Dienstag, 22. Oktober 2013

چند مقاله ی جدید از دکتر آزاده آزاد - رادیکال فیمینیست





کنار گذاشتن مردانگی سلطه گر به معنای کنارگیری واقعی یا نمادین از قدرت است. همانطور که ردمن نشان می دهد (١٩٩٦)، "هیچ دلیل بدیهی وجود ندارد که پسران و مردان بخواهند قدرت هایی را که موقعیت اجتماعی شان به آنها اعطاء کرده است، رها کنند ."(٥) و زمانی که این اتفاق می افتد، معمولا مردانی که دارای منابع قدرت دیگری مانند تعلق به یک طبقه یا نژاد و قومیت غالب هستند، می توانند از مردانگی هژمونیک دست بکشند و کماکان از مزیت مردسالاری برخوردارباشند.
 کانل (١٩٩٥) مردی را به عنوان نمونه ذکر می کند که "در سن سی سالگی از حرفه ای موفق و شیوه زندگی تحت فشار منصرف شد" (٦). اما رها کردن حرفه مردانه اش یک عملکرد بسیار مردانه بود. به عنوان مثال، اوهمسر خود را تنها زمانی که مزرعه شان را خریداری کرد در جریان گذاشت (٧). این طرد طوری صورت میگیرد که بشکل نمادین طرد قدرتمند قدرت درمیاید. در نتیجه، کنارگذاشتن مردانگی هژمونیک می تواند توانمندساز شود. بنابراین، "توانمند سازی مردان بمنظور آنکه آنان از خود سلب قدرت کنند" تناقض گویی نیست (٨). البته این فقط در مورد اقلیتی از مردان صدق میکند.

 
در اکثر جوامع، زنان امکان تعریف گونه خود را ندارند چرا که از پیش برای آنها تعریف شده است. حتی در فرهنگ امروزی غربی که در آن وضعیت زنان به میزان قابل ملاحظه ای بهبود یافته است، از آنها هنوزهم مصرانه خواسته میشود که بدن و آرایش کامل داشته وهمراهان دوست داشتنی مردان که جهان مردانه را میسازند باشند. و منافعی که زنان دارای زنانگی سازگار پس از رقابت با دیگر زنان مشابه خود برای رسیدن به ارج خیالی دریافت میکنند در مقایسه با مزایای پدرسالاانه مردان دارای مردانگی هژمونیک بیش از حد کوچک است.

در حالی که جدا کردن خود از مردانگی هژمونیک و یا افراطی بمعنای رها کردن قدرت واقعی و یا نمادین است، جدا کردن خود از زنانگی سازگار یا کلیشه ای برابر با اظهار قدرت است. رد زنانگی سازگار یا هنجاری، چه از نقطه نظر فمینیستی انجام شود و چه از جانب دختران ورزشکار و یا زنان بوچ یا مردانه صورت گیرد، بمعنای رد ناتوانی ایست که به همراه آن می آید.


 نظم گونه ای مردسالاری فعلی، که در جوامع سراسر جهان عمیقا تعبیه شده است، در خدمت حفظ مزایای مردان متعلق به بعضی از طبقات اجتماعی و اقوام است. این نابرابری های گونه ای یک نوع خشونت است و البته جهانی ترین نوع خشونت نیز هست. حذف این خشونت از جوامع سراسر جهان  به آسانی مقدور نیست، اما برای ما که راه بسوی برابری گونه ای مطلق را  طرح میکنیم؛ این رخداد غیرممکن نیست.

مردانگی هژمونیک  تسلط مردان بر زنان را توجیه کرده و به آن تداوم میبخشد. این مردانگی هنگامی که با برخی از نهادهای قدرت، از قبیل موقعیتهای بالای تجاری، نظامی یا دولتی، مرتبط میشود برقراراست. مردانگی هژمونیک ثابت نبوده، دائما در حال تغییر است.
با وجود آنکه همه مردان، مردانگی سلطه گر را اتخاذ نمیکنند، همه مردان از مزایای سیستم مردسالاری و تبعیت جامع زنان بهره مند هستند. این مزایا می تواند کم باشد، ولی  بازهم برای مردان مفید واقع میشود.
خشونت علیه زنان وسیله ای برای حفظ تبعیت زنان است. ما علاوه بر خشونت مردان علیه زنان، خشونت ساختاری هم  داریم که برای تداوم این انقیاد بسیار قوی تر و قاطع تر است .
برای خواندن مقالات روی تیتر آنها کلیک کنیم
مقالات بیشتر از آزاده

سه کتاب از مجموعه ی تجارب تاریخی کارگران + مقاله ی - کارگرا ِن خواهانِ نابودیِ کالای ویژه به نام نیروی کار



اپوزیسیون بلشویکی علیه لنین: گابریل میاسنیکوف و گروه کارگران

نوشته پال آوریچ


تجارب تاریخی کارگران ۲
مانیفست گروه کارگران

حزب کمونیست شوروی(بلشویک)
داونلود کتاب 

تجارب تاریخی کارگران ۳
کمون کرونشتات

نوشته آیدا مت
داونلود کتاب 







برای داونلود کتاب لطفا اینجا را کلیک کنید.

Sonntag, 20. Oktober 2013

دانلود کتاب آتش و کلام (تاریخچه ی زاپاتیستها)


آتش و کلام  - گلوریا مونیوز- ترجمه بهرام قدیمی

دانلود کتاب آتش و کلام (تاریخچه ی زاپاتیستها)


معرفی کتاب:
آتش و کلام
سخنرانی مترجم در استکهلم، ۵ فوریهء ۲۰۱۱
...............
منظره ای که آتش و کلام در اختیار می گذارد، به خواننده اجازه می دهد سفری داشته باشد در زمان و جنبش زاپاتیستی را از پنجرهء قطاری بنگرد که از اول ژانویهء ۱۹۹۴ به صورتی علنی به سوی آینده در حرکت است و می توان در هر کجای دنیا به مسافران آن پیوست، با آنان همراه شد و تا آن جا که آرزوی هر «مسافر» باشد، با آن رفت؛
در این مسیر ما شاهد پیوستن همراهان جدید، جدائی برخی و پیوستن برخی دیگریم؛
شاهدیم که این قطار در مسیر خود در ایستگاه های مختلف توقف می کند، به مردم گوش می سپارد، از آنان می آموزد، با آنان آموزش می دهد، و دست هر کسی را که با خلوص نیت دراز می شود، می فشارد؛
می بینیم، اگر در اول ژانویهء ۱۹۹۴ منظرهء این قطار با شعار «برابری بومیان با غیر بومیان» و «اعادهء حقوق برای همهء مطرودان» مزین است، در سال ۲۰۰۵ با «ششمین بیانیه از جنگل لاکندونا» پرچم «مبارزه علیه سرمایه داری و وحدت طبقاتی کارگران» بر پیشانی لوکوموتیف خود نصب می کند؛
تماشا می کنیم سرسختی تفکری را که (به قول گذشتگان ما) «همهء قدرت را  برای شوراها» می خواهد و نه برای حزب خود. تمام تلاش جریانی که ناگهان از تاریکی زمان سر بر آورده است، بر این استوار است که بفهماند که وقتی می گوید «همه چیز برای همه، برای ما هیچ چیز»، نمی گوید که زحمتکشان دار و ندار و حقوق خود را به سرمایه داری و احزاب سیاسی رنگارنگ و حافظ آن بسپارند، بلکه ستمدیدگان اند که در «حلزون ها»، در «شوراهای دولت خوب» به شیوه ای گردشی «مطیعانه حکومت می کنند». آنان «فرمانبر فرمان می رانند» تا تجربهء باز سازی روابط سرمایه داری توسط ساختار جریانات انقلابی، تکرار نشود.

تا دیگر کسی «میوه چین رزم» کارگران نشود، تا در آینده کسی با رنگ «سرخ» به جای «سیاه» و «سبز» ننشیند و از گردهء مردم کار نکشد.

این کتاب می تواند کاستی و ضعف داشته باشد، می تواند خوب ترجمه نشده باشد، و یا از ویرایش خوبی برخوردار نباشد، ولی حتماً قادر است نشان دهد «صدف زاپاتیسم، از سینهء جنبش مقاومت پانصد سالهء بومیان آمریکا» برون جهیده است تا با نژاد پرستی، استثمار فرد از فرد، غارت و نابود سازی منابع طبیعی، و نابودی انسان ها از طریق مواد مخدر و الکل پیکار کند؛ تا همراه با تمام آن ها که چنین آرزوئی دارند، «جهانی بنا کند که در آن جهان های بیشماری بگنجند». جهانی که در آن هیچ فردی را به خاطر رنگ پوستش، به خاطر زبانش، لهجه اش، مذهبش و لامذهبی اش، نوع لباس اش، جنسیتش و تمایلات جنسی اش از صحنهء جامعه حذف نکنند.



اختلاف زاپاتیستها با انسانهای دیگر در این است: جایی که همه یک سیب می بینند، زاپاتیست یک بذر می بیند. زمینی را آماده میکند، بذر را می کارد، و از آن مواظبت میکند.

مسئله دیگر انسانها مبارزه برای این است که بتوانند آزادانه انتخاب کنند که چگونه می خواهند سیبی را که به بار خواهد آمد، بخورند.