رزا: برای خواندن کُل مقاله در منبع روی اینجا کلیک کنیم.
من فکر میکنم ما عدوی آنها نیستیم، انکار موقعیتشان هستیم؛ و مادامی که اردبیلی و رشیدپور، نتوانند از اتفاق دقیقا به خاطر یک کورد، موقعیت تورکی، نظری، سیاسی، عقلانی، فلسفی و... خود را انکار کنند، تا وقتی نتوانند خودشان به دست خودشان پتانسیلهای فاشیستی موقعیتی که در آن میایستند را سترون کنند، نمیتوانند از «ما» باشند و حرفی برای ما داشته باشند. این که فرض کنیم که هدف اصلی ترکیه یا هر دولت دیگر، فروکاستن منازعه به منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری است، باعث نمیشود که «منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری» واقعا وجود نداشته باشد و دولتی واقعا کوردستان را اشغال نکرده باشد. اگر قرار است به ترتیبی از معیارهای بشری صحبت بشود که پیشاپیش، کورد بودن، یا ایستادگی هویتی بر زندگی کوردی، یعنی دقیقا و به روشنی همان چیزی که در سخن اردوغان و دولتهای دیگر مساوی با تروریسم خوانده میشود و اردبیلی و رشیدپور هم با فلسفهبافی همان را هشدار میدهند، از داخل آن بشر بیرون گذاشته شود، معیارهای بشریای که اردبیلی و رشیدپور پیامبر آنها گشته و پشتشان مخفی میشوند، کوچکترین حرمت و ارزشی نخواهند داشت. تجربهی کانتونهای شمال سوریه آیا، متعلق به همین کوردها نیست که حالا به نفع موقعیت نویسندگان، در نام نیروی دموکراتیک سوریه حل میشود؟ چه چیزی هست که مانع دفاع بدون باجگیری اردبیلی و رشیدپور از کوردها میشود؟ چرا کورد باید کورد نباشد تا آنها توان دفاع از کورد را داشته باشند؟ چه چیزی هست که اجازه میدهد که هاروی یا چامسکی یا لووی و دیگران ـ با توجه به همهی حساسیتهای نظریای که دارند ـ ، به طور مشخص از حق کوردها، هر چه که کوردها خودشان میگویند، دفاع کنند ولی اجازه نمیدهد اردبیلی و رشیدپور طرف «ما» بایستند؟
من فکر میکنم ما عدوی آنها نیستیم، انکار موقعیتشان هستیم؛ و مادامی که اردبیلی و رشیدپور، نتوانند از اتفاق دقیقا به خاطر یک کورد، موقعیت تورکی، نظری، سیاسی، عقلانی، فلسفی و... خود را انکار کنند، تا وقتی نتوانند خودشان به دست خودشان پتانسیلهای فاشیستی موقعیتی که در آن میایستند را سترون کنند، نمیتوانند از «ما» باشند و حرفی برای ما داشته باشند. این که فرض کنیم که هدف اصلی ترکیه یا هر دولت دیگر، فروکاستن منازعه به منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری است، باعث نمیشود که «منازعهی قومیتی برای توجیه اشغالگری» واقعا وجود نداشته باشد و دولتی واقعا کوردستان را اشغال نکرده باشد. اگر قرار است به ترتیبی از معیارهای بشری صحبت بشود که پیشاپیش، کورد بودن، یا ایستادگی هویتی بر زندگی کوردی، یعنی دقیقا و به روشنی همان چیزی که در سخن اردوغان و دولتهای دیگر مساوی با تروریسم خوانده میشود و اردبیلی و رشیدپور هم با فلسفهبافی همان را هشدار میدهند، از داخل آن بشر بیرون گذاشته شود، معیارهای بشریای که اردبیلی و رشیدپور پیامبر آنها گشته و پشتشان مخفی میشوند، کوچکترین حرمت و ارزشی نخواهند داشت. تجربهی کانتونهای شمال سوریه آیا، متعلق به همین کوردها نیست که حالا به نفع موقعیت نویسندگان، در نام نیروی دموکراتیک سوریه حل میشود؟ چه چیزی هست که مانع دفاع بدون باجگیری اردبیلی و رشیدپور از کوردها میشود؟ چرا کورد باید کورد نباشد تا آنها توان دفاع از کورد را داشته باشند؟ چه چیزی هست که اجازه میدهد که هاروی یا چامسکی یا لووی و دیگران ـ با توجه به همهی حساسیتهای نظریای که دارند ـ ، به طور مشخص از حق کوردها، هر چه که کوردها خودشان میگویند، دفاع کنند ولی اجازه نمیدهد اردبیلی و رشیدپور طرف «ما» بایستند؟
۳. «نیروهای دموکراتیک سوریه فقط متعلق به کوردها نیست»؛ خب؟
نباشد. آیا اکنون و این جا، مساله نیروهای دموکراتیک سوریه هستند؟ آیا
اردوغان به نیروهای دموکراتیک سوریه حمله کرده است؟ آیا هدف اردوغان
تخلیهی روژئاوا از نیروهای دموکراتیک سوریه است؟ چرا اردبیلی و رشیدپور
نمیتوانند به طور مشخص از «کورد» دفاع کنند و حتما باید آن را در توهمی به
نام ایدهی فراقومی یا هر هیولای دیگری که نامش را خوب بلد هستند ناپدید
کنند؟ چرا همواره باید امری کلی جعل شود که کورد همهی آن نباشد و اصالت با
آن کلیت وهمی باشد؟ چرا نمیتوان از کلیت اردبیلی و رشیدپور بیرون ماند؟
اینان کدام ناسیونالیسم یا نژادپرستیها هستند که قرنهاست خاورمیانه را
ترک زده و به خاک و خون کشیدهاند؟ فکر میکنم در مدرسه نام دولتملتهای
خاورمیانه را به ما خوب یاد دادهاند؛ نام کوردستان در میان آنها نبوده
است. نمیتوان در سایهی خونریزی و کثافت یک دولتملت محققشدهی فاشیست،
یک ناسیونالیسم نژادپرست به نام ترکیه ایستاد و یک ایدهی رهاییبخش را که
فقط در سرودها و رویاها، به وقت جان دادن زیر بمباران شیمیایی و انفالهای
مکرر به زبان میآید، پیشگویانه به گند کشید. آن مسالهی جهانی ـ بشری که
اردبیلی و رشیدپور میگویند، نام دیگر همان دولتملت خونریزی است که کورد
باید از کورد بودنش دست بکشد تا جزء فرودست آن به شمار آورده شود.
۴. نه تنها قوم سرکوبشده، که انسان سرکوبشده قدرت
زائدالوصفی برای سرکوب دیگری دارد؛ اما آیا این واکنش، کنش را توجیه
میکند؟ چرا اردبیلی و رشیدپور نمیتوانند به وقت شهید شدن کوردها زیر
بمباران شیمیایی و فسفری در میدان شرف و مقاومت و نقد با سلاح، مستقیم در
رد کنش سرکوب یادداشت بنویسند، فارغ از آن که چه واکنشی به آن نشان داده
میشود؟ چرا احساس خطر میکنند که کوردی که امروز سرکوب میشود، فردا دیگری
را سرکوب کند؟ آیا این به معنای در ناچاری و سکوت تاکید بر ضرورت هر چه
بیشتر سرکوب کردن نیست تا دیگر توانی برای واکنش، جانی برای مقاومت نباشد؟
این همان چیزی نیست که اردوغان اعلام میکند؟ وقتی، البته پیشگویانه، فرض
این است که سرکوبشده سرکوب میکند، آیا نباید جلوی سرکوب را گرفت؟ چرا حق
سرکوب هست، ولی حق مقاومت نه؟ چرا امروز، در این جا و آن جا، تورک
سرکوبشده، به جای آن که عامل سرکوبش را نقد کند، خودش همنوا با فرادستش،
تبدیل به سرکوبکنندهی موقعیت برایش فرودست سازماندادهشده میگردد؟
شایسته نیست اردبیلی و رشیدپور همهی بحثها را کنار بگذارند و شروع به نقد
پتانسیلهای فاشیستی در زندگی تورکی و سترون کردن توانشهای سرکوب کوردها
به دست تورکها بکنند؟ برای این کار، لازم نیست به دوردستها نگاه کنند و
پرچم ترکیه را کنار پرچم آمریکا پیدا کنند. هنگامی که اردبیلی و رشیدپور
پرچمشان را در کنار پرچم اقلیم بالا نبرند، حتما کسانی پیدا خواهند شد که
پرچمشان را، همان طور که آنها میگویند، مزورانه و در کمال فرصتطلبی،
بالا ببرند؛ اما مساله این است که، چرا بیعملی اردبیلی و رشیدپور و آن
دیگرانی که دولت و پرچم دارند، تداوم پیدا میکند؟ آیا موضوع این نیست که
آنها که دولت و پرچم دارند و از بالا رفتن پرچم این و آن شاکی هستند، به
شرطی به کورد حق میدهند که دولت و پرچم نداشته باشد و زیردستشان باشد؟ چرا
اردبیلی و رشیدپور و هیولاهایی که میگویند، میتوانند دولت و پرچم داشته
باشند ولی نمیتواند از «حق» یک مردم برای استقلال از آن دولت و پرچم دفاع
کنند؟ چه چیزی هست که نمیگذارد از «ما» باشند؟ چه منفعتی هست که اردبیلی و
رشیدپور را مجاب میکند تا حق ما را، در جایی که پرچم ناسیونالیستهای
دیگر بلند است، به نام نگرانی از حمایت و بالا رفتن پرچم اسرائیل، از بیخ و
بن نامشروع بدانند؟ چگونه میتوان هم از این بیرون ماند و هم از آن؟ چگونه
میتوان هم انکار موقعیتی بود که اردبیلی و رشیدپور عکسش را به ما نشان
میدهند و هم انکار عکس آن موقعیت که فرا ـ هرچهای هست که اردبیلی و
رشیدپور زیر پرچمش ایستادهاند؟ چرا حتما باید در دایرهی خلق دموکراتیک
مورد نظر آن دو باشیم تا حق پیدا کنیم؟ مشکل آن است که آنها خودشان مرکز
آن انسان جهانی و نیروی دموکراتیکی هستند که میگویند و میخواهند همه چیز
بر مدار آنها بگردد؛ قومیت آن انسان جهانی، قابل جمع شدن با قومیت اردبیلی
هست، ولی کوردها برای پذیرفتهشدن در آن باید کوردبودنشان را از دست
بدهند. اما کوردها پیرامون آن مرکز، هر چه که باشد گرد نمیآیند و این به
معنای قرار گرفتن پیرامون مرکزی که عدوی موقعیت اردبیلی و رشیدپور است هم
نخواهد بود. اردبیلی و رشیدپور به لحاظ تئوریک نمیتوانند جهانی را تصور
کنند که هم بیرون از آنها و هم بیرون از عدوی آنها باشد؛ به فهم ایشان،
کورد یا با آنها است، یا علیه آنها؛ و همین است که میگویم اردبیلی و
رشیدپور نمیتوانند مساله را مثل «ما» ببینند و به دروغ از «ما» سخن
میگویند. این جا باز به جای فهم واقعیت، دچار منطبق نشدن ایدهها و
گزارههای اخلاقیشان با واقعیت میشوند و از واقعیت ایراد میگیرند؛ اما
اقلیم، هر چه که باشد، به کانتون نزدیکتر است تا اردبیلی و رشیدپور به
«ما».
برای خواندن ادامه اینجا را کلیک کنیم
برای خواندن ادامه اینجا را کلیک کنیم