Freitag, 17. Mai 2013

قساوت- فیلم و سخنرانی


فیلم سخنرانی در زیر
آزمایش فرمانبرداری میلگرام و زندان استنفورد زیمباردو
اگر مایلید بدانید که چرا پدر و مادر بیداد میکند، ناظم مدرسه گردن کلفتی میکند، سرکارگر ستم میکند، زندانبان شکنجه میکند و سرباز آدم میکشد، این ویدیو را ببینید. بطور کامل در:
فیلیپ زیمباردو: چگونه افرادعادی جامعه به یک بیدادگر یا یک قهرمان تبدیل می شوند?
فیلیپ زیمباردو می داند که چقدر ساده افراد نیکوکار به افرادی شریر تبدیل می شوند. در این سخنرانی, او تصاویری دیده نشده از زندان ابوغریب را نشان می دهد. او درباره اثرات سو سخن می گوید: چقدر ساده است که به یک قهرمان تبدیل شد, و چگونه می توانیم تلاشمان را زیاد کنیم.
http://www.ted.com/talks/lang/fa/philip_zimbardo_on_the_psychology_of_evil.html?Distributed


Auch gab es sehr unterschiedliche Interpretationen der Ergebnisse und der konditionierenden Faktoren. Erich Fromm etwa behauptete, Grund für die Bereitschaft, dem Versuchsleiter zu gehorchen, sei das besonders hohe Ansehen, das die Wissenschaft als Institution in Amerika besäße. Das entscheidende Ergebnis sei nicht die Zahl der Teilnehmer, die die Schüler mit den höchsten Spannungen bestraften, sondern der bei fast allen Teilnehmern beobachtbare ausgeprägte Gewissenskonflikt. Die Zahl der Teilnehmer ohne Gewissenskonflikt sei bei Milgram jedoch nicht genannt. Fromm sieht die Berichte über die innere Aufgewühltheit und das Leiden der Probanden beim Handeln gegen das eigene Gewissen als Beleg für die Stärke des moralischen Bewusstseins.
Erich Fromm:Anatomie der menschlichen Destruktivität 1974.

 برای خواندن داستان آزمایش یا روی لینک بالا و یا روی اینجا کلیک کنیم.




در سال 1971، فیلیپ زیمباردو روان‌شناس دانشگاه استنفورد و همکارانش تصمیم گرفتند تا با انجام یک آزمایش به مطالعه تاثیر زندانی شدن یا زندانبان شدن بپردازند. زیمباردو که قبلاً همکلاسی استنلی میلگرام (که به خاطر آزمایش فرمانبرداری بسیار معروف است) بود علاقه‌مند بود که پژوهش‌های میلگرام را توسعه دهد. او می‌خواست تاثیر متغیرهای موقعیتی بر روی رفتار انسان را مورد بررسی بیشتری قرار دهد.
پرسشی که برای پژوهشگران مطرح بود این بود که شرکت‌کنندگان در این آزمایش هنگامی که در محیط شبیه‌سازی شده زندان قرار می‌گیرند واکنش‌شان چه خواهد بود. به عبارت دیگر، آن‌گونه که خود زیمباردو در مصاحبه‌ای توضیح داد: «فرض کنید شرکت‌کنندگان همه از نظر روانی و جسمی سالم هستند و می‌دانند که باید مدتی را در یک محیط شبیه زندان بگذرانند و در این مدّت از برخی حقوق مدنی خود محروم خواهند شد. آیا این افراد «خوب» هنگامی که در آن محیط «بد» قرار گیرند همچنان خوب باقی خواهند ماند؟
شرکت کنندگان در آزمایش
پژوهشگران در زیرزمین دانشکده روان‌شناسی دانشگاه استنفورد یک زندان ساختگی درست کردند و سپس 24 نفر از دانشجویان دوره کارشناسی را برای ایفای نقش زندانی‌ها و زندانبان‌ها انتخاب کردند. آن‌ها از بین 70 دانشجوی دواطلب انتخاب شده بودند و دارای هیچ سابقه مجرمانه و نیز مشکل عمده پزشکی نبودند. آن‌ها پذیرفته بودند که برای یک تا دو هفته در این آزمایش مشارکت کنند و در ازای آن روزی 15 دلار دریافت کنند.  
وضعیت زندان و قاعده بازی
زندانی که ساخته شده بود دارای سه سلول 3*2 متری بود. در هر سلّول سه زندانی نگاهداری می‌شد و برای هر یک از آن‌ها یک تختخواب تاشو در سلّول قرار داشت. اتاق دیگری که کنار سلّول‌ها قرار داشت در اختیار رئیس زندان و زندانبان‌ها بود. یک فضای خیلی کوچک به عنوان سلّول انفرادی و اتاق کوچک دیگری به عنوان حیاط زندان در نظر گرفته شده بود.
24 
شرکت کننده داوطلب به طور تصادفی در گروه زندانیان یا گروه زندانبانان جای داده شدند. زندانیان باید در طول دوره آزمایش، 24 ساعته در سلّول باقی می‌ماندند. امّا زندانبانان باید در تیم‌های سه نفره در شیفت‌های 8 ساعته کار می‌کردند. پس از پایان شیفت کاری، زندانبانان اجازه داشتند تا شیفت بعدی به خانه‌هایشان بروند.  
پژوهشگران می‌توانستند از طریق دوربین‌‌ها و میکروفون‌های مخفی به مشاهده رفتار زندانیان و زندانبانان بپردازند.  
نتایج آزمایش
با وجودی که در ابتدا قرار بود آزمایش زندان استنفورد 14 روز طول بکشد امّا پس از 6 روز به خاطر اتفاقاتی که برای دانشجویان شرکت کننده افتاد، متوقف گردید. زندانبانان، پرخاشگر و بددهن شدند و زندانیان شروع به نشان دادن علائم استرس و اضطراب حاد کردند.
 
با وجودی که زندانیان و زندانبانان اجازه داشتند که به هر طریقی که می‌خواهند با هم تعامل داشته باشند امّا تعاملات عموماً خصمانه و حتی غیرانسانی بود. زندانبانان شروع به رفتارهای پرخاشگرانه و توهین‌آمیز نسبت به زندانیان کردند و زندانیان منفعل و افسرده شدند. پنج نفر از زندانیان دچار هیجانات منفی شدید، شامل گریه و اضطراب شدید شدند به نحوی که پیش از پایان یافتن‌ آزمایش مرخص گشتند.
حتی پژوهشگران نیز شروع به از دست دادن دیدگاهشان نسبت به واقعیت وضعیت کردند. خود زیمباردو که به عنوان رئیس زندان عمل می‌کرد متوجه رفتار توهین‌آمیز زندانبانان نمی‌شد تا آن که یکی از همکارانش با صدای بلند نسبت به شرایط زندان و نقص اصول اخلاقی در صورت ادامه آزمایش اعتراض کرد.  
همه زندان‌بانان در روزهای پایانی رفتاری کاملا سادیستی از خود نشان می دادند.زندانبان ها حتی رفتن به دستشویی را هم موکول به اجازه کرده بودند و به هیچ کس اجازه نمی دادند که به دستشویی برود.بعد زندانی ها را به دستشویی بردند و آنها را مجبور کردند که با دستهای خالی توالت ها را تمیز کنند!بعضی را مجبور کردند بدون لباس روی زمین سفت بخوابند!!در پایان ،کار به شکنجه های جسمی و جنسی هم کشیده شد .
 
زیمباردو کاملا اتفاقی (با انداختن سکه) افراد را به دو گزوه زندانیان و نگهبانان تقسیم کرده بود،اما بعد از آزمایش زندانی ها آنقدر ترسیده بودند که فکر می کردند زندانبان ها به خاطر جثه بزرگترشان انتخاب شده اند..حقیقت این بود که هیکل زندانیان و زندانبان ها با یکدیگر زیاد تفاوت نداشت.آنچه باعث شده بود زندانیان اینقدر احساس حقارت کنند لباس آنها بود.زندانبان ها یونیفرم های تمیز و اتو کشیده به تن داشتند،در صورتی که لباس زندانیان کرباس بود،آنها حتی لباس زیر هم نداشتند.نگهبان ها باتوم های چوبی نیز داشتند و مهم تر اینکه عینک های آفتابی که با زندانی ها چشم در چشم نشوند.

روز قبل از آزمایش،زندانبان ها را در یک سالن جمع کردند.به آنها هیچ دستورالعمل خاصی داده نشد.جز اینکه حق ندارند از خشونت جسمانی استفاده کنند.(( شما مسئول کنترل و اداره زندان هستید.به هر شیوه که می خواهید))
اما تنها بعد از گذشت چند روز زندانبان ها چنان خشن شده بودند که زیمباردو هم از آنها می ترسید.زندانبان ها بر عکس زندانی ها می توانستند در ساعات خاصی به مرخصی و خانه بروند آنها انقدر از این این قدرت سادیستی خوششان آمده بود که در ساعت های اضافه کاری هم آنجا می ماندند بدون اینکه توقع افزایش حقوق داشته باشند.
 
زندانی ها دمپایی پلاستیکی به پا داشتند و به جای اسم با شماره آنها را صدا می زدند.یک زنجیر هم به دور پای آنها بسته بودند تا مدام به آنها یاد آوری کنند که زندانی هستند،نه موجودات آزمایشی.برای اینکه موقعیت طبیعی تر جلوه کند پیش از آزمایش به زندانیان گفته شد که در خانه بمانند و منتظر تماس آنها باشند.بعد پلیس ها را به در خانه آنها فرستادند تا آنها را به جرم حمل اسلحه دستگیر کنند.پلیس ها هنگام دستگیری حقوقشان را به آنها متذکر شدند.در اداره پلیس از آنها انگشت نگاری شد و بعد با ماشین حمل زندانی به ((آزمایشگاه زندان)) منتقل شدند.
رفتار زندانبان ها آنقدر بد بود که روز دوم شورشی در زندان آغاز شد.نگهبانان با مهارت ((و البته با خشونت)) شورش را مهار کردند.بعد زندانیان را به دو گروه تقسیم کردند.بعضی ها را سلول خوب اسکان دادند و بقیه را در سلول های بد.به این ترتیب آنها در بین زندانیان این تصور را به وجود آوردند که بین آنها خبر چین وجود دارد..این شیوه به قدری موثر بود که دیگر شورش کلانی در زندان صورت نگرفت.جالب تر از همه اینکه در همان زمان این شیوه عینا در زندان های آمریکا صورت میگرفت .
.آیا ریشه های خشونت طلبی انسان ها در اعماق وجودشان،ریشه ها و سر چشمه های مشترکی دارد؟
زیمباردو خودش شخصا اعتراف کرد که آنقدر جذب آزمایش شده بود که از روز سوم خودش هم به عنوان رئیس زندان وارد عمل شد.روز چهارم خبر رسید که زندانی ها نقشه فرار دارند.زندانبانها تصمیم گرفتند که زندانیان را به یک زندان متروک که دیگر پلیس از ان استفاده نمی کرد ،منتقل کنند.خوشبختانه پلیس به انها اجازه استفاده نداد.((به خاطر مسائل بیمه)). و این عصبانیت زندانبان ها را بر انگیخت.در روز های بعد سختگیری به اوج خود رسید.آنها زندانیان را مجبور می کردند ساعتها شنا بروند و یا برایشان آواز بخوانند.آنها را برهنه می کردند و به تحقیرشان می پرداختند.بعد برای شکنجه،غذای آنها را به حداقل رساندند.
شب ها وقتی گمان میشد دوربین ها خاموش است و گروه آزمایش کننده دانشگاه را ترک می کردند،رفتار های سادیستی زندانبان ها به اوج می رسید.گروه آزمایش با دیدن صحنه های خشونت در نیمه شب به راستی شوکه شدند.بسیاری از شرکت کننده ها تا مدت ها از فشار روانی رنج می بردند.آزمایش در روز ششم تمام شده اعلام کردند.تقریبا تمام زندانبان ها از پایان زود هنگام آزمایش ناراحت بودند.
تجربه زندان استنفورد در رسانه ها بازتاب گسترده ای داشت.این آزمایش(( به پيروي از آزمايش ميلگرم)) به آدم ها فهماند خیلی هم به مهربانی هم امید نبندند.شهروندان بی آزارند چون دست و پایشان بسته است.کافی است کمی به آنها مجال بدهی تا وحشیانگی درون خود را آشکار کنند.
دو زندانی استنفورد در روز های اول آنچنان تحت فشار عصبی قرار گرفتند که زیمباردو بلافاصله آنها را با دو نفر دیگر جایگزین کرد.یکی از زندانی ها خود زنی کرد.یکی از شدت ترس لال شده بود ((البته معلوم شد او خودش را به مریضی زده تا از آن زندان لعنتی خلاص شود.زیمباردو او را معالجه کرد و به زندان بر گرداند.)) زندانی شماره 416 آنقدر از رفتار زندانبان ها آزرده بود که دست به اعتصاب غذا زد.او را به سلول انفرادی انداختند.بعد زندانبان ها به زندانیان گفتند اگر می خواهند زندانی شماره 416 از انفرادی آزاد شود باید همه پتو های خود را تحویل دهند.زندانیان ترجیح دادند همه پتوهای خودشان را داشته باشند و زندانی شماره 416 تا صبح از سرما بلرزد.زیمباردو از این رفتار آنقدر شوکه شده بود که شخصا وارد عمل شد و به زندانبانها گفتند زندانی انفرادی را آزاد کنند.
بعد زیمباردو به زندانیان گفت که اگر تمام در آمد خود را((روزی 15دلار)) به زندانبان ها ببخشند،همان روز آزاد می شوند.بیشترشان بلافاصله قبول کردند..زیمباردو نوار های زندان را برای پنجاه نفر از دوستانش نمايش داد.تنها يك نفر از آنان – يك زن – گفت كه اين آزمايش غير اخلاقي بوده است.٤٩ نفر ديگر يا خنديدند و يا آرزو داشتند كاش جاي زندان بانها بودند 
دو ماه بعد از آزمایش،مجری برنامه تلویزیونی توانست زندانی شماره 416 )که بیش از دیگران مورد شکنجه و آزار قرار گرفته بود) و خشن ترین زندانبان (که خود را جان وین می نامید) روبروی هم قرار دهد.آنها گفتند رفتارشان آن طور بوده چون فکر می کردند از آنها چنین انتظاری می رود و قرار است کلیشه زندانیان و زندانبانها را در سینما بازی کنند.با این حال هر دو اعتراف کردند ماجرا در ابتدا با بازی کردن شروع شده و بعد این نقش انقدر درونی شده که کنترل از دستشان خارج شده است.پس از آن اریک فروم نقد تندی بر آزمایش زندان استنفورد نوشت.او گفت نتیجه زیمباردو از این آزمایش بسیار ساده انگارانه بوده است و نتایج حاصل از این زندان آزمایشگاهی را نمی توان به جامعه واقعی تعمیم داد. زیمباردو به این انتقاد ها جوابی نداد،چرا که شانس با او یار بود.چند ماه بعد از پایان آزمایش او،رسوایی های زندان های سن کوئنتین و اتیکا در آمریکا بر ملا شد.
زندانیان اتیکا در سال 1971 شورشی عظیم به راه انداختند.آنها خواستار امکانات رفاهی،حمام و امکان ادامه تحصیل بودند.شورش با حمله پلیس و کشته شدن 40 نفر پایان یافت.رسانه ها نوشتند زندانی ها در هنگام حمله گلوی گروگانها را بریده اند.اما بعد خبر رسید بیشتر گروگانها با گلوله های پلیس از پای در آمده اند.تجربه زندان اتیکا نتایج آزمایش زیمباردو را به کلی تایید کرد .
آدمها وقتی اجازه بیابند هر کاری را که بخواهند انجام می دهند.یک افسر پلیس وقتی به این مقام می رسد،مکن است به راحتی سو استفاده از دیگران را آغاز کند.در واقع موقیعت است که رفتار آدمها را شکل می دهد و نه باورهای شخصی آنها.
تجربه زندان استنفورد و اتیکا و سن کوئنتین در هزاره سوم هم تکرار شد.زندان ابو غریب که در زمان رژیم صدام به زندان شکنجه مشهور بود،بعد از حمله آمریکا و سقوط صدام باز هم شکنجه گاه باقی ماند.عکس هایی که از زندانیان برهنه ابوغریب به بیرون نشت کرد،اگر چه برای روزنامه ها بسیار جنجال آفرین بود، اما خبر تازه ای در بر نداشت.سربازان آمریکایی و انگلیسی این بار در عراق به مدل میلگرم و زیمباردو تجسم بخشیده بودند.
در سال 1984 تنها 4000هزار زندانی سیاسی در این زندان کشته شده بودند و اجسادشان تحویل کارخانه های صابون سازی شده بود.اما در سال ٢٠٠٣ و ٢٠٠٤ وحشيگري تفاوتي با رژيم بعثي سابق نداشت.زندانبانها سگ ها را به جان زندانیان برهنه می انداختند.آنها را با صندلی کتک می زدند و با پوتین بر روی پاهای برهنه شان می پریدند.مردها را مجبور می کردند لباس زنانه بپوشند و از زندانیان برهنه زن و مرد فیلمبرداری می کردند.یک بار یک زندانی را روی جعبه ای قرار دادند و کیسه های ماسه روی سرش گذاشتند و به اعضای بدنش سیم وصل کردند تا ادای شوک الکتریکی را در آورد.(تکرار عینی آزمایش میلگرم در دنیای واقعی).زندانبانهای زندان ابو غریب روی بدن زندانیان دشنام می نوشتند،به گردن آنها قلاده می بستند،لامپهای شیمیایی را می شکستند و روی بدن زندانیان مایع فسفری می ریختند،روی آنها ادرار می کردند،اسلحه خود را روی شقیقه شان فشار می دادند،به آنها تجاوز جنسی می کردند.یک بار صورت یک زندانی را به دیوار کوبیدند و بعد خودشان بخیه زدند.عکس های بعدی از این هم تکان دهنده تر بود.زنها و مردهایی که کنار اجساد ایستاده بودند و عکس یادگاری انداخته بودند.
زیمباردو گفت بار دیگر کسالت زندانبانها و احساس قدرت،آنها را به سوی سوءاستفاده های غیر انسانی و رفتار پورنو گرافیک سوق داده است.زندان ذاتا یک تجربه غیر انسانی است و در هر دولتی نمود پیدا کند (رژیم صدام و یا آمریکا) به سوءاستفاده خواهد انجامید.سربازان امریکایی در موقعیتی مشابه زندان استنفورد قرار گرفته بودند و طبیعی بود که دست به چنین کاری بزنند.بعد گفته شد سربازان تحت تاثیر مافوقهای خود در پنتاگون بوده اند و از دونالد رامسفلد مجوز رسمی داشته اند.تفاوتی نداشت.این مدل هم تجربه تلخ تر از میلگرم را اثبات می کرد.
زندانبانهای ابوغریب با پوشاندن سر زندانیان در یک گونی،بیش از هر چیز انسان بودن انها را انکار کرده بودند.
اگر شما بر انسانی قدرت بیابید که به خاطر لباس و یا طرز زندگی اش در زندان،شباهتی به انسان ندارد،راحت تر به رفتارهای غیر انسانی روی می آورید.

شیفتگان نازی آنچنان شیفته خون آریایی خود بودند که به راحتی یهودیان را در کوره ها می انداختند.با این همه یک سوال هنوز ذهن را می آزارد.
اگر قدرت ذاتا فساد آور است،آیا همه ما مشغول سوءاستفاده از زیر دستان خود نیستیم؟

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen