رزا: برای خواندن کُل مقاله در منبع روی اینجا کلیک کنیم.
من فکر میکنم ما عدوی آنها نیستیم، انکار موقعیتشان هستیم؛ و مادامی که اردبیلی و رشیدپور، نتوانند از اتفاق دقیقا به خاطر یک کورد، موقعیت تورکی، نظری، سیاسی، عقلانی، فلسفی و... خود را انکار کنند، تا وقتی نتوانند خودشان به دست خودشان پتانسیلهای فاشیستی موقعیتی که در آن میایستند را سترون کنند، نمیتوانند از «ما» باشند و حرفی برای ما داشته باشند. این که فرض کنیم که هدف اصلی ترکیه یا هر دولت دیگر، فروکاستن منازعه به منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری است، باعث نمیشود که «منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری» واقعا وجود نداشته باشد و دولتی واقعا کوردستان را اشغال نکرده باشد. اگر قرار است به ترتیبی از معیارهای بشری صحبت بشود که پیشاپیش، کورد بودن، یا ایستادگی هویتی بر زندگی کوردی، یعنی دقیقا و به روشنی همان چیزی که در سخن اردوغان و دولتهای دیگر مساوی با تروریسم خوانده میشود و اردبیلی و رشیدپور هم با فلسفهبافی همان را هشدار میدهند، از داخل آن بشر بیرون گذاشته شود، معیارهای بشریای که اردبیلی و رشیدپور پیامبر آنها گشته و پشتشان مخفی میشوند، کوچکترین حرمت و ارزشی نخواهند داشت. تجربهی کانتونهای شمال سوریه آیا، متعلق به همین کوردها نیست که حالا به نفع موقعیت نویسندگان، در نام نیروی دموکراتیک سوریه حل میشود؟ چه چیزی هست که مانع دفاع بدون باجگیری اردبیلی و رشیدپور از کوردها میشود؟ چرا کورد باید کورد نباشد تا آنها توان دفاع از کورد را داشته باشند؟ چه چیزی هست که اجازه میدهد که هاروی یا چامسکی یا لووی و دیگران ـ با توجه به همهی حساسیتهای نظریای که دارند ـ ، به طور مشخص از حق کوردها، هر چه که کوردها خودشان میگویند، دفاع کنند ولی اجازه نمیدهد اردبیلی و رشیدپور طرف «ما» بایستند؟
«مقاومت» در میانۀ هیولاها – نویسندگان: محمدمهدی اردبیلی و سمیرا رشیدپور
علیمراد عناصری
من فکر میکنم ما عدوی آنها نیستیم، انکار موقعیتشان هستیم؛ و مادامی که اردبیلی و رشیدپور، نتوانند از اتفاق دقیقا به خاطر یک کورد، موقعیت تورکی، نظری، سیاسی، عقلانی، فلسفی و... خود را انکار کنند، تا وقتی نتوانند خودشان به دست خودشان پتانسیلهای فاشیستی موقعیتی که در آن میایستند را سترون کنند، نمیتوانند از «ما» باشند و حرفی برای ما داشته باشند. این که فرض کنیم که هدف اصلی ترکیه یا هر دولت دیگر، فروکاستن منازعه به منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری است، باعث نمیشود که «منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری» واقعا وجود نداشته باشد و دولتی واقعا کوردستان را اشغال نکرده باشد. اگر قرار است به ترتیبی از معیارهای بشری صحبت بشود که پیشاپیش، کورد بودن، یا ایستادگی هویتی بر زندگی کوردی، یعنی دقیقا و به روشنی همان چیزی که در سخن اردوغان و دولتهای دیگر مساوی با تروریسم خوانده میشود و اردبیلی و رشیدپور هم با فلسفهبافی همان را هشدار میدهند، از داخل آن بشر بیرون گذاشته شود، معیارهای بشریای که اردبیلی و رشیدپور پیامبر آنها گشته و پشتشان مخفی میشوند، کوچکترین حرمت و ارزشی نخواهند داشت. تجربهی کانتونهای شمال سوریه آیا، متعلق به همین کوردها نیست که حالا به نفع موقعیت نویسندگان، در نام نیروی دموکراتیک سوریه حل میشود؟ چه چیزی هست که مانع دفاع بدون باجگیری اردبیلی و رشیدپور از کوردها میشود؟ چرا کورد باید کورد نباشد تا آنها توان دفاع از کورد را داشته باشند؟ چه چیزی هست که اجازه میدهد که هاروی یا چامسکی یا لووی و دیگران ـ با توجه به همهی حساسیتهای نظریای که دارند ـ ، به طور مشخص از حق کوردها، هر چه که کوردها خودشان میگویند، دفاع کنند ولی اجازه نمیدهد اردبیلی و رشیدپور طرف «ما» بایستند؟
۳. «نیروهای دموکراتیک سوریه فقط متعلق به کوردها نیست»؛ خب؟
نباشد. آیا اکنون و این جا، مساله نیروهای دموکراتیک سوریه هستند؟ آیا
اردوغان به نیروهای دموکراتیک سوریه حمله کرده است؟ آیا هدف اردوغان
تخلیهی روژئاوا از نیروهای دموکراتیک سوریه است؟ چرا اردبیلی و رشیدپور
نمیتوانند به طور مشخص از «کورد» دفاع کنند و حتما باید آن را در توهمی به
نام ایدهی فراقومی یا هر هیولای دیگری که نامش را خوب بلد هستند ناپدید
کنند؟ چرا همواره باید امری کلی جعل شود که کورد همهی آن نباشد و اصالت با
آن کلیت وهمی باشد؟ چرا نمیتوان از کلیت اردبیلی و رشیدپور بیرون ماند؟
اینان کدام ناسیونالیسم یا نژادپرستیها هستند که قرنهاست خاورمیانه را
ترک زده و به خاک و خون کشیدهاند؟ فکر میکنم در مدرسه نام دولتملتهای
خاورمیانه را به ما خوب یاد دادهاند؛ نام کوردستان در میان آنها نبوده
است. نمیتوان در سایهی خونریزی و کثافت یک دولتملت محققشدهی فاشیست،
یک ناسیونالیسم نژادپرست به نام ترکیه ایستاد و یک ایدهی رهاییبخش را که
فقط در سرودها و رویاها، به وقت جان دادن زیر بمباران شیمیایی و انفالهای
مکرر به زبان میآید، پیشگویانه به گند کشید. آن مسالهی جهانی ـ بشری که
اردبیلی و رشیدپور میگویند، نام دیگر همان دولتملت خونریزی است که کورد
باید از کورد بودنش دست بکشد تا جزء فرودست آن به شمار آورده شود.
۴. نه تنها قوم سرکوبشده، که انسان سرکوبشده قدرت
زائدالوصفی برای سرکوب دیگری دارد؛ اما آیا این واکنش، کنش را توجیه
میکند؟ چرا اردبیلی و رشیدپور نمیتوانند به وقت شهید شدن کوردها زیر
بمباران شیمیایی و فسفری در میدان شرف و مقاومت و نقد با سلاح، مستقیم در
رد کنش سرکوب یادداشت بنویسند، فارغ از آن که چه واکنشی به آن نشان داده
میشود؟ چرا احساس خطر میکنند که کوردی که امروز سرکوب میشود، فردا دیگری
را سرکوب کند؟ آیا این به معنای در ناچاری و سکوت تاکید بر ضرورت هر چه
بیشتر سرکوب کردن نیست تا دیگر توانی برای واکنش، جانی برای مقاومت نباشد؟
این همان چیزی نیست که اردوغان اعلام میکند؟ وقتی، البته پیشگویانه، فرض
این است که سرکوبشده سرکوب میکند، آیا نباید جلوی سرکوب را گرفت؟ چرا حق
سرکوب هست، ولی حق مقاومت نه؟ چرا امروز، در این جا و آن جا، تورک
سرکوبشده، به جای آن که عامل سرکوبش را نقد کند، خودش همنوا با فرادستش،
تبدیل به سرکوبکنندهی موقعیت برایش فرودست سازماندادهشده میگردد؟
شایسته نیست اردبیلی و رشیدپور همهی بحثها را کنار بگذارند و شروع به نقد
پتانسیلهای فاشیستی در زندگی تورکی و سترون کردن توانشهای سرکوب کوردها
به دست تورکها بکنند؟ برای این کار، لازم نیست به دوردستها نگاه کنند و
پرچم ترکیه را کنار پرچم آمریکا پیدا کنند. هنگامی که اردبیلی و رشیدپور
پرچمشان را در کنار پرچم اقلیم بالا نبرند، حتما کسانی پیدا خواهند شد که
پرچمشان را، همان طور که آنها میگویند، مزورانه و در کمال فرصتطلبی،
بالا ببرند؛ اما مساله این است که، چرا بیعملی اردبیلی و رشیدپور و آن
دیگرانی که دولت و پرچم دارند، تداوم پیدا میکند؟ آیا موضوع این نیست که
آنها که دولت و پرچم دارند و از بالا رفتن پرچم این و آن شاکی هستند، به
شرطی به کورد حق میدهند که دولت و پرچم نداشته باشد و زیردستشان باشد؟ چرا
اردبیلی و رشیدپور و هیولاهایی که میگویند، میتوانند دولت و پرچم داشته
باشند ولی نمیتواند از «حق» یک مردم برای استقلال از آن دولت و پرچم دفاع
کنند؟ چه چیزی هست که نمیگذارد از «ما» باشند؟ چه منفعتی هست که اردبیلی و
رشیدپور را مجاب میکند تا حق ما را، در جایی که پرچم ناسیونالیستهای
دیگر بلند است، به نام نگرانی از حمایت و بالا رفتن پرچم اسرائیل، از بیخ و
بن نامشروع بدانند؟ چگونه میتوان هم از این بیرون ماند و هم از آن؟ چگونه
میتوان هم انکار موقعیتی بود که اردبیلی و رشیدپور عکسش را به ما نشان
میدهند و هم انکار عکس آن موقعیت که فرا ـ هرچهای هست که اردبیلی و
رشیدپور زیر پرچمش ایستادهاند؟ چرا حتما باید در دایرهی خلق دموکراتیک
مورد نظر آن دو باشیم تا حق پیدا کنیم؟ مشکل آن است که آنها خودشان مرکز
آن انسان جهانی و نیروی دموکراتیکی هستند که میگویند و میخواهند همه چیز
بر مدار آنها بگردد؛ قومیت آن انسان جهانی، قابل جمع شدن با قومیت اردبیلی
هست، ولی کوردها برای پذیرفتهشدن در آن باید کوردبودنشان را از دست
بدهند. اما کوردها پیرامون آن مرکز، هر چه که باشد گرد نمیآیند و این به
معنای قرار گرفتن پیرامون مرکزی که عدوی موقعیت اردبیلی و رشیدپور است هم
نخواهد بود. اردبیلی و رشیدپور به لحاظ تئوریک نمیتوانند جهانی را تصور
کنند که هم بیرون از آنها و هم بیرون از عدوی آنها باشد؛ به فهم ایشان،
کورد یا با آنها است، یا علیه آنها؛ و همین است که میگویم اردبیلی و
رشیدپور نمیتوانند مساله را مثل «ما» ببینند و به دروغ از «ما» سخن
میگویند. این جا باز به جای فهم واقعیت، دچار منطبق نشدن ایدهها و
گزارههای اخلاقیشان با واقعیت میشوند و از واقعیت ایراد میگیرند؛ اما
اقلیم، هر چه که باشد، به کانتون نزدیکتر است تا اردبیلی و رشیدپور به
«ما».
برای خواندن ادامه اینجا را کلیک کنیم
برای خواندن ادامه اینجا را کلیک کنیم
مساله برای «ما» روشن شده است،
به اندازهای که باید بشود؛ روی کاغذی که چیا دستش گرفته نوشته: «اگر در
برابر ظلم سکوت کردی بدان که طرف ظالم هستی» و آن طرفتر، صدا رسا به گوش
میرسد که: «بیطرف، بیشرف است». رفقا کمتر در دسترس هستند و اگر هم
شاخصهای توسعهی محدودههایی از کوردستان دسترسی آنها به اینترنت را ممکن
کند، کسی وقتش را برای چرخیدن در فضای مجازی و خواندن تلاشهای دیگران
برای فلسفهبافیهایی که مانع عمل، مانع شرف هستند تلف نمیکند. از این رو،
«ما»یی که اردبیلی و رشیدپور در توصیف مخاطبانش به کار میبرند، دست کم
شامل ما نمیشود؛ بیشتر به نظر میرسد کسی خودش را بین ما جا داده باشد،
بدون آن که مساله را آن چنان که ما روشن میبینیم، ببیند؛ و میخواهد تلاش
کند، تفسیر کند که مساله چیز دیگری باشد؛ ما اما فکر میکنیم مساله روشن
است و باید تغییر کند؛ زیبا بشود.
۱. این که تاثرات حسی یا عکس قربانیان یک عمل غیرانسانی در
رسانهها به نمایش در آید، تا نشان دهد که فارغ از تعریف ایدئولوژیک در
عمل چه اتفاقی افتاده و این عمل چه تبعاتی داشته است، از نظر من مشکلی
ندارد و البته کسی هم از میان ما، به اشک ریختن و پذیرش نقش قربانی بسنده
نکرده است؛ گرچه نمیدانم چرا اساسا بحث، آن چنان که اردبیلی و رشیدپور
میگویند «نقد»، باید از این جا آغاز شود. کسی از آشکار شدن این تصاویر زشت
واهمه دارد؟ آیا به راستی، نمایش زشتی این تصاویر مانع نقد است؟ با این
همه، عکسی که برای یادداشت آنها انتخاب شده، یعنی تصویر همنشینی پرچم
ترکیه در کنار پرچم آمریکا، احتمالا لابد واجد آن «تاثیر عملی بر معادلات
سیاسی واقعی» است که میخواهند و میگویند. آنها به تجربهشان اشاره
میکنند، و میگویند نمایش تصاویر قربانیان در جنگ یمن، تاثیری بر معادلات
نداشته است. فارغ از این که آن تاثیر قرار بوده چه باشد، فکر میکنم اساسا
مشکل این است که تصور میکنند این نمایش در رسانه باید معادلات واقعی سیاسی
را تغییر دهد، یعنی مشکل از فرضی ذهنی است که رابطهی میان نمایش تصویر و
تاثیر بر معادلات را قطعی در نظر میگیرد و بعد «نقد» میکند که این فرض
ذهنی در عمل ممکن نمیشود؛ و سپس همه چیز را با همه چیز قاطی میکند، یمن
را با کوردستان، و کوردستان را با فلسطین، و همه چیز را با اسرائیل. من
البته، فکر میکنم باید شجاعت خود را آن چنان برای دفاع از مظلوم به کار
انداخت، آن چنان شجاعت داشت، که لازم نباشد برای دفاع از مردم کورد، به
باجگیرها باج داد و یکی به نعل زد و یک به میخ. لازم نیست برای دفاع از
کوردها، پیشاپیش باج دفاع از هر جای دیگری که تحت ظلم قرار گرفته است را
بدهیم تا اجازهی ملوکانه داده شود برای سخن گفتن از کوردها، آن هم فقط
برای گوشزد کردن نابهنگام این که بفهمند اشتباه کرده و میکنند و باید
برگردند به دامن اسد و حامیانش. هر چیز به جای خود، و البته کسی هم موظف
نیست دوره بیفتد و همه جا دربارهی همه چیز نظر بدهد تا بعد صلاحیتش برای
حرف زدن تایید شود. هر کس بخواهد میتواند دربارهی یمن یا دربارهی هر
مسالهی دیگری که لازم میبیند صحبت کند، این که در گرو آن نیست. باز فکر
میکنم، چیزی هست، موقعیتی، منشی، اندیشهای، شکلی از فهم جهان، که مانع آن
میشود که اردبیلی و رشیدپور، وقتی از مظلوم صحبت میکنند، نام کوردها را
روشن و رسا به زبان بیاورند؛ آنها ترجیح میدهند پشت مشروعیت «نیروهای
دموکراتیک سوریه» مخفی شوند ولی همچنان، از «ما» صحبت کنند. «ما» چه نسبتی
با یمن اردبیلی و رشیدپور داریم؟ چرا آنها نمیتوانند یا نمیخواهند تفاوت
مسالهی کوردستان با مسالهی یمن را بفهمند؟ چه کسی پذیرفته که طرف ضعیف
بازی باشد؟ آیا ممکن است مخالف فلسفهبافی آنها باشیم ولی پیشاپیش ما را
در فلسفهشان فرودست خود نکرده باشند؟ که ما را به نفع نیروهای دموکراتیک
سوریه، یا انسان، یا نیروی جهانی فراقومیتی ـ فرازبانی ـ فراهرچه به جز فرا
ـ خودشان، ناممکن نکرده باشد؟
۲. من فکر میکنم ما عدوی آنها نیستیم، انکار موقعیتشان
هستیم؛ و مادامی که اردبیلی و رشیدپور، نتوانند از اتفاق دقیقا به خاطر یک
کورد، موقعیت تورکی، نظری، سیاسی، عقلانی، فلسفی و... خود را انکار کنند،
تا وقتی نتوانند خودشان به دست خودشان پتانسیلهای فاشیستی موقعیتی که در
آن میایستند را سترون کنند، نمیتوانند از «ما» باشند و حرفی برای ما
داشته باشند. این که فرض کنیم که هدف اصلی ترکیه یا هر دولت دیگر، فروکاستن
منازعه به منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری است، باعث نمیشود که
«منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری» واقعا وجود نداشته باشد و دولتی
واقعا کوردستان را اشغال نکرده باشد. اگر قرار است به ترتیبی از معیارهای
بشری صحبت بشود که پیشاپیش، کورد بودن، یا ایستادگی هویتی بر زندگی کوردی،
یعنی دقیقا و به روشنی همان چیزی که در سخن اردوغان و دولتهای دیگر مساوی
با تروریسم خوانده میشود و اردبیلی و رشیدپور هم با فلسفهبافی همان را
هشدار میدهند، از داخل آن بشر بیرون گذاشته شود، معیارهای بشریای که
اردبیلی و رشیدپور پیامبر آنها گشته و پشتشان مخفی میشوند، کوچکترین
حرمت و ارزشی نخواهند داشت. تجربهی کانتونهای شمال سوریه آیا، متعلق به
همین کوردها نیست که حالا به نفع موقعیت نویسندگان، در نام نیروی دموکراتیک
سوریه حل میشود؟ چه چیزی هست که مانع دفاع بدون باجگیری اردبیلی و
رشیدپور از کوردها میشود؟ چرا کورد باید کورد نباشد تا آنها توان دفاع از
کورد را داشته باشند؟ چه چیزی هست که اجازه میدهد که هاروی یا چامسکی یا
لووی و دیگران ـ با توجه به همهی حساسیتهای نظریای که دارند ـ ، به طور
مشخص از حق کوردها، هر چه که کوردها خودشان میگویند، دفاع کنند ولی اجازه
نمیدهد اردبیلی و رشیدپور طرف «ما» بایستند؟
۳. «نیروهای دموکراتیک سوریه فقط متعلق به کوردها نیست»؛ خب؟
نباشد. آیا اکنون و این جا، مساله نیروهای دموکراتیک سوریه هستند؟ آیا
اردوغان به نیروهای دموکراتیک سوریه حمله کرده است؟ آیا هدف اردوغان
تخلیهی روژئاوا از نیروهای دموکراتیک سوریه است؟ چرا اردبیلی و رشیدپور
نمیتوانند به طور مشخص از «کورد» دفاع کنند و حتما باید آن را در توهمی به
نام ایدهی فراقومی یا هر هیولای دیگری که نامش را خوب بلد هستند ناپدید
کنند؟ چرا همواره باید امری کلی جعل شود که کورد همهی آن نباشد و اصالت با
آن کلیت وهمی باشد؟ چرا نمیتوان از کلیت اردبیلی و رشیدپور بیرون ماند؟
اینان کدام ناسیونالیسم یا نژادپرستیها هستند که قرنهاست خاورمیانه را
ترک زده و به خاک و خون کشیدهاند؟ فکر میکنم در مدرسه نام دولتملتهای
خاورمیانه را به ما خوب یاد دادهاند؛ نام کوردستان در میان آنها نبوده
است. نمیتوان در سایهی خونریزی و کثافت یک دولتملت محققشدهی فاشیست،
یک ناسیونالیسم نژادپرست به نام ترکیه ایستاد و یک ایدهی رهاییبخش را که
فقط در سرودها و رویاها، به وقت جان دادن زیر بمباران شیمیایی و انفالهای
مکرر به زبان میآید، پیشگویانه به گند کشید. آن مسالهی جهانی ـ بشری که
اردبیلی و رشیدپور میگویند، نام دیگر همان دولتملت خونریزی است که کورد
باید از کورد بودنش دست بکشد تا جزء فرودست آن به شمار آورده شود.
۴. نه تنها قوم سرکوبشده، که انسان سرکوبشده قدرت
زائدالوصفی برای سرکوب دیگری دارد؛ اما آیا این واکنش، کنش را توجیه
میکند؟ چرا اردبیلی و رشیدپور نمیتوانند به وقت شهید شدن کوردها زیر
بمباران شیمیایی و فسفری در میدان شرف و مقاومت و نقد با سلاح، مستقیم در
رد کنش سرکوب یادداشت بنویسند، فارغ از آن که چه واکنشی به آن نشان داده
میشود؟ چرا احساس خطر میکنند که کوردی که امروز سرکوب میشود، فردا دیگری
را سرکوب کند؟ آیا این به معنای در ناچاری و سکوت تاکید بر ضرورت هر چه
بیشتر سرکوب کردن نیست تا دیگر توانی برای واکنش، جانی برای مقاومت نباشد؟
این همان چیزی نیست که اردوغان اعلام میکند؟ وقتی، البته پیشگویانه، فرض
این است که سرکوبشده سرکوب میکند، آیا نباید جلوی سرکوب را گرفت؟ چرا حق
سرکوب هست، ولی حق مقاومت نه؟ چرا امروز، در این جا و آن جا، تورک
سرکوبشده، به جای آن که عامل سرکوبش را نقد کند، خودش همنوا با فرادستش،
تبدیل به سرکوبکنندهی موقعیت برایش فرودست سازماندادهشده میگردد؟
شایسته نیست اردبیلی و رشیدپور همهی بحثها را کنار بگذارند و شروع به نقد
پتانسیلهای فاشیستی در زندگی تورکی و سترون کردن توانشهای سرکوب کوردها
به دست تورکها بکنند؟ برای این کار، لازم نیست به دوردستها نگاه کنند و
پرچم ترکیه را کنار پرچم آمریکا پیدا کنند. هنگامی که اردبیلی و رشیدپور
پرچمشان را در کنار پرچم اقلیم بالا نبرند، حتما کسانی پیدا خواهند شد که
پرچمشان را، همان طور که آنها میگویند، مزورانه و در کمال فرصتطلبی،
بالا ببرند؛ اما مساله این است که، چرا بیعملی اردبیلی و رشیدپور و آن
دیگرانی که دولت و پرچم دارند، تداوم پیدا میکند؟ آیا موضوع این نیست که
آنها که دولت و پرچم دارند و از بالا رفتن پرچم این و آن شاکی هستند، به
شرطی به کورد حق میدهند که دولت و پرچم نداشته باشد و زیردستشان باشد؟ چرا
اردبیلی و رشیدپور و هیولاهایی که میگویند، میتوانند دولت و پرچم داشته
باشند ولی نمیتواند از «حق» یک مردم برای استقلال از آن دولت و پرچم دفاع
کنند؟ چه چیزی هست که نمیگذارد از «ما» باشند؟ چه منفعتی هست که اردبیلی و
رشیدپور را مجاب میکند تا حق ما را، در جایی که پرچم ناسیونالیستهای
دیگر بلند است، به نام نگرانی از حمایت و بالا رفتن پرچم اسرائیل، از بیخ و
بن نامشروع بدانند؟ چگونه میتوان هم از این بیرون ماند و هم از آن؟ چگونه
میتوان هم انکار موقعیتی بود که اردبیلی و رشیدپور عکسش را به ما نشان
میدهند و هم انکار عکس آن موقعیت که فرا ـ هرچهای هست که اردبیلی و
رشیدپور زیر پرچمش ایستادهاند؟ چرا حتما باید در دایرهی خلق دموکراتیک
مورد نظر آن دو باشیم تا حق پیدا کنیم؟ مشکل آن است که آنها خودشان مرکز
آن انسان جهانی و نیروی دموکراتیکی هستند که میگویند و میخواهند همه چیز
بر مدار آنها بگردد؛ قومیت آن انسان جهانی، قابل جمع شدن با قومیت اردبیلی
هست، ولی کوردها برای پذیرفتهشدن در آن باید کوردبودنشان را از دست
بدهند. اما کوردها پیرامون آن مرکز، هر چه که باشد گرد نمیآیند و این به
معنای قرار گرفتن پیرامون مرکزی که عدوی موقعیت اردبیلی و رشیدپور است هم
نخواهد بود. اردبیلی و رشیدپور به لحاظ تئوریک نمیتوانند جهانی را تصور
کنند که هم بیرون از آنها و هم بیرون از عدوی آنها باشد؛ به فهم ایشان،
کورد یا با آنها است، یا علیه آنها؛ و همین است که میگویم اردبیلی و
رشیدپور نمیتوانند مساله را مثل «ما» ببینند و به دروغ از «ما» سخن
میگویند. این جا باز به جای فهم واقعیت، دچار منطبق نشدن ایدهها و
گزارههای اخلاقیشان با واقعیت میشوند و از واقعیت ایراد میگیرند؛ اما
اقلیم، هر چه که باشد، به کانتون نزدیکتر است تا اردبیلی و رشیدپور به
«ما».
۵. آن حقیقت فراقومی که اردبیلی و رشیدپور سنگش را به سینه
میزنند، امروز ناتوان از هرگونه عمل رهاییبخش است و به صف سرکوبکنندگان
پیوسته است. چه چیزی باعث میشود که خطرناکی این را نبینند و از خطر
کوردبودن سخن بگویند؟
۶. در این میانه، جایی که قرار است «ما» علیه تهاجم ترکیه سخن
بگوید، چه مسالهای باعث پرداختن اردبیلی و رشیدپور به اوجالان و
خردهگرفتن از او میشود؟ چه چیزی باعث میشود از همان چیزی حرف بزنند که
اردوغان حرفش را میزند و نگران همان چیزی باشند که دشمنان کورد نگرانش
هستند؟ آیا خودشان را در موقعیتی تعریف نمیکنند که بر اساس آن بتوانند
منزه و پیراسته و فراجسته، طرفین مساله را نقد کنند و اگر از یکی دفاع
میکنند، به دیگری هم باج بدهند؟ چرا باید چنین کنند؟ چه منفعتی این موقعیت
میانمایه را به آنها اعطا میکند؟ چرا باید مسالهی کورد، دوباره در
مسالهی چپ (؟) که ممکن نیست چیزی جز فهم اردبیلی و رشیدپور از چپ باشد، یا
در آزادی ایجابی و فراقومیتی بودن حل شود؟ اگر اردبیلی و رشیدپور بتوانند
موقعیت خود را رفع کنند، اوجالان هم آنها را در پیروزی آزادی شریک خواهد
دانست. «بیطرف، بیشرف است».
۷. تا وقتی اردبیلی و رشیدپور جهان را با ایدههایشان بفهمند و
تفسیر کنند، و آن اندازه از ما دور باشند که اساسا حرفهای بیربط با «ما»
بزنند، البته همه چیز، حتی نوشتهی ایشان، برای ما هم طنزآمیز خواهد بود.
۸. این که کسی سر تا پا علیه «ما» باشد و خودش را از «ما»
تصور کند، باعث میشود فکر کنم که هیولاها خودشان را بین «ما» جا دادهاند و
به نام ما سخن میگویند و عمل میکنند. اجازه دهیم مردم کورد خودشان به
جای خودشان حرف بزنند و عمل کنند، یا دست کم تلاش کنیم مساله را از موقعیت
کورد بفهمیم.
19 اکتبر, 2019«مقاومت» در میانۀ هیولاها – نویسندگان: محمدمهدی اردبیلی و سمیرا رشیدپور
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen