کنار گذاشتن مردانگی سلطه گر به معنای کنارگیری واقعی یا نمادین از قدرت است. همانطور که ردمن نشان می دهد (١٩٩٦)، "هیچ دلیل بدیهی وجود ندارد که پسران و مردان بخواهند قدرت هایی را که موقعیت اجتماعی شان به آنها اعطاء کرده است، رها کنند ."(٥) و زمانی که این اتفاق می افتد، معمولا مردانی که دارای منابع قدرت دیگری مانند تعلق به یک طبقه یا نژاد و قومیت غالب هستند، می توانند از مردانگی هژمونیک دست بکشند و کماکان از مزیت مردسالاری برخوردارباشند.
کانل (١٩٩٥) مردی را به عنوان نمونه ذکر می کند که "در سن سی سالگی از حرفه ای موفق و شیوه زندگی تحت فشار منصرف شد" (٦). اما رها کردن حرفه مردانه اش یک عملکرد بسیار مردانه بود. به عنوان مثال، اوهمسر خود را تنها زمانی که مزرعه شان را خریداری کرد در جریان گذاشت (٧). این طرد طوری صورت میگیرد که بشکل نمادین طرد قدرتمند قدرت درمیاید. در نتیجه، کنارگذاشتن مردانگی هژمونیک می تواند توانمندساز شود. بنابراین، "توانمند سازی مردان بمنظور آنکه آنان از خود سلب قدرت کنند" تناقض گویی نیست (٨). البته این فقط در مورد اقلیتی از مردان صدق میکند.
در اکثر جوامع، زنان امکان تعریف گونه خود را ندارند چرا که از پیش برای آنها تعریف شده است. حتی در فرهنگ امروزی غربی که در آن وضعیت زنان به میزان قابل ملاحظه ای بهبود یافته است، از آنها هنوزهم مصرانه خواسته میشود که بدن و آرایش کامل داشته وهمراهان دوست داشتنی مردان که جهان مردانه را میسازند باشند. و منافعی که زنان دارای زنانگی سازگار پس از رقابت با دیگر زنان مشابه خود برای رسیدن به ارج خیالی دریافت میکنند در مقایسه با مزایای پدرسالاانه مردان دارای مردانگی هژمونیک بیش از حد کوچک است.
در حالی که جدا کردن خود از مردانگی هژمونیک و یا افراطی بمعنای رها کردن قدرت واقعی و یا نمادین است، جدا کردن خود از زنانگی سازگار یا کلیشه ای برابر با اظهار قدرت است. رد زنانگی سازگار یا هنجاری، چه از نقطه نظر فمینیستی انجام شود و چه از جانب دختران ورزشکار و یا زنان بوچ یا مردانه صورت گیرد، بمعنای رد ناتوانی ایست که به همراه آن می آید.
نظم گونه ای
مردسالاری فعلی، که در جوامع سراسر جهان عمیقا تعبیه شده است، در خدمت حفظ مزایای
مردان متعلق به بعضی از طبقات اجتماعی و اقوام است. این نابرابری های گونه ای یک
نوع خشونت است و البته جهانی ترین نوع خشونت نیز هست. حذف این خشونت از جوامع
سراسر جهان به آسانی مقدور نیست، اما برای ما که راه بسوی برابری گونه ای
مطلق را طرح میکنیم؛ این رخداد غیرممکن نیست.