Dienstag, 31. Juli 2012

دانلود کتاب جامعه نمایش/ گی دبورGuy Ernest Debord


جامعه نمایش / نویسنده: گی دبور
رزا: دوستان لینک جدید دانلود
نخستین انتشار اینترنتی نسخه‌ی فارسی جامعه‌ی نمایش

نسخه‌ای pdf از ویراست جدید جامعه‌ی نمایش: جامعه نمایش چاپ جدید

درست به همان شیوه‌ای که کتاب‌های انقلابی خود را به دست خواننده‌ی خویش می‌رساندند، به نظر می‌رسد بر روی جلد «جامعه‌ی نمایش» نیز به‌جای نام ناشر الکترونیکی کتاب، گزاره‌ی «قیام» بر آن حک شده است تا کتاب حاضر، این بار از طریق دنیای مجازی به دست خواننده‌ی خود برسد. «جامعه‌ی نمایش» در حوزه‌ی رسمی کتاب نیز توسط نشر آگاه و به‌همت بهروز صفدری در سال 1382 منتشر شد. همان کتابی که گی دبور در سال 1967، به‌عنوان اثر اصلی خود آن را انتشار داد. دبور در این کتاب با تبیین موقعیتی نمایشی یا برای نشان دادن تسلط تصویرها بر زیست هر روزه‌ی بشر، تمام شکل‌های دیگر حاکمیت را نشان می‌دهد. او به این ترتیب، به سیستم دست‌مزد کار و تولید کالا و تمام سیستم‌های سلسله‌مراتبی ایراد می‌گیرد و اذعان می‌دارد که این‌گونه حاکمیت‌ها تنها در سایه‌ی ‌نمایش به قدرت غیر قابل مهارشان ادامه می‌دهند.
«جامعه‌ی نمایش» بر دانش‌جویان شورشی در مه 1968 بسیار تاثیر گذاشت به‌طوری که از نوشته‌های این کتاب، به‌عنوان گرافیتی بر دیوارهای پاریس برای نشان دادن اعتراض استفاده شد. در سال 1973 دبور فیلم «جامعه‌ی نمایش» را ساخت و در سال 1989 به‌منظور تثبیت نظرگاه تئوریک خود، یادداشت‌هایی بر «جامعه‌ی نمایش» نوشت. این نویسنده‌ی فرانسوی، در سال 1931 در پاریس متولد شد. او در سال 1950 فعالیت خود را با لتریست‌ها آغاز کرد. لتریسم که آن‌زمان جنبش هنری آوانگاردی به حساب می‌آمد، توسط ایزودور ایزو پایه‌گذاری شد. لترسیت‌ها به تلفیق شعر و موسیقی و تغییر فضای شهری در زیست‌بوم هنر علاقه‌مند بودند. آن‌ها در آغاز به حروف و نشانه‌های گفتاری و دیداری دیگر پرداختند و همین ماجرا دلیل نام‌گذاری لتریست‌ها شد. در سال 1960 سیتواسیونیست‌ها از دل لتریسم بیرون آمدند. آن‌ها مجله‌ی خود را بنیان گذاشتند و گی دبور خود را به‌عنوان رهبر ایشان می‌دانست. بیش‌تر اعضای اصلی SI، روشن‌فکران و هنرمندانی بودند که مانند خود دبور، از بدنه‌ی جنبش داداییسم و سورئالیسم جدا شده و به‌دنبال جای دیگری می‌گشتند تا جامع‌تر و مانع‌تر به پرسش‌های‌شان پاسخ گوید. اعضای گروه، به همان شتابی که به آن ورود می‌کردند، از آن اخراج می‌شدند و در نهایت در سال 1963 همگی اعضای اصلی، کنار گذاشته شده بودند و یا گروه را ترک کرده بودند. در آغاز جنبش SI، هدف، برهم زدن مرز بین هنر و فرهنگ و زندگی روزمره، به‌منظور یکی کردن آن دو بود. آوانگاردهای این جنبش، معتقد بودند که نظام سرمایه‌داری، خلاقیت را منحرف می‌کند و محدودیت از این طریق به آن مسلط می‌شود به‌طوری که بدنه‌ی جامعه را به دو گروه مصرف‌کننده و تولیدکننده و یا بازی‌گر و تماشاچی تقسیم می‌کند. در واقع سرچشمه‌ی ایده‌ی کتاب «جامعه‌ی نمایش» نیز به همین شیوه‌ی اندیشگانی مربوط می‌شود و نکته‌ی در خور توجه آن‌جا ست که این‌گونه نوشتارها در ساحت پیوسته به تبار ماده‌گرای خود، سرانجام از پرداخت و تعیین سویه نسبت به هگل و مارکس مصون نمی‌مانند حتا اگر سویه‌ای انتقادی را هم برای پرداخت خود برگزینند اگرچه گی دبور در «جامعه‌ی نمایش» کوشش دارد تا فرزند زمان خود باشد.
«تصاویری که از این و آن جنبه‌ی زندگی کنده شده‌اند در مجرای مشترکی ممزوج می‌شوند که در آن، وحدت این زندگی دیگر نمی‌تواند برقرار گردد. واقعیت این جزئن در نظر گرفته‌شده، به مثابه شبه جهان مجزایی که ابژه نظاره است و بس، در واحد کلی خود بسط می‌یابد. تخصصی شدن تصاویر جهان در جهان خودمختارگشته‌ی تصویر، جامه‌ی عمل می‌پوشد که در آن چیزهای دروغین به خود دروغ می‌گویند. نمایش در کل، به‌عنوان وارونگی ملموس زندگی، روند خودمختار چیزهای غیر زنده است.»
 فایل پی‌دی‌اف لینک جدید دانلود

نویسنده : اندی مریفیلد (از کتاب مارکسیسم شهری)
ترجمه: امین قضایی
  لینک به منبع 
مارکس در دستنوشته های اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴ می گفت که یک کارگر “با کار خود خویشتن را نه تأیید بلکه انکار می کند، نه احساس شادی بلکه احساس نگون بختی می کند، انرژی جسمی و ذهنی آزاد را پرورش نمی دهد، بلکه جسم خود را آزار داده و ذهن خود را تباه می کند. از این رو کارگر تنها وقتی که در سر کار نیست خویشتن را احساس می کند؛ هنگام کار احساس نمی کند که او خودش است. وقتی سر کار نیست در خانه است و وقتی در حال کار است در خانه نیست.” اکنون دوبور می افزاید که کارگران حتی وقتی کار هم نمی کنند، در خانه نیستند . آنها دیگر خود را در خانه نمی دانند چراکه کار و خانه، تولید و بازتولید، (کل زندگی روزمره) تحت هجوم، استعمار و انقیاد ارزش مبادله قرار گرفته است. او می‌نویسد “امر نمایشی لحظه ای است که کالا کل زندگی اجتماعی را در اختیار گرفته است ( تز ۴۲)”. کارگران در زمان فراغت به مصرف کننده یعنی صرفا حمل کنندگان پول تبدیل می شوند؛ زندگی خصوصی به قلمروی تبلیغات، مد، تسهیلات و فرآورده های غذایی، فیلم و ستارگان پاپ، نمایش های تلویزیونی مسحور کننده، و خواب و خیال دیدن برای آنچه می دانید با یک قیمت فراهم است. زمان آزاد و زمان کار در یک زمان نمایشی منجمد شده اند. تمامی مرزهایی که زندگی خصوصی، سیاسی و اقتصادی را از هم جدا می کنند بدین طریق از بین می رود. “کل زمان قابل مصرف جامعه ی مدرن به مانند ماده ی خامی برای محصولات جدید و متنوع مورد تهدید قرار می گیرند، زمان قابل مصرفی که خود را به عنوان استفاده از زمان اجتماعا سازمان یافته به بازار تحمیل می کند”(تز ۱۵۱).
کار بیگانه شده ی” مارکس تحت سرمایه داری نمایشی مدرن ، به “زندگی بیگانه شده” تعمیم می یابد؛ “آگاهی کاذب از زمان”، به زمانی انتزاعی تبدیل می شود. از این رو نزد دوبور زمان نمایشی نشانگر یک حال حاضر ابدی، انکار مرگ، شبیه سازی والت دیسنی، “جعل واقعیت” و مانند فیلم “ترومن شو” چاره‌ناپذیر است. امر نمایشی نشان مصادره و بی اعتبار سازی سرمایه داری بر تاریخ و حافظه است. مصادره و بی اعتبار سازی زمان نیز نشانه ای است از مصادره و بی اعتبار سازی مکان و همان طور که لوفور نشان می دهد به فضای انتزاعی بازار تبدیل شده است. فضا مانند زمان باید سازمان یافته، منظم و حفاظت شود. خیابان های بی نظم قدیمی تهدیدی هستند بر وضعیت نمایشی موجود و “تلاش تمامی قدرت های موجود افزایش ابزار حفظ نظم در خیابان هاست که در نهایت در سرکوب خیابانی به اوج خود می رسد”. (تز ۱۷۲) تولید سرمایه داری، فضا را هم شکل می کند و به ادعای دوبور که برداشتی است از مانیفست کمونیست مارکس “قدرت این همسان سازی توپخانه ی عظیمی است که کل دیوار چین را فرو می ریزد”. (تز ۱۶۵) این مصادره آن چیزی است که شهر سازی سرمایه داری را مسلط می کند، همان طور که کل فضا را با تصویر خود آن تولید می کند، و تمامی نیروهای فنی و فناورانه را برای این هدف به کار می گیرد. برای این نظام کار کردن بدون اشتباه ، نیازمند تسخیر دوباره “افراد منفرد” و گردآوری آنها در انزواست که آنها را در “کارخانه ها و تالارهای فرهنگی و مکان های توریستی و خانه های پیشرفته گرد می آورد” که “صریحا در خدمت این اجتماع کاذب سازمان دهی شده اند و حق فرد منفرد را در این سلول خانوادگی دنبال می کند.”(تز ۱۷۲)

تئوری انتقادی تنها تا حدی قادر به پیش رویاست و به خودی خود کافی نیست. برای پیوستن تفکر به عمل و آغاز جنگی رادیکال، پراکسیس لازم است. در غیر این صورت مفهوم امر نمایشی، خود به امر نمایشی دیگری تبدیل خواهد شد، به مفهومی سیاسی اجتماعی پوچ که در نهایت از همان نظم نمایشی که در پی براندازی آن است، دفاع می کند. او می نویسد “آنچه برای نابودی موثر جامعه ی نمایشی لازم است، به عمل واداشتن مردم است”. (تز ۲۰۳) او می داند که ما نمی توانیم از طبقه ی کارگر انتظار معجزه داشته باشیم . (به ندرت چنین چیزی دیده ایم.) نقد متحد باید با کنش اجتماعی متحد تلاقی یابد . کارگران (یقه آبی و سفید)، دانشجویان، هنرمندان، ناراضیان و شورشیان، باید در تشکیلاتی به دقت هماهنگ گرد هم آیند و به خود انگیختگی مبارز و برآشوبنده متعهد شوند. خیابان ها برای آسیب رساندن به امر نمایشی، صحنه و شرط این رادیکالیسم دولبه اند. در نتیجه خیابان ها به عرصه ای برای “ضد نمایش” نمایشی تبدیل می شوند، به مکانی برای ساخت موقعیت های مشارکتی جدید. در گرافیتی دیواری آن زمان این جمله ی “جامعه ی نمایشی”را می خوانید :”آزاد بودن در سال ۱۹۶۸ شرکت در اعتراضات است”.

دو سال قبل در دانشگاه استراسبورگ، چند تن از موقعیت گرایان پا میان گذاشته و تلاش کرده بودند با جزوه ای موثر به نام “درباره ی فقر زندگی دانشجویی- با ملاحظه ای به جوانب اقتصادی، سیاسی، روانی، جنسی و خصوصا ذهنی همراه با پیشنهادی مناسب برای درمان آن”، دانشجویان را برانگیزانده و آنها را انقلابی کنند. آنها به اتحادیه ی ملی دانشجویان فرانسوی (UNEF) نفوذ کرده بودند و دانشجویان را در استراسبورگ و دیگر دانشگاه ها متهم به جاکشی برای جامعه ای می کردند که تحت سلطه ی کالا و نمایش است. فقر دانشجو، فقر ایده ها و فقر شهامت بود. دانشجویان به واقع کودکانی سربه زیر هستند، یک نیروی کاری که بدون آگاهی طبقاتی در حال ایجاد است. آنها نقش های تجاری و نهادین را که “کارخانه ی دانشگاه” برای آنها تدارک دیده، پذیرفته اند بدون این که هرگز نظام تولیدی را که تمامی فعالیت ها، محصولات، مردم و ایده ها را بیگانه ساخته به پرسش بکشند. این نوشته ی موقعیت گرایان به صراحت تلنگری بود و ترجمه های آن مخاطبین اش را خصوصا در ایالات متحده، انگلستان و ایتالیا گسترش داد. در استراسبورگ این نوشته باعث یک رسوایی شد. انجمن دانشجویان از تشکیل و گزینش سر باز زد. آگاهی انتقادی نیروی خود را برای سال بعد جمع کرد. در ۲۲ مارس ۱۹۶۸، بادبان های خیزش در پاریس و نانت برافراشته شد. سپس موقعیت گرایان، کمونیست های جوان، آنارشیست ها و مائوئیست ها به ساختمان اداری دانشگاه حمله کرده و آن را تصرف کردند. بلافاصله شعارهای خود را روی دیوارهای اداره نوشتند: به امیال خود واقعیت ببخشید، هرگز کار نکنید، ملالت ضد انقلابی است، اتحادیه های صنفی روسپی خانه اند.
……………….
 در سیزدهم ماه می یک اعتصاب عمومی یک روزه برگزار شد؛ اتحاد کارگران و دانشجویان، بر علیه حزب کمونیست فرانسه و کنفدراسیون های کارگران طرفدار حزب، به ناگهان ممکن به نظر می رسید. برخی از موقعیت گرایان و دانشجویان، دانشگاه “رسمی” سوربون را detourn کردند. آنها بر یک نقاشی دیواری ساختارشکن عنوان کنایه دار زیر را درج کردند: بشریت تنها روزی شاد خواهد بود که آخرین بوروکرات با روده ی آخرین سرمایه دار به دار آویخته شود. امتحانات در این سنگرها کنسل شد؛ جامعه شناسان و روان شناسان به پلیس های جدید تبدیل شدند. روز بعد کارگران در کارخانه ی Sud-Aviation در نانت کارخانه های خود را اشغال و کارفرماها را از کار برکنار کردند؛ دراین حین، کارگران کارخانه ی رنو در Cleon، در سنت مارتین همین مسیر را پیش گرفتند. سپس توزیع کنندگان شریف مطبوعات پاریسی در عملی غیر مجاز توزیع روزنامه را متوقف کردند. شوراهای کارگری به شوراهای دانشجویی پیوسته و به رفقایی مسلح تبدیل شدند. طبقه ی کارگر سرانجام وقتی که اعضای عادی اصناف در رنو- بیانکورد، بزرگ ترین کارخانه ی فرانسه را اشغال کردند، حمایت روشن خود را از جنبش دانشجویی اعلام کرد. تا زمان ۲۰ ماه می اعتصابات و تصرفات فراگیر بود. حدود ده میلیون کارگر در سراسر کشور ابزارهای خود را به زمین انداخته و خطوط مونتاژ را تعطیل کردند. فرانسه بر سراشیبی انقلاب به نظر می رسید و به جشنواره ای از مردم تبدیل شده بود. بیگانگی در یک لحظه به دور انداخته شده بود؛ آزادی واقعی بود و “زمان سرمایه داری شده” از بین رفته بود. بدون قطارها، ماشین ها، مترو و کار، زمان فراغت به صورت زمان زیسته شده نجات یافت. دانشجویان و کارگران این موقعیت پیش بینی نشده را تصرف کرده بودند، به ناگهان دست به کار شده و موقعیت های جدیدی ایجاد کرده بودند و آنچه هیچ اتحادیه یا حزبی نمی توانست یا نمی خواست انجام بدهد، متحقق ساخته بودند. با این حال، این چیزها به همان سرعتی که فوران کردند با خشونت و ایدئولوژی توسط دولت و بورژوازی سرکوب شدند. مشابهت های این قیام با کمون پاریس ملموس بود. موفقیت دموکراتیک اش سوگند شکست آن بود. این وعده ی خوش بینانه، نور انتهای تونل، اکنون محو شده بود. هیچ گشایش دیگری برای آن به نظر نمی رسید....
--------------------------
اثر: یرواند آبراهامیان
ترجمه : احمد گل محمدی - محمد ابراهیم فتاحی
http://www.4shared.com/dir/e_BZvyVe/iran_beyn_e_do_enghelab.html

دانلود/ سرمایه نوشته کارل مارکس-ترجمه مرتضوی
http://www.4shared.com/dir/7tLWV0ol/sarmaye__mortazavi_.html
------------------------

Donnerstag, 12. Juli 2012

نقش فرهنگ در جامعه شمپانزه‌ها/ بیتا بهروان ، امیر عسکری

نقش فرهنگ در جامعه شمپانزه‌ها/ بیتا بهروان ، امیر عسکری

 در این مقاله قصد داریم تا مفاهیم "رسوم"، "عرف"، "آداب"، "نقش / موقعیت "،  "آیین / تشریفات" و "تابو" را که دارای نقاط مشترکی در فرهنگ شمپانزه‌ها هستند، توضیح دهیم. از دیدگاه کردارشناسی همه آنها بخشی از هنجارهای اجتماعی در فرهنگ شمپانزه‌ها می باشند. این مسائل چیزی بیش از یک رفتار تصادفی یا عادی در شمپانزه‌های مختلف هستند. این مفاهیم، رفتارهایی هستند که فقط  در گروه‌ها و بطور کلی از طریق شناخت جهان بیرونی به وجود می‌آیند. همچنین کلیه این ایده‌ها دارای جامعیت مستقل می باشند.
درگذشته  انسان‌شناسان اجتماعی – فرهنگی،  پیمان نامه‌ها (قراردادهای سنتی) را به عنوان وسیله‌ای برای زندگی و تجارت می شناختند. از نظر آنها توصیف قرارداد‌های سنتی در برخی از اقوام، موقعیت بغرنجی  بود و تنها وجه تمایز آن قدرت تخیل نامحدود بشر بوده است. هنگامیکه این پیمان نامه‌ها (مانند: ازدواج رسمی، نداشتن روابط جنسی با محارم، قوانین جنگ و غیره) در همه فرهنگ‌ها گنجانده شدند، جهان شمول بودن این موارد دلیلی شد برای اینکه آنها جزیی از طبیعت بشر دانسته شوند. طبیعت بشر همان مفهومی است که ما را به عنوان  یک  گونه، با یکدیگر پیوند می دهد، حتی با وجود اینکه بین انسانها تفاوت‌های بسیاری هم از لحاظ  نژادی و هم زبانی وجود دارد. امروزه چنین تفکری، چه از نظر عینی و چه از نظر ویژگی‌های جزیی منسوخ گشته است. انسان‌شناسی اجتماعی – فرهنگی پیشرفته با همه استدلال‌ها و مستدلات خود نیازی به بررسی این مساله که مردم واقعاً چه کاری انجام می دهند، ندارد. در اینجا می خواهیم به همان ایده‌های سنتی باز گردیم: یعنی ابزارهای مورد استفاده تجربی. وینیک (1960) این واژگان را به گونه‌ای تعریف نمود که بصورت یک فرضیه قابل آزمایش باشند. اگر عناصر کلیدی فرهنگ بشر بتواند عملیات سازی شوند، آن زمان است که می توان پرسید، آیا هر کدام از آنها نیز در فرهنگ  نخستی‌هایی مانند شمپانزه رخ داده‌اند یا خیر؟ این کار ممکن است کمی قدیمی باشد اما سودمند است، و البته با اهمیت می باشد. در این میان گودال (1982) سعی در ارائه تحلیلی مشابه اما با نظامداری کم و رابطه‌ای کمتر با نظریه‌های انسان شناختی داشته است.

رسوم
شمپانزه‌ها روزانه خود و دیگران را می جورند و از این طریق سلامتی و نظافت را انجام می دهند. جوریدن از طریق دست‌ها اجرا می شود و از نظر وینیک (1960) تعریفی  برای رسوم  فردی و اجتماعی یک شمپانزه است. نخست چندین دهه قبل جوریدن توسط مشاهده‌گران متخصص در تپه‌های ماهالی (Mahale) دیده شد و ویژگی‌های خاص گروهی در آنها بررسی گردید. جوریدن به عنوان رسوم اجتماعی در شمپانزه‌ها شاید با برخی از تشریفات مذهبی در انسان‌ها برابری کند. با این حال نمی توان گفت که یک دیدگاه مذهبی حرکت جوریدن را در خود داشته باشد. اگر مذهب، ماورای طبیعت را تعریف می کند، و در علم  یک تعریف عملیاتی برای ماورای طبیعت وجود ندارد – که تعریف آن فراتر از مرزهای علم است، دیگر راهی برای دانشمندان باقی نمی ماند. چنین موضوعی شبیه به یک متخصص قوم شناسی است که سوزاندن یک جسد را در آیین هندو و از زمینه فرهنگ انسان سنتی مورد بررسی قرار می دهد. خود این رسم ممکن است کاملاً برای فرد مرده و آسایش ابدی‌اش نوعی تشریفات مذهبی بوده و یا به دلیل رعایت بهداشت عمومی به منظور جلوگیری از ایجاد بیماری انجام گردد. دلیل اول (رسوم مذهبی) ممکن است توسط  بازماندگان این مساله تایید شود. اما شمپانزه‌ها نمی توانند به ما بگویند که آیا مذهب انگیزه‌ای برای اعمال آنهاست یا خیر، اما حتی اگر هم می توانستند بگویند! باز هم این مساله قابل تایید نبود.
به همین سان، آزمایش مضمون تقویت به وسیله مخالفت با خشونت یک رسم نیز، کار آسانی نمی باشد. خشونت یک هنجار (آماری) و تقویت آن به وسیله‌ی عواقبش از طریق عملی قابل تعریف هستند (یعنی قابل اندازه‌گیری رفتاری می باشند). اما مخالفت با این زمینه چطور؟ (که شامل یک قضاوت اخلاقی نیز می شود). این گونه مسائل در مورد انسانها می توانند فقط از طریق اعمالشان مورد بررسی قرار گیرند. دیوال (1991) مثالهایی از گروهی از شمپانزه‌های اسیر شده می زند اما واقعاً ما از طبیعت و رسوم آنها چه می دانیم؟
برای خواندن ادامه مطلب در بلاگ اینجا  را کلیک کنیم. خواندن در منبع، روی تیتر در بالا کلیک کنیم. در صورت نخواندن هم علامت ضربدر قرمز سمت راست!
 عکسها Goodall, J
فیلم:
See Chimpanzee, Save Chimpanzees
Jane´s Journey trailer 90sec
Trailer: Jane's Journey (deutsch)

 فیلم زیر مصاحبه با گودال است به انگلیسی. فیلم کامل تیزر بالا کماکان پولی است و تنها تیزر آن موجود است!
Jane's Journey (2010) Full Movie Part-1/2
Jane's Journey (2010) Full Movie Part-2/2
Starring: Angelina Jolie, Pierce Brosnan, Jane Goodall Directed by: Lorenz Knauer
Storyline:
More than 20 years ago, Dr. Jane Goodall, now 75, decided to give up her career as a primatologist, as well as her private life, in order to devote all her energy to saving our endangered planet. Since then she's been spending 300 days a year scouring the globe on her mission to spread hope for future generations. She has taken on the responsibilities of a UN Messenger of Peace, and has been honored with countless awards. In Jane's Journey, we accompany her on her travels across several continents, and receive unprecedented access to her intense and exciting past. From her childhood home in Bournemouth, England, we embark to Gombe National Park on the shores of Lake Tanganyika, in Tanzania, her second home. It's where she began her groundbreaking research nearly half a century ago, and she still returns every year to enjoy the company of the chimpanzees that made her the internationally...

Samstag, 7. Juli 2012

ذره هیگز وارتباطش با خوشبختی انسان. + ذره خدا! + من خدا هستم!

هیچی !
 رزا: بدون این ذره ما هیچ میبودیم! جرمی نداشتیم! متلاشی میشدیم. این ذره به ما جرم داده...
 
اهمیت ذرات بوزون هیگز در چیست؟
 ذره خدا (بوزون هیگز) - من خدا هستم

خسرو صدری
ارسطو می گوید:" زندگی هوشمندانه موجب شادمانی می شود"!
در اینجا ،احتمالا شادمانی جمعی منظورارسطو بوده است. بدین ترتیب که بالا رفتن سطح آگاهی عمومی ازچگونگی پیدایش جهان وشناخت قوانین حاکم برآن ، درهای آزادی وحیات هدفمند را به روی بشریت می گشاید وموجب گونه ای آرامش جمعی میگردد. وگرنه ، برخلاف ارسطو،در بسیاری از مکاتب شرقی، آگاهی موجب ملال و سیر وسلوک، طریق آرامش خیال عنوان می گردد. که در اینجا، تنها سعادت فردی می تواند مد نظرباشد.گفت این گلیم خویش بدر می برد زموج/ وان سعی می کند که بگیرد غریق را.
دیروز در خبرها اعلام شد که آثار "ذره هیگز"، به عنوان واسط ذرات بنیادین بدون جرم با ماده، که برای بررسی چگونگی پیدایش جهان، پس از "مهبانگ"، شناختش حائز اهمیت است، در مرکز تحقیقاتی "سرن"، مشاهده شده است.امروزه ، بازتاب پیشرفت هایی این گونه ، دیگر تنها در محافل علمی باقی نمی ماند، بلکه صدها میلیون نفردر سراسر جهان، پا به پای دانش پژوهان، مشتاق اینچنین خبرهایی هستند. چرا؟ یکی از دلایل به نظر من ،آن است که باورهای مذهبی به تدریج جای خود را به باورهای علمی و یا شاید بتوان گفت، "علمی- مذهبی" می دهند.
استیون هاوکینگ، پس از انتشار کتابش "تاریخچه زمان" ، درسال 1988، که به عنوان پرفروش ترین کتاب علمی تاریخ معرفی شد، می گوید که ناشرکتابش به او توصیه کرده است که تا می تواند از گنجاندن فرمول درآثارش ، بپرهیزد. زیرا هر فرمول می تواند تیراژ کتاب را به شدت پایین آورد.
استقبال مردم عادی ، دانشمندان فیزیک نظری را، در مباحث کوانتوم و فیزیک نجومی، وا می دارد تا مطالب خود را ساده و عامه فهم نیز منتشرکرده و از این راه درآمد خوبی کسب نمایند. این گرایش دوجانبه و روبه گسترش، پای سوداگران را هم به میدان کشانده تا با تولید آثار به ظاهر علمی و سوء استفاده از ویژگی های روانی مردم،جیب های خود پر کنند. بسیاری از مردم دین باخته ، در میان تحقیقات و دستاوردهای علمی ، به دنبال عناصری می گردند تا به کمک آن ها بتوانند "دین شخصی " خود را، که می تواند آنان را به نوعی آرامش رساند، بنا کنند و دلخوش به آن باشند که بر خلاف دین قبلی، این یکی ولی با واقعیات همخوانی دارد. از این رو، وقتی به عنوان مثال در نظریه ریسمان ها، صحبت از 11 بعد مکان و حتی بیشتر، می شود، فورا با تولیدات عجیب و غریب امکان سفر در زمان و بازگشت به گذشته، عبور از اونیورسال های موازی و ... مواجه می شویم که در آن ها، بجای آن که بینش مردم را به سمت واقعیات متمایل کنند،برعکس ، واقعیات را مطابق گرایش مردم کج و معوج می سازند، تا هرکس بتواند با غلت زدن در فانتزی های "علمی"اش، به نوعی با کابوس مرگ بی بازگشت مقابله وخود را خوشبخت تر احساس نماید.علت اقبال عمومی ازمطالب مربوط به"بشقاب پرنده" ها و بوجود آمدن "ادیان یوفویی" مثل "دروازه آسمان" و "رائلی" هم همین تمایلات می تواند باشد.
امروز، مباحث فلسفه و فیزیک نظری را دیگر نمی توان از هم جدا کرد. تئوری بیگ بنگ ، اگرهم به نفی خدا نمی انجامد ولی به پایان فلسفه بسیار نزدیک می شود.استیون هاوکینگ و لئونارد ملودینوف، درکتاب مشترک خود به نام"طرح بزرگ"، که در سال 2010 منتشر شد، مرگ فلسفه را اعلام می دارند و هرچند درآن خدا را منکر نمی شوند ، ولی آفرینش جهان را بی نیاز از وجود او به شمارمی آورند. پیدایش جهان در این کتاب بر اساس "تئوری همه چیز"، که با موفقیت اخیر در مورد کشف ذره بوزون هیگز، به اثبات وتکمیل آن نزدیک تر شده ایم، توضیح داده شده است.
تئوری همه چیز(Theory of everything)، مبحثی در فیزیک نظری است که در جهت وحدت نسبیت عام (نیروی گرانش) و مکانیک کوانتوم ، تلاش می کند. چنین کاری آرزوی آلبرت اینشتین نیز بود. می گویند که اوتا آخرین لحظات زندگی ، با امید یافتن فرمول وحدت، کاغذ وقلم از خود دور نمی کرد. اینشتین ولی دو نیروی هسته ای قوی وضعیف را به حساب نمی آورد و تنها به فکر وحدت نیروهای الکترو مغناطیسی و گرانشی بود. ده سال پس از مرگ او، تئوری"استاندارد مدل"، درجهت توضیح پیدایش جهان، این نتایج را به دست می دهد: هرچه به سمت بیگ بنگ باز گردیم، درجه حرارت بالاتر می رود تاجایی که در یک نقطه ابتدا نیروی الکترو مغناطیسی و هسته ای ضعیف باهم ادغام می شوند و نیروی "الکترو ضعیف" را بوجود می آورند که در ادامه مسیر و ادغامش با نیروی هسته ای قوی ، "سوپر نیرو" حاصل می شود. تا تحقق کامل آرزوی اینشتین و دستیابی به "تئوری همه چیز"، همچنین می بایست نیروی گرانشی را به استاندارد مدل، ملحق کرد. این کار ،راه دشواربررسی ذره ای به نام "گراویتون"را پیش روی دارد.
"نظریه ریسمان ها" (String theory)، یکی از دو زیر مجموعه "تئوری همه چیز" است که با اتکا به فرمول های ریاضی و نه با روش علوم تجربی، سعی درارائه پیشنهاداتی برای رفع مشکلات تئوری همه چیز و تبیین جهان دارد. مطابق این نظریه، ماده در بنیادی ترین حالت، ریسمانی از انرژی به صورت حلقوی، خطی و یا مارپیچی است. می گویند که اگر یک اتم به اندازه منظومه شمسی فرض شود، ریسمان ها به اندازه درختی بیش نیستند.
Edward Witten، نابغه فیزیک و ریاضی، در سال 1995، با مطرح کردن " تئوریM"، تصویر واحدی از 6 نظریه مختلف ریسمان ارائه داد و11بعد فضا-زمان را، با اتکا به محاسبات ریاضی ،برای تئوری خود پیشنهاد کرد. (مطابق قوانین فیزیک کلاسیک ولی، اگربیش از سه بعد مکان(فضا)، وجود می داشت، تثبیت حرکت سیارات به دور مدار خود ناممکن بود). بحث های داغ و مهیجی از قبیل امکان جهان "مولتی ورسال" و نه "اونیورسال" و بوجود آمدن بیگ بنگ در اثر تصادم دو جهان موازی با هم وبسیاری احتمالات امید بخش دیگر( برای انسان درمانده در مقابل مرگ) ، در حاشیه نظریه ریسمان ها ، می توان یافت و یا بافت.
 ایکاش که بعد صدهزارسال از دل خاک/چون سبزه امید بردمیدن بودی!



هووووم.
برای فهم همه اینها، بهتره به ابتدای فیزیک رجوع کنیم!
شاید بهتر باشه منتظر کلیپ جدید خدا باشیم! در یوتیوب!

در زیر چند کلیپ








Mittwoch, 4. Juli 2012

رونق صادرات اسلحه با وجود بحران




امروز کارخانجات اسلحه سازی بزرگترین معاملات را در آسیا انجام می دهند. از سال 2007 تا 2011 بیش از 44 در صد معاملات بین المللی اسلحه در آسیا انجام شده اند، و پنج کشوری که بیشترین میزان واردات اسلحه در سطح جهان را به خود اختصاص داده اند در آسیا هستند: هند، کره جنوبی، چین، پاکستان و سنگاپور. سهم اروپا 19، خاورمیانه 17، آمریکای شمالی و جنوبی 11 و آفریقا 9 در صد است.

 مقروض ترین کشور اروپائی کدام است که مجبور است دست مزدها، حقوق های بازنشستگی و کمک های اجتماعی را تا حد فقر پائین بیاورد؟ یونان.

کدام کشوراروپائی دارای بالاترین هزینه های نظامی- به نسبت تولید ناخالص ملی- است؟ یونان.

بر اساس جدیدترین گزارش انستیتوی تحقیقات صلح استکهلم(سیپری) در خصوص معاملات بین المللی اسلحه در فاصله سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱، حکومت آتن بطور متوسط سه در صد از تولید ناخالص ملی را جهت خرید سلاح های جدید پرداخت کرده است. مابقی ۲۷ کشور اتحادیه اروپا برای این منظور حد اکثر یک تا یک و نیم در صد از تولید ناخالص ملی را صرف کرده اند. سال ۲۰۰۸ یونان بزرگترین وارد کننده سلاح در سطح جهان بود، سال ۲۰۱۱ دست کم هنوز هم ششمین وارد کننده اسلحه بعد از پنج کشور آسیائی بوده است.

در ماههای گذشته این تضاد بین بالاترین سطح بدهی و بالاترین میزان پرداختی برای خرید اسلحه بهانه ای بود برای تفسیرهای مغرضانه در مطبوعات و وبلاگ های آلمانی و طرح موضع عدم حمایت از یونان در چیره شدن به بحران بدهی. آنچه در اینجا مورد توجه قرار نمی گیرد این است که از فروش اسلحه به یونان در وحله اول صنایع نظامی همپیمانان اروپائی، آلمان و فرانسه، سود می برند. ۱۵ در صد- و بدین ترتیب بزرگترین بخش- صادرات اسلحه آلمان در سال ۲۰۱۱ به یونان بوده است. این میزان در سال ۲۰۱۰ حتا به ۳۱ در صد رسید. برای صنایع نظامی فرانسه هم سال گذشته، یونان با ۱۰ در صد مشتری مهمی بود. این در حالی است که بحران سنگین اقتصادی و بدهی یونان در دیرترین حالت از اواخر ۲۰۰۹ قابل تشخیص بود.

با این وجود در ماه اکتبر سال گذشته، زمانیکه اتحادیه اروپا یک برنامه ریاضت اقتصادی شدید به یونان تحمیل کرد، نخست وزیر آلمان آنجلا مرکل و رئیس جمهور وقت فرانسه نیکولا سرکوزی، نخست وزیر آن زمان یونان گی اورگوس پاپاندرو را، در حاشیه نشست اتحادیه اروپا، تحت فشار قرار دادند که سفارشات در زمینه خرید اسلحه با صنایع نظامی آلمان و فرانسه را لغو نکند.

در بین کشورهای دوست یونان در اتحادیه اروپا سیاستمداران اندکی هستند که بطور علنی در باره توقف فوری و طولانی مدت برنامه های تسلیحاتی یونان اظهار نظر می کنند. یکی از آنها دانیل کن- بند یت رئیس سبزها در پارلمان اروپاست:"کشورهای اروپائی از بیرون عملا تمام حقوق یونان را مورد حمله قرار می دهند. دستمزد پرستارها کاهش داده می شود و همه چیز می باید شامل خصوصی سازی شود. تنها در برخورد به بودجه نظامی به یکباره سخن از حق مستقل دولت به میان می آید. این واقعا سوررال است".

ادامه فروش نامحدود سلاح های آلمانی به آتن با وجود میزان دراماتیک بدهی های یونان، نقض آشکار"اصول سیاسی حکومت آلمان در خصوص صادرات سلاح های جنگی و دیگر تجهیزات نظامی" می باشد. در اصل ششم این اصول مشخصا بیان می شود:"برای تصمیم گیری در باره صادرات سلاح های جنگی و دیگر تجهیزات نظامی، در نظر گرفته می شود که توسعه پایدار در کشور خریدار به دلیل هزینه های غیر عادی نظامی بطور جدی مختل نگردد". این اختلال در یونان به وضوح مطرح است.

گران ترین جزء صادرات تجهیزات نظامی آلمان به یونان از سال ۲۰۰۷، یک زیر دریائی ساخت کارخانجات هووالت کیل بود. این کارخانه حتا به کشور پرتغال هم که بشدت مقروض است، دو زیر دریائی صادر کرد. این معاملات با یو نان و پرتغال سبب شدند که میزان صادرات اسلحه آلمان از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ به نسبت پنج سال قبل از آن ۳۷ در صد افزابش یابد. بدین ترتیب در صد رشد میزان صادرات آلمان، بطور آشکار بالاتر از میزان رشد بین المللی صادرات اسلحه که ۲۴ در صد بود، قرار گرفت. پس از یونان مهمترین بازارهای صادرات تجهیزات نظامی آلمان، کره جنوبی و آفریقای جنوبی بودند. با سهمی ۹ در صدی از معاملات بین المللی اسلحه، آلمان همچنان سومین صادر کننده اسلحه در جهان بود. تنها آمریکا و روسیه اسلحه بیشتری می فروشند.

امروز کارخانجات اسلحه سازی بزرگترین معاملات را در آسیا انجام می دهند. از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ بیش از ۴۴ در صد معاملات بین المللی اسلحه در آسیا انجام شده اند، و پنج کشوری که بیشترین میزان واردات اسلحه در سطح جهان را به خود اختصاص داده اند در آسیا هستند: هند، کره جنوبی، چین، پاکستان و سنگاپور. سهم اروپا ۱۹، خاورمیانه ۱۷، آمریکای شمالی و جنوبی ۱۱ و آفریقا ۹ در صد است.

در منطقه خاورمیانه سوریه جلب نظر می کند که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ میزان خرید اسلجه خود را ۶۰۰ در صد افزایش داده است. اغلب سلاح های ارسالی برای سوریه توسط روسیه انجام گرفته، و با تشدید درگیری های خشونت بار داخلی سوریه حد اقل تا پایان سال ۲۰۱۱ ادامه داشته است. سلاح های وارداتی توسط رژیم های تونس، مصر، لیبی، بهرین و سوریه جهت سرکوب اپوزیسیون بکار گرفته شده اند. انستیتوی سیپری از سلاح هائیکه در این فاصله برای "ارتش آزاد سوریه" و دیگر نیروهای مخالف ارسال می شوند- حال از هر منبعی که باشند – آماری در دست ندارد.

اگرچه وجود بحران اقتصادی و مالی از سال ۲۰۰۸ میزان صادرات و سود کنسرنهای نظامی را اندکی کاسته است، با این وجود معامله با جنگ افزارها همچنان رشته ای رو به رشد است. سال ۲۰۱۱ میزان معاملات ۱۰۰ کنسرن نظامی بزرگ جهان یک در صد افزایش یافته و به ۳۰۵ میلیارد یورو رسید. از زمان عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا این معاملات در مجموع افزایشی ۶۰ درصدی داشته اند.

کنسرنهای غربی همچنان بر تجارت اسلحه غلبه دارند. ۴۴ کنسرن از صد شرکت بزرگ تسلیحاتی آمریکائی، ۳۰ کنسرن اروپائی هستند. مقر هشت کنسرن در روسیه است. بعلت کمبود اطلاعات، شرکت های چینی، اوکراینی، از قزاقزستان و برخی کشورهای دیگر، در لیست ۱۰۰ کنسرن بزرگ، از طرف سیپری، مورد توجه قرار نگرفته اند. در رأس همه این کنسرنها در سطح جهان، شرکت آمریکائی لاکهید مارتین قرار دارد که بالغ بر ۲۷,۹ میلیارد یورو سلاح فروخته است. در رده دوم و سوم شرکت انگلیسی ب آ اِ سیستم و شرکت آمریکائی بوئینگ قرار دارند. بخش اصلی معاملات توسط بزرگترین ۱۰ کنسرن انجام می گیرند. شرکت مشترک اروپائی که دایملر و دیگر شرکت های آلمانی در آن شریک هستند، با فروش ۱۶,۴ میلیارد اسلحه در رده هفتم قرار گرفت. در میان شرکت های آلمانی، بیشرین معاملات را، مانند سال گذشته، کنسرن ماشین سازی و اسلحه سازی راین متال در دوسلدورف، با فروش اسلحه به مبلغ حدود ۲,۷ میلیارد دلار، انجام داد(رده ۳۱ در لیست سیپری). شرکت های دیگر آلمانی در میان ۱۰۰ شرکت مورد بررسی عبارت بودند از توسن کروپ(رده ۶۵) همچنین کنسرن دیل در نورمبرگ(رده ۶۳) از تولیدکنندگان بمب خوشه ای "اسمارت ۱۵۵".

بر پایه تحلیل سیپری معاملات بین المللی اسلحه با وجود بحران اقتصادی در مجموع ثابت بودند، چرا که در این رشته از صنعت روندهای تولیدی دراز مدت هستند. همچنین در نزد خریدارها –عمدتن حکومت ها- و تولید کنندگان لوازم یدکی تغییرات اندک هستند. این تحلیل البته تغییرات اساسی را در نظر نمی گیرد که در بسیاری از کشورهای دارای صنعت تسلیحاتی قابل توجه در حال وقوع هستند: بدلیل کمبود بودجه و کم کردن تعداد نیروهای مسلح، حجم سفارشات نظامی حکومت ها به شرکت های تسلیحاتی خودی رو به کاهش است. این شرکت ها توقع دارند که جهت "موازنه" شرایط صدور اسلحه آسان تر شده و از طرف حکومت ها بیشتر حمایت شوند.

وزیر دفاع آلمان توماس دومزیر در نظر دارد تعداد یک سلسله از سفارشات موجود را - بطور نمونه جت های ایورو فایتر، هلی کوپتر های حمل و نقل، هلی کوپتری جنگی و تانک های حفاظتی پوما - مشخصا کاهش دهد. در مقابل صنایع تسلیحاتی آلمان خواهان تسهیل در امر اجازه صدور اسلحه و حمایت صادراتی هستند. جکومت کنونی آلمان به هر دو خواست جواب مثبت داده و بخشا در این راستا عمل کرده است.علاوه بر این در میثاق ائتلافی سال ۲۰۰۹ احزاب دموکرات مسیحی و لیبرال های آزاد توافق کردند که به "حمایت از صادرات و حذف مقرراتی از قوانین اقتصاد خارجی که باعث تضعیف صادر کنندگان آلمانی در مقابل رقبای اروپائی آنها می شوند" بپردازند. در رابطه با اِعمال قانون اقتصاد خارجی می بایستی "شرایط رقابت بین المللی اقتصاد آلمان بیش از تا کنون مورد توجه قرار گیرند".

خدا نیست، اما "ذره خدا" بلاخره اثبات شد! بوزون هیگز


بوزون هیگز (به انگلیسی: Higgs boson) یا سازوکار BEH، یک ذره بنیادی اولیه فرضی دارای جرم است که وجود آن توسط مدل استاندارد فیزیک ذرات پیش‌بینی شده است. این بوزون، تنها ذرهٔ مدل استاندارد است که هنوز به صورت تجربی مشاهده نشده است. مشاهده تجربی این ذره ممکن است بتواند درباره چگونگی جرم‌دار شدن ماده توسط ذرات بنیادی بدون جرم دیگر، توضیح دهد. به طور خاص، بوزون هیگز، احتمالاً می‌تواند دلایلی برای تفاوت‌های بین فوتون که بدون جرم است و بوزون‌های W و Z که نسبتاً پرجرم هستند، ارائه کند. جرم ذرات بنیادی، تفاوت‌های بین الکترومغناطیس (که توسط فوتون‌ها ایجاد می‌شود) و نیروی هسته‌ای ضعیف (که توسط بوزون‌های W و Z ایجاد می‌شود) در ساختار میکروسکوپیک (و به‌طبع ماکروسکوپیک) ماده مؤثر هستند؛ بنابراین، بوزون هیگز -در صورت وجود- یک مؤلفه بسیار مهم در دنیای ماده است.
تا کنون، هیچ آزمایشی بوزون هیگز را تشخیص نداده است؛ برخورددهنده بزرگ هادرون (LHC) در سرن (CERN) که در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۸ راه‌اندازی شد، قرار است شواهد تجربی کافی برای وجود یا عدم وجود این ذره ارائه کند.[۱]

بوزون هیگز به عنوان کلید درک جهان تلقی می شود و فیزیکدانها اظهار می دارند که کار این ذره این است که به اتم جرم بدهد.
بدون این جرم این ذرات با سرعت نور در کیهان حرکت می کردند و نمی توانستند برای شکل گرفتن اتمهایی که همه چیز رادر جهان ساخته اند به یکدیگر متصل شود.
پس از نوشته شدن کتابی بنام «ذره خدا: اگر پاسخ کائنات است، سئوال چیست؟» توسط لیان لدرمن که در آن این ذره را «ذره خدا» نامید، اغلب در رسانه‌ها از بوزون هیگز به‌عنوان «ذره خدا» یاد می‌شود.
A proton-proton collision in a CERN experiment produces four high-energy muons (red lines). The event shows characteristics expected from the decay of a Higgs boson. (CERN / July 3, 2012)

What is the Higgs boson?


The head of the world's biggest atom smasher says they have discovered a new particle that is consistent with the long-sought Higgs boson known popularly as the "God particle," which is believed to give all matter in the universe size and shape.

Rolf Heuer, director of the European Center for Nuclear Research, or CERN, says "we have a discovery" of a new subatomic particle, a boson, that is "consistent with a Higgs boson."
Higgs boson's existence was predicted decades ago to help explain how the universe works.
He spoke after two independent teams at CERN said they have both "observed" a new particle.
But the teams stopped just shy of claiming outright discovery of the Higgs boson itself that is key to our understanding of why matter has mass, which combines with gravity to give an object weight.