Mittwoch, 8. Juni 2011

ترانه رپ: نه خدا، نه ارباب! La Canaille - Ni Dieu Ni Maitre

ترانه رپ: نه خدا، نه ارباب!
La Canaille - Ni Dieu Ni Maitre
Vive l'anarchie !
No pasaran ! Nos frères sont mort dans les goulag, déportés, aujourd'hui chassé par la police et assassiné au Chiapas, mais pourtant, toujours debout !
http://www.youtube.com/watch?v=2JKYQQtAn0I

ترجمه به پارسی:بگو ببینم راستی راستی ایمون دیوونه وار به چه درد می­خوره؟ من که نمی­دونم چی بگم، دندان قروچه می­رم، خیلی تکان دهنده­س، وقت تلف کردنه، به انتظار باد نشستنه، پافشاری نادرسته، با این که می­بینیم حقیقت از پرده بیرون زده. اما اگر که بگید اصل ما از کجاس؟ من می­گم: از بیگ بانگ، از تکامل، همه با کینگ کنگ برادریم. هر که غیر از این بگه دیوونه­س. داداش! همه جزء پستان­دارانیم، فقط عقل هم داریم، همین.
نه خدا، نه ارباب!
این چیزا رو بذار کنار، همه چی حساب شده­س، نگران نباش، من نمی­فهمم نماز و دعا پیش خدا، چی می­تونه برات بیاره، جز این که ما را عقب برونه، یا چه می­دونم به افسانه بافی بندازه. تا دیگه رو خودمون حساب نکنیم­ و خدا رو باور کنیم و او را بپرستیم. می­گن زیردستا بالا دست می­شن، این جوری ما را منتر می­کنن، قسم می­خورن که وقتی مُردین، پاداش می­گیرین! اما ما از خدا چه می­دونیم؟ به چه حسابی باید به غیب ایمون بیاوریم و به آن دل خوش کنیم؟ پس در یک کلام، بیایین عاقل باشیم و نامعقول را تقدیس نکنیم.
نه خدا نه ارباب!
این منو از کوره به در می­بره که تو ماجرای ملحدین زبونا باز شدند و وجدان­ها بیدار، اما ادیان هزارون نفر را که به ایمون خود ساده دلانه اعتماد کرده بودن، به خون می­کشند. کشیش، ملا، خاخام، مرشد، چه فرقی دارن. همه سر و ته یک کرباس­ان. من وا می­ایستم، چون فاصله گرفتن از دین منو از هر آئینی که بخواد بر زندگی من فرمون برونه، خلاص می­کنه. در یک کلام، دین چیزی نیست جز ساخته­ ی انسان و ابزاری تو دست اغنیا برای برده کردن مردم.
نه خدا نه ارباب!
رهبرهای مذهبی، همه، عین پادشاهان­ان. چه ساده است موعظه وقتی تو ابریشم می­گوزی. برای ما قرض­های آخر ماه می­ماند و گرسنگی خوردن و محرومیت از هر حقی. اون­ها به خودشون حق می­دن که راجع به کارای ما قضاوت کنن. آخه کی­اند این خرفت­ها که کسب و کارشون فروش عقیده و ایمون است تا از فراز میلیون­ها ثروت­شان به ما درس بدهند که مثلا چه چیز خوبه چه چیز بده. من به یک قدرت سیاسی که می­دونه مهره­ ها و نقشه­ های سیاسی­اش را چطوری جا بندازه می­گم: برو به تخمم، برو گورتو گم کن! من خدا و ارباب ندارم.
پدر! من که نرده­ ی گهواره را دیده ا­م، دیگه میله­ های آهنی رو بر پنجره­ ام تحمل نمی­کنم. من می­گم همه­ شان برن پی دادن! نه خدا نه ارباب!
این را توی کله­ ات فرو کن: نه خدا نه ارباب!

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen