Donnerstag, 29. November 2012

چرا ما رابطه جنسی داریم؟ / دیوید کین

چرا ما رابطه جنسی داریم؟ / دیوید کین
برگردان: منیژه زرگر
…fucking good article

Why wef*ck  / David Cain
I'm David and Raptitude is a street-level look at the human experience -- what makes human
beings do what they do, and what that means in real life


متفکر معروف هابز طرحی را برای مدت طولانی و شرم­آوری در اذهان ما انداخت که گذشتگان ما رقت­انگیز، تنها و انسان­های بد طینتی بوده­اند .
سه قرن و نیم بعد، هنوز هابز برای نبوغش مورد تحسین قرار می­گیرد، با وجود این، او همیشه برای آن گفتار تاسف­بارش که در آن انسان­های ماقبل تاریخ را موجوداتی تنها، زننده، بی­شعور و کوتاه توصیف می­کرد، مشهور خواهد ماند.
امروزه، تعداد کمی از دانشمندان جدی پرچم ”بی­شعوری و کوتاهی“ را برافراشته می­کنند، گرچه تصویر پارانوییدی، احمق، خشونت­بار و تنهای انسان غارنشین هم­چنان در فرهنگ عامه ادامه دارد (و گاهی اوقات) شواهد کوچکی هم برای دفاع از این گفته وجود دارد.
امروزه، ما می­دانیم که بشر همیشه موجودی به شدت اجتماعی بوده است و این صفت یکی از نقاط قوت گونه­ی ما تعریف شده است. ما می­دانیم که این انسان­ها در تمام مدت وجودشان کوچ­نشین بوده­اند و در گروه­هایی مابین ۵۰ تا ۱۵۰ نفر کوچ می­کرده­اند و بیشتر اوقات آرام، صلح­جو و شدیدأ اجتماعی بوده­اند تا عصبی، خشن و تنها.
فاصله گرفتن از طرح فوق­العاده! انسان غارنشین هابز یکی از آن ”تغییر الگوهای“ افسانه­یی است که گاهی در علم اتفاق می­افتد و تا زمانی که ما اکثرمان بدان اعتقاد داریم، همه چیز برای چندین دهه (یا چندین قرن-اگر مذهب در آن دخالت داشته باشد) وارونه نشان­داده می­شود-ماجرای کوپرنیک و پافشاریش بر این نظریه که زمین مرکز جهان نیست مثال خوبی در این زمینه است .
یک اثر بازاندیشی این که ”کیفیت زندگی انسان ماقبل تاریخ چگونه بوده است“ این است که برای انسان در دوران اخیر، روشن شده است که بشر هیچ­گاه تک همسر نبوده است. بزرگسالان، ظاهراً برخلاف آن­چه در کتاب داستان­های ما گفته شده است به صورت انحصاری جفت­گیری نمی­کرده­اند. آن­ها خود را محدود به داشتن بچه تنها با یک شریک جنسی نمی­کرده­اند. برخلاف آن­چه امروزه اکثر افراد انجام می­دهند (یا سعی می­کنند که انجام دهند یا فکر      می­کنند که انتظار می­رود که انجام دهند.)
نزدیک­ترین خویشاوندان ما، شامپانزه­ها و بوبون­ها هستند که سبک زندگی هر دوی آن­ها با استانداردهای قالب امروزه زندگی بشری بسیار ”بی­قاعده“ است. به قول روانشناس تکاملی و نویسنده ”کریستوفر رایان“ در کتابش ”سکس در سحرگاه“ اگر شما مدت زمانی را با پستاندارانی که به انسان نزدیک هستند صرف کنید، متوجه می­شوید که موجودی چون شامپانزه ماده دو بار در روز با بیشتر یا با تمام نرهای متقاضی آمیزش دارد، یا آمیزش گروهی بوبون­ها برای تمام آن­ها یک شبکه اجتماعی آرام و پیچیده­یی را به وجود می­آورد .
رایان،کوهی از شواهد را بر ضد این ادعا که انسان از لحاظ بیولوژیکی     (زیست­شناختی) موجودیست که به تک همسری تمایل دارد را برای ما       می­آورد. تنها میمونی که آشکارا نشانه­هایی از رفتارهای تک همسری را نشان داده است گیبون می­باشد که موجودیست به شدت ضد اجتماعی که جدا از بقیه گیبون­ها در قلمروهای وسیع که در بین خانواده­های کوچک هسته­یی تقسیم شده زندگی می­کند و این گونه به ندرت آمیزش جنسی دارد.
دیدگاه تنگ نظرانه­ی هابز در مورد اجداد ما در تمام گروه­های انسان­شناسی با وجود تمام تفاوت­های فکری عمیقشان افشا و خنثی شد. ما می­دانیم که گذشتگان ما در محیط­هایی رقابتی و ترسناک زندگی نمی­کرده­اند و شاید اوقات فراغتی بیشتر از ما داشته­اند و ما می­دانیم که آن­ها تعداد زیادی آمیزش جنسی مهیج داشته­اند. شاید بیشتر از شما! آن­ها قطعاً آن قدر کوته فکر نبودند که به مسایلی که در قرون اخیر مطرح شده مانند کمر بند عفت، دخالت­های مذهبی  و نگرش شرم­آور بودن آمیزش جنسی بیندیشند.

چرا در گذشته تعداد زیادی آمیزش جنسی داشته­ایم؟
اول از همه ما  هنوز هم به تعداد زیادی آمیزش جنسی داریم با این تفاوت که خیلی­ها با بیان این مسئله احساس راحتی نمی­کنند. این مسئله که ما این کار را ابتدأ برای تولید مثل نمی­کنیم نباید هیچ کس را غافل­گیر کند. ما این کار را می­کنیم زیرا از لحاظ جسمی و روحی به ما احساس خوبی دست می­دهد، به خصوص این عمل اجازه می­دهد ما چیزی فوق­العاده را با انسان دیگری تقسیم کنیم. بیشتر اوقات یقیناً ما این کار را برای تولید مثل انجام نمی­دهیم. از تمام تجربه­های جنسی که تا به حال داشته­اید هر چند وقت یک­بار این کار را برای تولید مثل انجام داده­اید؟ بسیاری از انسان­ها از وسائل جلوگیری استفاده     می­کنند. ما سعی می­کنیم تولید مثل را کم کنیم اما هنوز به شدت علاقه­مند به آمیزش جنسی هستیم. پس بدین ترتیب آمیزش جنسی بین انسان­ها برای منظور قانع­کننده دیگری انجام می­شود.
این منظور نزدیک­کردن ما به یکدیگر است تا روابط اجتماعی را محکم­تر کنیم. انسان موجودی­ست به لحاظ فیزیکی ضعیف و باهوش. آن­چه بشر را برای صدها و یا هزاران سال زنده نگه داشته است روابط محکم مابین فردی ماست.
کدام گونه­ی دیگر را سراغ دارید که با از دست دادن آشنایان و دوستان­شان عاجزانه برای مدت زمان طولانی عزاداری می­کند و ناراحت می­شود؟ کدام گونه دیگر را می­شناسید که با توجه­یی مستمر نیاز به یک دهه یا دو دهه دارد تا از سلامت و استقلال فردی فرزندش مطمئن شود؟
ما به شدت به هم پیوند خورده­ایم، شاید هیچ گونه­یی تا به حال به این شدت به هم وابسته نبوده است و آمیزش جنسی به خصوص شکل رو در رو آن می­تواند نقطه اوج این پیوند باشد. در صمیمانه­ترین حالت درونیات و بیرونیات­مان در برابر دیگری لخت می­شود (و دیگر تظاهری در کار نیست).

قبل از ”مال من“ و ”مال تو

برای خواندن ادامه مطلب در نشریه آلترناتیو اینجا و یا در آرشیو وبلاگ همینجا را کلیک کنیم.


میزگرد رادیو پیام- ستمکشی زن، سقط جنین، کمونیسم
فایل صوتی اول: منشا مردسالاری

فایلهای گفتگوی رزا 


Affen auf Zack (04) - Die Orgien der Bonobo Affen


Wild Wives of Africa : Bonobo Love

Wild Wives of
Africa : Bonobo Love
http://youtu.be/82GUjPConiE

Gorilla Richard mating his ladies

Samstag, 24. November 2012

مفهوم سازی واژه گونه (٢-٩)، دکتر آزاده آزاد جامعه شناس


 رویکرد ساخت گرای جامع به مفهوم گونه (Gender)




واژگان کلیدی: ساخت گرائی اجتماعی جامع، جسمیت، مادیت،  قدرت 

به باور نگارنده، جامع ترین رویکرد برای مفهوم بخشیدن به واژه "گونه" رویکرد ساخت گرائی اجتماعی جامع (و نه ساختارگرائی) - است. این دیدگاه تنوع را به رسمیت شناخته و کیفیت ها و تجربه های چند بعدی و متنوع مردم را درنظر میگیرد. ساخت گرائی اجتماعی جامع، گونه را به عنوان ویژگی افراد تلقی نمی کند. بلکه آن را به مثابه یک ساخت اجتماعی می بیند که بدون جایگیری در درون افراد، آنها را شناسایی می کند. دو نمونه از عوامل اجتماعی - فرهنگی ساخت گونه که درستی ساخت گرائی اجتماعی، و نه کافی بودن آن را، اثبات میکند، ورزش جسمی و عمل جراحی زیبایی است.     
تعداد بی شماری از پسران نوجوان در سراسر جهان بطور فراگیری  ورزش میکنند تا  با داشتن عضلات بزرگ و قوی مردانه جلوه کنند. در تمام فرهنگهای مردسالار، عضلات قوی و بزرگ معادل با "مردانگی واقعی" است. میلیون ها دختر جوان نیز با آرایش کردن، جراحی زیبایی بینی و سینه صورت و بدن خود را شکل میدهند تا زیبا و "زنانه" شوند.
اگرچه اندام انسان تا حدودی بدلیل زیست شناختی یا ژنتیکی دارای انواع شکل، اندازه، ظرفیت، و انباشتی از قدرت و ضعف است، اما در نهایت، بدن گونه دار (gendered body) محصول  * ۱- عوامل اجتماعی، یعنی انگاره هایی است که یک جامعه مشخص بر زیست کنندگانش بعنوان "زنانه"  و "مردانه" القاء می کند.و*۲- عوامل محیطی مانند عادات بهداشتی، تغذیه، هوا، آب، ورزش و توجه پزشکی یا عدم آن، هستند. این انگاره ها روند اجتماعی بودن بدن خوانده میشود.
رویکرد ساخت گرای اجتماعی که برای توضیح گونه بسیار کارآمد تر از ذاتی گرائی است، می بایست سه موضوع عمده را که به اندازه کافی در نظر گرفته نشده، بطور جامع دربر بگیرد : جسمیت، مادیت و قدرت.  به عبارت دیگر، الگوهای ساخت اجتماعی جامع گونه ( زنانگی ها و مردانگی ها ) شامل سه عامل جسمیت، مادیت و قدرت هستند.
در اینجا باید توضیح داد که نظریه های جامعه شناختی بدلیل علاقه به ماهیت عقلانی و غیر عقلانی کنش اجتماعی، اهمیت بدن انسان را در درک کنش اجتماعی و تعامل اجتماعی نادیده گرفته اند. ماهیت جسمیت انسان، بجزچند گزینه استثنائی، در پژوهش ها و نظریه های اجتماعی از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است.
بهرحال، جامع بودن  رویکرد ساخت گرای اجتماعی مستلزم  دخالت دادن سه عامل جسمیت، مادیت و قدرت در الگوهای ساخت اجتماعی گونه (زنانگی ها و مردانگی ها) است. (۱)
  ۱. جسمیت
بدن انسان یک سیستم زیست شناختی ست که نیازهای مادی برای بیان احساسات، زبان، فکر و ذهنیت را به طور کلی فراهم میکند. تولد، پیری و مرگ اتفاقاتی است که در بدن رخ می دهند، و در بدن است که درد و لذت تجربه میشود. بدن محتوای ترکیب چهره و خصوصیات بدن و ویژگی های جنسی و آمیزشی است. بدن موضوع خواهش های تن است.
دلیل همه کنش ها و واکنش های فیزیکی در بدن هایمان نهفته است. ما خلق و خو و سلامت روان خود را با رقص و ورزش، که ویژگی ها و توانایی های متفاوت دارند، بهبود می بخشیم. ما بدن هایمان را با تزئینات و خالکوبی کردن زیبا کرده  و با جراحی پلاستیک تغییر میدهیم.  بدن ما حوزه بیرونی ماست و جائی ست که طبیعت و فرهنگ همگرا میشوند.
۲. مادیت
گرایش غالب در ساخت گرائی اجتمائی همگن پنداشتن مادیت و نادیده گرفتن نقش آن  در الگوهای ساخت اجتمائی است. حال آنکه مادیت، بیانگر کیفیت های متفاوت  فیزیکی و جامد دنیائی ست که در آن زندگی می کنیم. مادیت، علاوه بر بدن انسان، شامل اجزای فیزیکی چیزها، محل حضور بدن ها، کارایی منابع، پیکربندی فضا و واقعیت گذشت زمان است. مادیت برای ساخت های اجتمائی که زندگی مان  را ممکن میسازد چشم انداز و محدودیت ایجاد میکند. در واقع، اکوسیستم پویا و متغیر که باعث تداوم زندگی است، پیش شرطی لازم برای هر ساخت اجتماعی، از جمله گفتمان است.
۳. قدرت
با وجود آنکه  ساخت گرائی اجتماعی به نحوی عامل  قدرت را در تولید زنانگی و مردانگی (گونه ها)  در نظر میگیرد، اما نمی تواند این کار را به اندازه کافی انجام دهد، چرا که جسمیت و مادیت را به حساب نمی آورد. همانطور که میشل  فوکودرکتاب "انضباط و مجازات" (۱۹۹۵) به خوبی اثبات میکند و همانطور که تجربیات افرادی که اندام شان غیرعادی تلقی شده بروشنی نشان میدهد، رابطه نزدیکی بین قدرت و جسمیت وجود دارد. قدرت نه تنها با شکل دادن بدن ذهنیت می آفریند، بلکه برای شناخت خصوصیت ذهنیت نیز ضروری ست، چرا که ذهنیت از تاریخ های شخصی و اجتماعی که با روابط قدرت شکل گرفته اند آشکار میشود. قدرت یک خصلت مادی هم دارد، مانند خشونت اجتماعی که نتیجه مطالبه منابع، حضور ارتش، وبه کارگیری سلاح های هسته ای، شیمیایی و بیولوژیکی است.(۲(
در میان آثار ساخت گرایان اجتماعی، تنها آثار فوکو ​​و کسانی که از ایده های او الهام گرفته اند است که بر پایه ارتباط بین قدرت و گفتمان نگاشته شده اند. با این وجود، قدرت چه  به رسمیت شناخته شده باشد یا نه، همیشه یک عامل عمده در پروسه ساخت اجتماعی است.   چون همیشه در روابط و کنش و واکنشهائی که ساخت گرائی بررسی میکند حضور دارد.
قدرت در گفتمان مشهود است و از طریق آن عمل میکند، و از این راه، رویکردهای تحلیلی گفتمان می توانند طرح کلی قدرت و جزئیات آن را به تصویر بکشند. با این حال، اگر گفتمان در زمینه مادی و جسمیت یافته - که  واقعا به آن معنی می دهد - قرار نگیرد،  چنین روشهایی  نمی توانند به روشنی معنا سازی کنند. از سوی دیگر، نادیده گرفتن جسمیت و مادیت، باعث بی توجهی به روابط قدرت و پنهان ماندن عامل قدرت میشود.
ادامه دارد.
یادداشت ها
1. Connell, R.W. 1995. Masculinities. Blackwell Publishers: Cambridge, UK.
2. Foucault, Michel. 1995 (1975). Discipline and Punish: The Birth of Prison. Vintage Books: New York the


مفهوم سازی واژه گونه (بجای جنسیت) ١-٩ ، آزاده آزاد

رزا: دوستانی که به نوشته ها و تحقیقات فمینیستی علاقمند هستند صفحه فارسی بلاگ آزاده آزاد اینجا
نوشته های آزاده به انگلیسی اینجا در دنباله
مطلب مرتبط در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
 نوشته ها و مطالب آنلاین آزاده آزاد بصورت جزوه های پی دی اف برای دانلود:
برای دانلود مقالات در سرور فور شرد یا رگیستر کنید و یا با کلیک روی g گ
به رنگ آبی توسط جی میلتان وارد سرور شوید. دوستانی که آدرس جی میل ندارند میتوانند از طریق توییتر و یا فیسبوک وارد شوند. در غیر اینصورت نیاز به پر کردن فورم ورود به سرور فور شرد میباشد. هر فایل کمتر از 1 ام بی و به فرمات ام پی 3 است.

Freitag, 16. November 2012

مقاله مفهوم سازی واژه گونه (بجای جنسیت) + معرفی نویسنده- آزاده آزاد


Dr. Azadeh Azad, Sociologist

aazad@yorku.ca

 صفحه آزاده در وبسایت ایرانیان اینجا


 لینک زیربخشهای اصلی ترجمه به زبان انگلیسی از كتاب «پدريت غاصب» (منشا ستم كشي مشترك زنان جهان) نوشته آزاده آزاد است. به زبان فرانسه تحت "La paternité usurpatrice" منتشر شد.
On the Origin and Nature of Patriarchy
مقاله زیر ترجمه فارسی بخش 1-9 مجموعه مقالات آزاده آزاد به زبان انگلیسی میباشد.  برای دریافت کل مقالات انگلیسی و برای دانلود به فرمات تصویری،  بروی تیتر زیر کلیک کنیم.


بازتکثیر مقاله  زیر از چشمان زنان    اینجا


واژگان کلیدی: ذات گرائی بیولوژیک، ساخت گرائی اجتماعی، ساخت گرائی اجتماعی جامع، کثرت هویت گونه ای، مردانگی های سلطه گر،همدست، مادون و به حاشیه رانده شده.
مقدمه
مقاله حاضر بخش نهم یک مجموعه نوشتار (١) دربارهُ مفهوم «گونه» (زنانگی ها و مردانگی ها) است که امروزه همه آن را به اشتباه «جنسیت» میخوانند.
هدف من از نگارش این سری مقالات رسیدن به شناخت نوعی از مردانگی است بنام مردانگی هژمونیک یا سلطه گر که در رابطه قدرت با دیگر انواع مردانگی ها و با همه زنانگی ها قراردارد. هدف نهایی از این پژوهش یافتن رابطه میان مردانگی هژمونیک و خشونت علیه زنان از یک سو، و مردانگی هژمونیک، دولتهای مردانه و خشونت علیه بشریت یا جنگ و نظامیگری، از سوی دیگراست.
استفاده نادرست از واژه "جنسیت"
جنسیت (Sex) به تفاوت های بیولوژیک میان انسانهای نر و ماده اشاره دارد. در حالی که واژه "گونه") مانند گونه های زنانه یا مردانه( که من بعنوان معادل Gender پیشنهاد میکنم، به معنای ویژگی هایی غیربیولوژیک مانند نقش های اجتماعی، رفتارها و فعالیت هائی است که جامعه یا فرهنگ برای افراد نر و ماده معین میکند. در نتیجه، واژه جنسیت که از "جنس" می آید و امروزه بدون کوچکترین ژرف نگری توسط همه ی فارسی زبانان بکار میرود، نمیتواند بیانگر مفهومی باشد که درمقابل جنس قرار میگیرد. به علاوه، جنسیت همیشه معادل با سکسوالیته ( Sexualité ) بوده است. بعنوان مثال، مهدی کی نیا، در کتاب "جامعه شناسی جنائی(٢)، "جنس" را بعنوان معادل سکسوالیته بکاربرده است و نه بعنوان معادل "Gender یا "Genre" .
واژه انگلیسی مدرن "Gender" از انگلیسی میانه "gendre" میاید که آنهم از زبان فرانسه قدیم وام گرفته شده است. مترادف آن به فرانسه مدرن "Genre" است. همه اینها به معنای " نوع “ هستند. مدتی پیش، در مقاله ای واژه فارسی " گن" را که به معنای " نوع " است بعنوان معادل "Gender" پیشنهاد کردم. ولی از آنجا که واژه دیگری به همان معنای "نوع "، یعنی" گونه " وجود دارد که به مراتب به گوش فارسی زبانان آشناتر است، پیشنهاد میکنم که از این پس، لااقل در محیط های آکادمیک ایران، از واژه " گونه " بعنوان معادل “Gender” استفاده شود. نکته دیگر آنکه در فرهنگ توده ها واژه ی جنسیت متاسفانه هم به معنای جنس بکار میرود و هم به معنای گونه ؛ درست همانطور که در انگلیسی استفاده از واژه واجتماعی رایج شده است به هر دو معنای بیولوژیک Gender
نظریه های ذات گرای بیولوژیک
بطور کلی، دو نوع رویکرد متضاد نسبت به مفهوم گونه موجود است. در رویکرد ذاتگرای بیولوژیک، گونه از نتایج پدیده های طبیعی مانند جنس، عناصرژنتیکی، هورمونها و ترکیب مغز است.(۳)
ذات گرائی شامل نظریه های اجتمائی- بیولوژیک گونه و نظریه های نقش جنسی گونه است. برطبق این رویکرد، گونه خصوصیت ها وظرفیت های درون زاد افراد است که منش و دید اخلاقی و ظرفیت های روانی آنها را تعیین میکند. به عبارت دیگر، گونه های مردم جوهر طبیعی یا ذاتی و طرز بودنشان است. این ایده اساسی گفته هائی مثل «پسرها همیشه پسر خواهند بود" است که به وجود شیوه های طبیعی زیستن پسران اشاره میکنند. زن یا مرد بصورت یک رده جهان شمول که در هر فرهنگ و هر دوره تاریخی و در هرطبقه اجتماعی و قومیتی یکی بوده و ثابت می ماند، در نظر گرفته می شود. نظریه زیست شناسی گونه تأثیرات ساختارهای فرهنگی -اجتماعی، توانائی عمل انسانی و گفتمان را نادیده میگیرد. طرفداران این نظریه، واژه های "گونه" و" جنس" را مترادف یکدیگر می پندارند.بطور مثال، در کشورهای غربی در بسیاری از اسناد و پرسشنامه ها، واژه چاپ میشود تا ماهیت بیولوژیکی فردی که فرم را پر میکند مشخص شود Gender "گونه"
از نظر زیست شناسانی مانند لیونل تایگر و رابین فاکس (٤) انسان ها از یک نوع حیوان شکارچی منشاء میگیرند و در نتیجه مردان به طور ژنتیکی برای پر خاشگری، رقابت، حس تعیین حریم و قلمرو شخصی، قدرت سیاسی، سلسله مراتب، بی قیدی جنسی و پیوند مردانه برنامه ریزی شده اند. استیون گولدبرگ (۵) پیشنهاد میکند که سلطه مرد بر پایه هورمون های مردانه است که مزیت پرخاشگری را ایجاد کرده و مردان راقادر به تسلط بر زنان می سازد. این نظریه، همانند نظریه تفاوت مغزی جنس ها، هیچ پایه و اساسی در واقعیت ندارد. کارهای پژوهشی بسیار زیاد راجع به این موضوع نشان می دهد که هیچ تفاوت قابل سنجشی در ظرفیت های ذهنی و ویژگی های فردی بین دو جنس وجود ندارد. تفاوت های صفات شخصی بین اعضای دو جنس نسبت به تفاوت های موجود بین اعضای هر جنس و یا در مقایسه با تفاوت های وضعیت اجتماعی زنان و مردان قابل چشم پوشی است (۶).
نظریه های ساخت گرای اجتماعی
ساخت گرائی اجتمائی در مقابل " ذات گرائی" قرار میگیرد در نظریه های ساختگرای اجتماعی، اصطلاح "گونه" برای زنانگی یا مردانگی تصور شده یا پیش بینی شده یک فرد بکار میرود. گونه ها ساخت های اجتماعی هستند. بر طبق این نظریه، گونه های افراد شیوه های متغیر و قابل مذاکره ی بودن، عمل کردن و رابطه برقرارکردن، شیوه های فرهنگی و اجتماعی ساخته شده "مردانه"، "زنانه» یا «بی گونه» بودن شان است که در یک متن یا فضای خاص فرهنگی وتاریخی صورت میگیرد و تا حد زیادی از یک متن به متن دیگر متفاوت است. گونه شخص پیچیده بوده، برحسب ویژگی های متعدد ظاهر، انتخاب لباس، مدل مو، استفاده از آرایش و جواهرات، حرکات بدن مانند ژست ها یا طرز راه رفتن، گفتار، جنسیت به معنای لذت جنسی، و عوامل دیگری که صرفا به جنس زیست شناختی محدود نمی شوند، مانند شخصیت، نقش های اجتماعی، روابط اجتماعی و غیره، تعریف میشود.
بر طبق این نظریه، گونه های افراد راههای متغیر و قابل مذاکره، راه های بودن و عمل کردن، " زنانه" یا "مردانه" یا "بی گونه" بودن شان و رابطه برقرارکردن، راههای فرهنگی و اجتماعی است که در یک متن یا فضای خاص فرهنگی و تاریخی صورت میگیرد و تا حد زیادی از یک متن به متن دیگر متفاوت است (۷). افراد با اعمال خود گونه را ایجاد می کنند.
با این وجود، در حالی که تاثیر غالب مواضع مردم در ساختارهای اجتماعی، درآمد، شخصیت و هوش، در نظر گرفته شده، اما تاثیر عامل انسانی نادیده مانده است. در حالی که نظریه های زیست شناسی– اجتمائی گونه تنها بر بیولوژی بدن تمرکز کرده و از تأثیرات ساختارهای اجتماعی - فرهنگی، عامل انسانی و گفتمان چشم پوشی میکنند، نظریه های ساخت گرای اجتماعی بر نهادهای فرهنگی - اجتماعی، عمل انسان و گفتمان تمرکزداشته، مادیت، بدن ها و ابعاد بدنی تجربه انسانی را در نظر نمیگیرند. به عبارت دیگر، رویکردهای زیست شناختی اجتماعی به گونه مناسب نبوده و رویکردهای ساخت گرای اجتماعی، با وجود درست بودن، کامل نیستند.
کثرت هویت گونه ای
پژوهشگران فمینیست با مفهوم سازی گونه به مثابه مجموعه ای از روابط اجتماعی ساخته شده، ساخت های دوتایی و ایستای گونه ، یعنی زنانگی – مردانگی، را به نقد کشیده و بدین ترتیب به درک تنوع های پیچیده در بین گونه ها و در درون هر یک از آنها رسیده اند. واقعیت آنست که هیچ زنی نمی تواند از همه ویژگی هایی که به طور سنتی زنانه تلقی شده برخوردارباشد، و هیچ مردی نمی تواند همه صفاتی را به طور سنتی مردانه خوانده میشوند داشته باشد. ما به عنوان موجودات اجتماعی در زنجیره پیچیده و متغیری که بطور اجتمائی ساخته شده زندگی میکنیم. افراد هر جامعه دارای هویت های گونه ای مختلف و شکل های متنوع جنسیت (سکسوالیته) هستند. هیچ چیز واحدی بنام مردانگی یا زنانگی وجود ندارد بلکه چندین نوع مختلف زنانگی و مردانگی وجود دارد که هر کدام با ساختارهای قدرت متفاوتی در ارتباطند.
زنانگی ها و مردانگی ها اساسا مفاهیم رابطه ای هستند، و جوامع مردسالار معمولن آنها را در قطب های متضاد قرار میدهند، هرچند که آنها چنین نیستند. زنانگی ها و مردانگی ها نتیجه موقعیت ها و تجربیات مختلف تک تک زنان و مردان در یک جامعه مشخص و دوره تاریخی مشخصی هستند.
کانل چهار نوع مردانگی را، بدلیل پایگاه شان در ارتباط با یکدیگر و نه شخصیت شان ، فرامینهد: مردانگی هژمونیک یا سلطه گر، مردانگی همدست، مردانگی مادون و مردانگی به حاشیه رانده شده. روابط میان این مردانگی ها، و هر مردانگی دیگری، سلسله مراتبی ست. در فرهنگ های پدر- مرد سالار، مردانگی هژمونیک ایده آل هنجاری مردانگی است که انتظار میرود مردان آن را هدف خود قرار دهندد و زنان خواستار آن باشند. ویژگی های مرتبط با مردانگی هژمونیک عبارتند از: پرخاشگری، با ارادگی ، قوی بودن، جاه طلبی، اعتماد به نفس، استقلال، هدف گرائی، موفقیت، سرسختی و بی پروایی، سرد و غیر عاطفی بودن و، بالاخره از همه مهمتر، سلطه بر زنان. این ویژگی ها دقیقن با زندگی هر مرد فردی مطابقت ندارد، با این حال جامعه پدرسالار مردان را به شدت تشویق به عملی کردن آنها می کند و مانع زنان به انجام این کار میشود. مردانگی هژمونیک لزوما مکررترین مدل مردانگی نیست، بلکه بیشتراز لحاظ اجتماعی مورد ستایش و تایید قرار میگیرد; و این همیشه به موقعیت زیردست زنان کمک می کند. مردانگی هژمونیک در رابطه با مردانگی های زیردست دیگرو همچنین در ارتباط با زنان ساخته میشود. تصویر مرد سلطه گر در جوامع مختلف و در طی تاریخ تغییر کرده و امروزه موضوع بحث و اعتراض در فرهنگ های غربی ست.
اکثر مردان در رده دوم قرار می گیرند، یعنی همدست سیستم پدر- مردسالااری اند. این مردان پذیرای سیستم مردانگی هژمونیک بوده و سعی دارند در آن شرکت کنند تا :
١. از منافع مادی، جسمانی (بدنی) و نمادین پیروی کردن زنان لذت ببرند، ٢. بطور خیالی، حس سلطه گری را تجربه کرده و یاد بگیرند که از آن لذت ببرند، ٣. ازفرمان برداری خودشان جلوگیری کنند.
مردانگی زیردست شامل موقعیتی پایین تر از بقیه مردانگی هاست .مردان همجنس گرا مثال بارز این نوع از مردانگی هستند. این مردان، با وجود آنکه بنظر می آید که از ویژگی های فیزیکی لازم برای داشتن هژمونی برخوردارند، از موقعیت زیردست خود در نظم گونه ها) ٨ (رنج میبرند. مردها هنگامی که گونه خود را مطابق با نظام و ایدئولوژی سلطه اجرا نمی کنند، زیردست شدن را ریسک میکنند .
مردانگی به حاشیه رانده شده از آن کسانی ست که حتی نمی توانند هژمونی را آرزو کنند. سیاه پوستان فقیر آمریکائی وغا لب مردان معلول این نوع مردانگی را دارا هستند
درک وجود کثرت گونه ها نتیجه آمیختن آنهاست با تجزیه و تحلیل روابط اجتماعی دیگر، از جمله طبقه، قومیت و تبعیض نژادی، و تاثیر این روابط درسنین مختلف بر پذیرش تاثیراتی ویژه که زمینه پویائی گونه است. آنها نقش های درونی شده مبتنی برجنس اند و نتیجه اجتماعی شدن توسط نهادهائی چون خانواده، نظام آموزشی و رسانه ها. هنگامی که این عوامل اجتماعی کردن انتظارات خود را تغییرمیدهند، هنجارهای نقش مبتنی بر جنس نیز شرایط جدید را دنبال می کنند. زنانگی ها و مردانگی ها در فضاهای نهادی، تعاملی و فردی جامعه جا سازی شده اند. آنها به راههائی که بدن ها بخشی از تاریخ میشوند مربوطند. (٩)
ادامه دارد.
یا دداشت ها
(۱) بخش های پیشین این مقالات که تا ااینجا فقط به انگلیسی نگاشته شده اند به فارسی بازنویسی خواهند شد.
(۲) کی نیا، مهدی. ۱۳۸۸. مبانی جرم شناسی، جلد اوّل :جامعه شناسی جنائی. نشر دانشگاه تهران
(٣). Weiten, Wayne & Doug McCann. 2009. Psychology. Themes And Variations. Nelson Education Ltd. Toronto, Canada. P. 464
(٤). Tiger, Lionel & Robin Fox. 1971. The imperial animal. Holt, Reinhart and Winston, New York.
(٥). Goldberg, Steven. 1993. Why Men Rule: A Theory of Male Dominance. Open Court: Chicago.
(٦). Epstein, Cynthia Fuchs. 1990. Deceptive Distinctions: Sex, Gender and the Social Order. Yale University Press: New Haven.
(٧). Measor, Lynda & Patricia J. Sikes. 1992. Gender and schools (Introduction to education). Cassell & Co. Publishing, London: UK. P.5 <
)٨ ( نظم گونه ها نشان دهنده الگوهای روابط قدرت میان مردانگی ها و زنانگی ها هستند که در سراسر جامعه گسترده است.
(٩). Connell, R.W. 1995. Masculinities. Blackwell Publishers: Cambridge, UK. P.54

رزا: دوستانی که به نوشته ها و تحقیقات فمینیستی علاقمند هستند صفحه فارسی بلاگ آزاده آزاد اینجا
نوشته های آزاده به انگلیسی اینجا در دنباله
مطلب مرتبط در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
 نوشته ها و مطالب آنلاین آزاده آزاد بصورت جزوه های پی دی اف برای دانلود:
برای دانلود مقالات در سرور فور شرد یا رگیستر کنید و یا با کلیک روی g گ
به رنگ آبی توسط جی میلتان وارد سرور شوید. دوستانی که آدرس جی میل ندارند میتوانند از طریق توییتر و یا فیسبوک وارد شوند. در غیر اینصورت نیاز به پر کردن فورم ورود به سرور فور شرد میباشد. هر فایل کمتر از 1 ام بی و به فرمات ام پی 3 است.

Donnerstag, 8. November 2012

افول امپراطوری آمریکا / یاکوب آگشتاین


 آلمانی ها مایلند که انتخابات ایالات متحده را انتخابی میان نیک و بد قلمداد کنند، یعنی رامنی را کاندیدای ثروتمندان و اوباما را کاندیدای مردم بدانند. این خطاست. صرف نظر از اینکه چه کسی رئیس جمهور باشد در آمریکا سرمایه داری تام و تمام حاکم است و دارای این قدرت است که کشور را از هم بپاشد ...

ارتش آمریکا مشغول ساختن سلاحی ست که میتواند به فاصله حداکثر یک ساعت هر نقطه از کره زمین را هدف قرار داده و نابود کند. همزمان اما سیمهای شبکه برق رسانی دربروکلین، کوئین و نیو جرسی به واسطه تیرک های چوبی بر فراز جاده ها آویزانند. طوفان (سندی) آنها را خراب و پاره کرده و دسترسی میلیونها نفر از مردم سواحل شرقی آمریکا را به برق قطع کرده است. هیچ کشوری نیست که به اندازه آمریکا برنده جایزه نوبل داشته باشد. با اینهمه بیمارستان های نیویورک بایستی به خاطر استارت نزدن به موقع ژنراتور های اضطراری برق اجبارا تخلیه می شدند.

اگر کسی چنین وضعی را متناقض بداند، هنوز به این نکته پی نبرده است که آمریکا سرزمین سرمایه داری تام است. برای کارکرد آن بیمارستانهای عمومی (دولتی) و نیز برق رسانی به خانه های مردم الزامی نیستند. ثروتمندان زیر ساختهای ویژه خود را دارند. سرمایه داری تام جامعه آمریکا را پوسانده و دولت را فلج کرده است. سرنوشت آمریکا نقص کارکردی سیستم نیست بلکه نتیجه آن می باشد.
اوباما نمی تواند تغییری در آن ایجاد کند. رامنی چیزی را عوض نخواهد کرد. اروپا اشتباه می کند اگر انتخاب بین این دو را انتخابی میان نیک و بد ارزیابی میکند و "گزینه ای راهبردی" آنگونه که برخی مطبوعات اشاره میکنند، ابدا نیست.


رئیس جمهور بدون قدرت
رامنی، سرمایه گذار سوپر ثروتمند و اوباما، وکیل بافرهنگ حقوق بشر، چهره های یک سیستم سیاسی هستند که با دموکراسی آنگونه که ما می فهمیم، همخوانی زیادی ندارد. انتخابات لازمه دمکراسی است ولی آمریکایی ها اصلا امکان انتخاب ندارند. اوباما دلیل این مدعاست. چهار سال پیش هنگامی که رئیس جمهور شد به نظر میرسید آغازی نو برای آمریکا باشد. ولی این سوء تفاهمی بیش نبود. اوباما بازداشتگاه گوانتانامو را نبست، مصونیت قضایی متهمین جنایات جنگی دستگاه بوش را برنداشت، بازارهای مالی را تحت کنترل قانونی قرار نداد و در انتخابات کمتر سخنی در باره سیاست حفظ محیط زیست گفته شد. قدرت مردم در برابر قدرت ارتش، دستگاه، بانک ها و صنایع هیچ است و رئیس جمهور نیز در مقابل این قدرت ناتوان است. 
شاید درست این است که اوباما بیشتر از این می خواسته ولی نتوانسته است. در اصل مسئله مگر فرقی می کند؟
می خواهیم باور کنیم که عدم موفقیت اوباما بواسطه دست راستی های کشور خویش است و براستی هم: فاناتیک های آمریکا، که رامنی این همه بدانها تکیه میکند، همه چیزهایی را که مشخصه غرب بود به دریا ریخته اند: علم و منطق، عقلانیت و مدارا و خلاصه فرهنگ و تربیت. آنها مردان همجنسگرا، ضعیفان و دولت را مورد نفرت قرار میدهند. آنها زنان را سرکوب کرده و مهاجرین را تحت تعقیب قرار می دهند و اخلاق ضد سقط جنینی شان حتی در برابر قربانیان تجاوز جنسی کوتاه نمی آید. آنها طالبان های غرب هستند.
اینکه چه کسی برنده شود برای اروپا یکسان است
اینها ولی نشانه های شکست آمریکایی هستند و نه علتش. در حقیقت نه ایده آلیستهای دمکرات و نه احمق های تی پارتی قدرتی در برابر این مناسبات ندارند.
از نظر اروپا فرقی نمیکند چه کسی برنده انتخابات باشد. برای ما سیاست خارجی آمریکا مهم است و در این مورد نه اوباما جزو کبوتر هاست و نه رامنی جزو بازها. هر چند که رئیس جمهور فعلی ترجیح میدهد جنگ خویش را به واسطه پهپادها و نه لشکر ها پیش ببرد. ولی برای قربانیان آن مگر فرق میکند که به وسیله آدم و یا ماشین کشته شده باشند. رامنی هم به نوبه خود علی رغم تمامی جار و جنجالها در کنار اسرائیل وارد جنگ با ایران نخواهد شد. چرا که براستی آمریکا دیگر در وضعیتی نیست که از عهده چنین جنگی برآید.
علی رغم آن هم اشتباه است که جمهوری خواهان را جنگ طلب و دمکراتها را صلح طلب و یا چپ بنامیم. دمکراتهایی چون هری اس. ترومن، جان اف. کندی و لیندون جانسون بودند که جنگ هند و چین را آغاز کردند و جمهوری خواهانی چون دی. آیزنهاور و ریچارد نیکسون بودند که به این جنگ ها پایان دادند و حتی رونالد ریگان که از دیدگاه چپ اروپایی همزمان مسئولیت شر و مسخرگی سیاست آمریکا را به عهده دارد با معیارهایی که امروزه بدان عادت کرده ایم مردی صلح جو است. او فقط گرانادا را تسخیر نمود.
حقیقت این هست که ما آمریکا را دیگر نمی فهمیم. وقتی از آلمان و یا اروپا به آمریکا می نگریم فرهنگی بیگانه می یابیم. سیستم سیاسی در دست سرمایه و لابی گران آنست. چک و بالانس دیگر جواب نمی دهد و معجونی غریب از بی مسئولیتی، سودجویی و شور و شوق مذهبی بر افکار عمومی حاکم است.
فروپاشی امپراطوری آمریکا آغاز شده است. شاید علی رغم تمامی تلاشها نتوانند آمریکاییها جلوی آنرا بگیرند. اما مشکل اینجاست که اصلا تلاشی در این جهت نمی کنند. 
نویسنده: یاکوب آگشتاین


Von Jakob Augstein