان موجودیست به لحاظ فیزیکی ضعیف و باهوش. آنچه بشر را برای صدها و یا هزاران سال زنده نگه داشته است روابط محکم مابین فردی ماست.
کدام گونهی دیگر را سراغ دارید که با از دست دادن آشنایان و دوستانشان عاجزانه برای مدت زمان طولانی عزاداری میکند و ناراحت میشود؟ کدام گونه دیگر را میشناسید که با توجهیی مستمر نیاز به یک دهه یا دو دهه دارد تا از سلامت و استقلال فردی فرزندش مطمئن شود؟
ما به شدت به هم پیوند خوردهایم، شاید هیچ گونهیی تا به حال به این شدت به هم وابسته نبوده است و آمیزش جنسی به خصوص شکل رو در رو آن میتواند نقطه اوج این پیوند باشد. در صمیمانهترین حالت درونیات و بیرونیاتمان در برابر دیگری لخت میشود (و دیگر تظاهری در کار نیست).
قبل از ”مال من“ و ”مال تو“
برای خواندن ادامه مطلب در نشریه آلترناتیو اینجا و یا در آرشیو وبلاگ همینجا را کلیک کنیم.
میزگرد
رادیو پیام- ستمکشی زن، سقط جنین، کمونیسم
فایل صوتی اول: منشا مردسالاری
فایلهای گفتگوی رزا
پیاده
کردن فایل - قسمت ٤ - در ۷:۳۵ دقیقه
پیاده کردن فایل - قسمت ٧ - در ۹:۴۱ دقیقه
پیاده کردن فایل - قسمت ٦ - در ۴:۴۵ دقیقه
بقیه اینجا
پیاده کردن فایل - قسمت ٧ - در ۹:۴۱ دقیقه
پیاده کردن فایل - قسمت ٦ - در ۴:۴۵ دقیقه
بقیه اینجا
Affen auf Zack (04) - Die Orgien der Bonobo
Affen
Gorilla Richard mating his ladies
قبل از ”مال من“ و ”مال تو“
تصور کنید که چگونه میبود اگر از ابتدا در یک گروه صد نفری زندگی میکردید. شما خیلی سریع همه را میشناختید و روابطتان با آنها طی دههها گسترش مییافت. مخالفان و مشکلسازان سریعاً اصلاح میشدند یا طرد میشدند. اصلاح حاسدین و طمعکاران وظیفه بزرگی برای کل گروه بود .
بشر هیچگاه به تنهایی قادر به نجات یافتن نیست. حتی امروزه، بزرگترین ترس بشری طردشدگی و رها شدن است، زیرا برای صدها و هزاران سال این دو مفهوم به معنای مرگ است. در دنیای متمدن، از لحاظ عاطفی طرد شدن در اغلب ما به صورت تجربهیی ویرانگر باقی میماند .
از همه مهمتر در جامعه یاد شده، هیچ مفهوم مالکیتی به شکل مال من، مال تو باقی نخواهد ماند. این نمونه را میتوان در قبایل شکارچی هم مشاهده کرد، جایی که پنهانکردن و احتکار هر چیزی توهین بزرگی به تمام جامعه به حساب میآید.
در آن جامعه مالکیت نه تحمل میشد نه حتی درک میشد، پس ایدهی انحصار جنسی به مانند احتکار غذا پوچ و توهینی بههمهی گروه به حساب میآمد.
واضح است که این نشانهی سلامت و عادی بودن انسانهاست که توسط انسانهای دیگر جذب شوند و گذشتگان ما دلیلی نمیدیدند که فعالیتهای جنسیشان را محدود کنند .
آمیزش جنسی زنان با مردهای مختلف به معنای این است که هیچ مردی کاملاً نمیتوانست مطمئن باشد که کدام نوزاد از لحاظ ژنتیکی فرزند اوست. هیچ گونه تست پدریابی هم وجود نداشت و همه به طرز نزدیکی با هم مرتبط میشدند و کسی، زیاد به مشخصاتی چون رنگ مو و چشم توجه نمیکرد.
برای یک لحظه فکر کنید که این به چه معناست که در بین اکثر انسانها برای یک مرد معمول نبود که بداند کدام کودک، فرزند اوست.
برای نجات گروه این یک نقطه قوت بود. اول از همه، این بدین معناست که نرها بچههایی که توسط نرهای دیگر به وجود میآمدند را نمیکشتند (مثل برخی از گونهها) اما مهمتر از همه، این بدین معناست که هر بزرگسالی در نگهداری هر کودکی در گروه احساس مسئولیت میکرد. مادهها بچههای زنان دیگر را شیر میدادند و هیچ مردی هیچ دلیلی نداشت که کودکی را فرزند خود بداند و دیگری را نه. تمام کودکان آسیبپذیر و نیازمند محبت، امنیت و غذا بودند و نجات گروه بستگی به نجات این کودکان داشت. در این شرایط مهم نبود که چه کسی پدر آنهاست. این نظام عدم قطعیت پدرانه، همان طور که زیستشناسان آن را مینامند، نسبت به خانوادهای هستهیی که نظم مشخصی دارند که باید چه کسی بیشترین کمک را بگیرد، گروههای شکارچی را به خوبی به هم پیوند میداد و به نوعی نجاتشان میداد.
بنابراین، نتیجه آن فرهنگ جنسی که ممکن است انسان مدرن آن را ”بی قاعده“ بنامد این بود که تمام گروه، در مقایسه با تعاملات امروزی یک خانواده عظیمی به دور از بیگانگی، مالکیت و رقابت بود.
چرا همه چیز تغییر کرد؟
در مقابل چشمان ما، هنجارهای اجتماعی در حال تغییرند. بیشتر مردم، زمانی که یک زوج از نژادهای مختلف را میبینند دیگر پچ پچ نمیکنند. رئیسجمهور آمریکا ازدواج همجنسگراها را تایید کرد. هتلها دیگر اصراری بر این که شما باید با جنس مخالفتان ازدواج کرده باشید تا اتاقی به شما اجاره دهند ندارند. مفهوم عادی بودن در حال تغییر است و حتی این تغییرات سریعتر هم میتواند صورت بگیرد.
تکهمسری هنوز در بین بسیاری از انسانها شکل قبول شده یک رابطه است و همانطور که میدانیم این قانون در انجیل و دیگر متون مذهبی به طور غیر قابل بحثی تجویز شده است اما روابط بشری به مدتها قبل از مذهب بر میگردد.
حدود ده هزار سال پیش انسانها یکجانشین شدند، به جای کوچ کردن و جست و جو برای غذا شروع به کشت در یک مکان برای سالهای متمادی کردند. این تغییر تاثیرات بنیادی بر زندگی بشر داشت .
برای اولین بار مردم میتوانستند در یک مکان بمانند، غذا میتوانست جمع و انبار شود، یکجانشینی دایمی شد. جمعیت به شدت رشد کرد. واحد پولی به وجود آمد، نهادهای اجتماعی چون کلیسا، قانون و ارتش شکل گرفت .
برای اولین بار ثروت میتوانست احتکار شود. یک نفر میتوانست نسبت به فرد دیگری چندین برابر منابع غذایی ذخیره کند. قبلاً هیچ راهی برای برتری یکی بر دیگری وجود نداشت زیرا انسان کوچنشین فقط میتوانست آنچه را که نیاز داشت حمل کند و هنگامی که منابع تمام میشد به دنبال مراتع جدید میگشت. انباشتن منابع اضافه بر مصرف بیاهمیت بود. اما حالا، همه میدیدند که هیچ محدودیتی بر ذخیرهسازی وجود ندارد و هر چه که بیشتر ذخیره کنند، امنیت بیشتری دارند، پس هیچ کس، هرگز فکر نمیکرد که به اندازهی کافی دارد. بیشخواهی همیشه خواستنی بود. ترکیب این بیشخواهی با رشد نجومی جمعیت، رقابت شدید بر سر منابع را به هنجاری جدید تبدیل کرد.
این سبک جدید زندگی تمام روابط بشری در تمام جهات را تغییر داد. حیات بشری سریعاً از یک محیط فراوانی به محیطی پر از کمبودها تبدیل شد. عدم تعادل عظیم قدرت و امتیاز در جایی که قبلاً غیر ممکن بود شروع شد و این عدم تعادل طی ده هزار سال گذشته بیشتر هم شده است.
اما این مسئله چه ربطی به رابطه جنسی دارد؟ بزرگترین تغییری که کشاورزی ایجاد کرد، گرهزدن افرادی خاص به مناطق خاصی از زمین بود. مفهوم مالکیت برای اولین بار به صورت جدی مطرح شد. اگر فردی میخواست تا زنده بماند میبایست حق کار بر روی منطقهیی از زمینی را در رقابت با دیگران به دست میآورد.
به مانند امروزه، زمانی که صاحب ملکی از دنیا میرفت دیگران میخواستند تا صاحب آن ملک شوند، در نتیجه مشکل این که چه کسی حق ادعای قانونی مالکیت بر زمین را دارد به وجود آمد و بهترین گزینه فرزندی بود که از آن شخص به جا میماند.
بنابراین برای اولین بار برای یک مرد دانستن این که آیا فرزندش واقعا فرزند خود اوست ضروری شد. در زمانی که آزمایشهایی برای اثبات رابطه ژنتیکی پدر و فرزندی وجود نداشت، فقط یک راه برای یک مرد وجود داشت تا از این مسئله مطمئن شود. او باید مطمئن میشد که همسرش با مرد دیگری هم بستر نشده است .پس مردها برای تسلط بر زمین میبایست بر رابطه جنسی زنان تسلط مییافتند و این هنجار جدید یا تک همسری که بر ساختهی آن گرایش اقتصادی بود هنوز برای ما مدل برتر به حساب میآید.
مردها برای آن که از لحاظ اقتصادی امنیت داشته باشند، خواستار آمیزش جنسی با زنان باکره شدند. و هیچ سر پیچی از الگوی تک همسری را تحمل نمیکردند. وفاداری از طریق قراردادهای اجتماعی، که شامل دیکتههای مذهبی و اعتقادات مذهبی میشد، بر زنانی که حتی برای بیان علاقه به همخوابگی با مرد دیگر تحقیر یا حتی سنگسار میشدند، القا شد و این شروع فرهنگ نابرابری جنسی است که متاسفانه ما هنوز در آن قرار داریم. حتی در جوامع مترقی، زنانی که خواستار چندین شریک جنسی هستند اغلب توسط زنان و مردان دیگر بدکاره توصیف میشوند در حالی که مردها با چنین مسئلهیی رو به رو نیستند.
برای قرنها این که آیا زنان لذت جنسی میبرند (البته در بین مردان تحصیلکرده) مورد بحث بوده است. ضرورتاً با این مسئله، مشکلی وجود ندارد، اما با نگاهی به آمار طلاق، آدمی به فکر میافتد که انسان به لحاظ زیستشناختی مانند حلقهی گردیست که سعی میشود در صفحه مربع شکل روابط انسانی جدید گنجانده شود.
با نگاهی به آمار، میتوان فهمید که اکثر ازدواجها در آمریکای شمالی با طلاق خاتمه مییابد تا با مرگ. خیانت و ازدواجهای بدون آمیزش امری شایع است، حتی اگر معمولاً از آنها حرفی زده نمیشود.
ما هنوز در حال بازتولید فشارهای فرهنگی پوسیده و احمقانهیی هستیم که به ما میگوید، ما نمیتوانیم تعداد زیادی شریک جنسی داشته باشیم. نمیتوانیم آمیزش جنسی گروهی داشته باشیم مگر انسانهایی غیر عادی و یا هیپی باشیم.
ما نمیتوانیم در آن واحد با دو شریک جنسی، خارج از حیطهی خیانت باشیم و ما نمیتوانیم والدین فرزندانی باشیم که خارج از آمیزش جنسی بین یک زن و مرد به وجود میآیند (اشاره دارد به همجنسگرایانی که با عمل بارور کردن نطفهشان از طریق لقاح مصنوعی دارای فرزند میشوند.م)
باید قدرشناس مطالعات شناخته شدهی کینزی بود که بعد از جنگ منتشر شد. او میگفت: همه همیشه، همه کاری انجام میدهند، فقط آن کارها را از دید همگان پنهان نگه میدارند. مردم آمیزش دهانی دارند، آمیزش مقعدی، زناکارانه، دسته جمعی، آمیزش با وسایل مختلف، خود ارضایی، همجنسگرایی، آمیزش در لباسهای مبدل، آمیزش سادیسمی و مازوخیسمی و گاهی اصلاً آمیزش ندارند.
در واقعیت شکلها و تعداد مختلف آمیزش جنسی بسیار زیاد میباشد اما در محافل عمومی همه خود را انسانهایی فروتن و خداترس که در یک رابطه تک همسری هستند نشان میدهند.
مفهوم ”نرمال“ یا عادی از کجا نشات می گیرد؟
روزی که به دنیا میآییم، به محض این که چشممان به دنیا باز میشود، سعی در ساختن دنیایی داریم که به نظر ما ”نرمال“ یا ”عادی“ است. این تصور در ذهن ما بر اساس طرحی از تجربیات گذشتگان شکل میگیرد و بستگی دارد ما در کجا و در چه زمانی به دنیا آمده باشیم. این تجربیات نیز تغییر میکند. بنابراین آنچه را که ما به عنوان مفهومی از ”عادی“ در نظر میگیریم به معنای ”عمل کردن در یک راه مشخص“ که ممکن است این راهها برای چندین قرن یا چندین دهه و یا حتی فقط در محلی که ما به دنیا آمده باشیم، بدین گونه باشد.
ما در طول زمان، در بین میلیونها انسان سعی در تحمیل برداشت خود از مفهوم ”عادی“ کردهایم که این امر موجب به اشتباه انداختن تعداد زیادی از افراد در روند زندگیشان شده است. طنز قضیه این است که برای اثبات حرفمان، به هنجارها و قوانین اجتماعی رجوع میکنیم، که تاکید بر تکهمسری به عنوان یک سنت دارند و هر نوع سر پیچی از آنها را خیانت به آنچه طبیعی است، محسوب میشود. حال آن که ۹۹ درصد از حیات بشری حتی قبل از این سنتها شروع شده و شکل گرفته است.
میدانم برخی از افرادی که این مقاله را میخوانند، نمیدانند مقصود من از نوشتن این مقاله چیست و چرا من بر روی تکهمسری دست گذاشتهام. اما من تعداد زیادی از انسانها را میشناسم که خارج از این جا، با خواندن این مقاله سرهایشان را تکان میدهند. حتما باید دلیل خوبی وجود داشته باشد که چرا تقلید از سنتها کار مشکلیست به خصوص اگر این سنتها با ساخت فیزیکی و احساسی شما هم خوانی نداشته باشد.
من رابطههایی داشتهام که در طول آنها از من توقع میرفت که هیچگاه نباید اذعان به جذابیت زن دیگری میکردم. به گونهیی، این کار، عملی اشتباه و توهینآمیز به طرف مقابلم بود. هنوز هم اساسیترین و واضحترین حقیقت در رابطه با زندگی جنسی بشر این است که همهی ما تمایل به داشتن بیش از یک شریک جنسی در طول زندگیمان داریم و هنوز، به گونهیی، چشمانداز نرمال این است که هر چه که انجام میدهیم از چشم کسی که انتظار میرود عاشقش باشیم پنهان کنیم.
فکر کنید که چه تعداد انسان زجر میکشند فقط به خاطر این که آنها نخواستهاند این واقعیتهای بنیادی را قبول کنند. اگر این نرمال است، شاید شما دلیل خوبی دارید که نرمال نباشید.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen