Donnerstag, 9. Mai 2013

بدوی‌گرایی آنارشیستی (Anarcho-primitivism)

رزا: برای خواندن قسمتهای دیگر در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
بدلیل اهمیت قسمت دوم، گزیده آن را در صفحه اول قرار دادم. مطلب زیر در اولین بلاگ فارسی آنارشی (حذف شده توسط مسئول بلاگ) قرار داشت  و به جهت اهمیت این مباحث بازتجدید شده و در اینجا قرار داده شد.
با تشکر از مسئول بلاگ که قبل از حذف آن، کلیه مطالب ترجمه شده را در اختیار من قرار داد. برای او آرزوی موفقیت و یافتن جواب سوالاتش را دارم. و رهایی...


بدوی‌گرایی آنارشیستی (قسمت دوم)

نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر 1387 ساعت 9:33 شماره پست: 53

رام‌سازی زندگی (The Domestication Of Life)
       رام‌سازی از دیدگاه بدوی‌گرایان، عبارت از فرایندی است که تمدن برای استقرار و کنترل زندگی بر طبق منطق منظم و دقیق خود به کار می‌برد. اصولاً رام‌سازی عبارت است از تمایل تمدن به عنوان یک سامانۀ منظم پیش‌بینی‌پذیر، جهت کوشش به منظور همانند‌سازی (assimillation) کلّ بقیۀ جهان به درونِ خود، برای ساختن کلّ جهان به صورت یک سیستم بسیار بزرگ منظم قابل پیش‌بینی. راهکارهای رام‌سازی شامل: دست‌آموز کردن، پروراندن، اصلاح نژاد (اصلاح ژنتیکی)، تحصیلات، زندانی کردن (Caging: در قفس نهادن)، تهدید، اجبار، شکنجه، تطمیع، میثاق و عهد و پیمان، حکمفرمایی، بنده‌سازی، تهدید، قتل و غیره می‌باشد.
       رام‌سازی یک فرایند قدرت بیمارگونه [آسیب‌شناختی] است که توسط چند گروه از انسان‌های اوّلیه آغاز گردید که اینان آرزو داشتند که ریشۀ عدم‌قطعیت‌ها و خطرات را از زندگی بَرکَنَند و وجودی کاملاً ایمن، سالم و سازمان‌یافته بسازند. این همان چیزیست که بدوی‌گرایان (بویژه بدوی‌گرایان آنارشیست) را بر آن داشت که علیه این فرایند صف‌آرایی کنند.
       بدوی‌گرایان همچنین آنرا (بطور اختصاصی‌تر) به عنوان فرایندی در نظر می‌گیرند که بوسیلۀ آن جمعیت‌های کوچرو انسانی به سمت زندگی یک‌جانشین یا ساکن‌شده درآمدند که این گذار از طریق کشاورزی و دامپروری انجام گردید. آنها مدعی‌اند که این نوع از رام‌سازی نوعی روابط و مناسبات خودکامه را می‌طلبد که هم زمین و هم درختان و حیوانات رام‌سازی می‌شوند، سرانجام حتی نیازمند یک نوع مناسبات خودکامه با خود انسان است. آنها می‌گویند در حالی که در وضعیت توحّش همه در زندگی سهیم‌‌اند و برای منابع رقابت می‌کنند، رام‌سازی این توازن را در هم شکسته و تباه کرده است. دورنمای رام‌سازی شده (مثلاً: زمین‌های مرتع، مزارع کشاورزی و در درجات پایین‌تر بستانکاری و باغداری) به نظر می‌رسد که ضرورتاً نقطۀ پایانی است بر تسهیم آزاد منابع که پیش از این وجود داشت؛ آنجا که یک روز «همه چیز از آنِ همگان» بود، اکنون «مال من» است. (به «من» تعلق دارد)
       بدوی‌گرایان آنارشیست بر این عقیده‌اند که این معنی از دارایی شالودۀ خود را برای سلسله مراتب اجتماعی استوار  ساخت، چون مالکیت و قدرت بر آن پایه ظهور نمودند. این امر بطور اجتناب‌ناپذیری متضمن کشت و کار و بهره‌کشی از محیط اطراف و ایجاد یک انحصار تولید و یک انحصار خرید بوسیلۀ انسان‌ها و برای انسان‌هاست. اکنون می‌دانیم که در ساختارهای اجتماعی ارزش-محور که طی زمان به وجود آمده است، هر چیز فیزیکی قابل تصور از غذا تا زمین، از ژن تا باور‌داشت (عقیده) به عنوان دارایی نقدینۀ کمّی قابل سنجش به شمار می‌آید.
       این رویکرد همچنین شامل تخریب و ویرانسازی و به اسارت گرفتن و به بندکشیدن یا همانندسازی سایر گروهها از آدمیان نخستین است که کوششی برای چنین انتقالی انجام نداده‌اند یا آنکه دور از دسترس و در معرض انتقال نبوده‌اند که باید به صورت گروههای نابود، اسیر یا همانند گردیده شوند.
       برای بدوی‌گرایان، رام‌سازی نه تنها تحولاتی را در بوم‌شناسی از یک نظم آزاد به نظمی خودکامه سوق می‌دهد، بلکه گونه‌های جانداران را که رام‌سازی شده‌اند، به اسارت می‌گیرد، به علاوه انسان‌ها را نیز رام‌سازی می‌کند. از این رو بر طبق بدوی‌گرایی، انسان‌ها نزدیک به آغازِ آخرین گام فرایند رام‌سازی می‌باشند. در حالی که ما امروزه مستقیماً بوسیلۀ مهندسی ژنتیک آزمایش می‌شویم، پیشرفت‌های برجسته و ترسناک در زمینه‌های روانشناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی رخ می‌دهد. در نتیجه این موجب می‌گردد که ما خودمان را کمّی و عینی کنیم یعنی به صورت اشیاءِ سنجشی و عینی درآوریم تا اینکه ما هم باز به صورت کالاهایی درآییم؛ البته نه بزرگتر و نه کوچکتر از هر دارایی دیگر!

خاستگاهها و پویش‌های پدرسالاری
       بدوی‌گرایان آنارشیست بر این باورند که در مسیر انتقال تمدن، یکی از نخستین فراورده‌های رام‌سازی، پدرسالاری است؛ رسمی‌سازی تسلط مرد و توسعۀ نهادهایی که آنرا تقویت می‌کنند. بدوی‌گرایان آنارشیست می‌گویند که با ایجاد تمایزهای کاذب جنسی و تفکیک بین زن و مرد، تمدن بار دیگر یک «دیگری» را آفرید که می‌تواند عینیت بخشیده شود (objectified: وجود خارجی یابد)، کنترل شود، مورد تسلط قرار گیرد، مورد بهره‌برداری واقع شود و به صورت کالا درآید. از دیدگاه عام آنها این روند را همچون رام‌سازی گیاهان برای کشاورزی و حیوانات برای دامپروری می‌بینند امّا از وجه خاص، مثال روشن کنترل باروری است. بدوی‌گرایان می‌گویند که همانند سایر قلمروهای قشربندی اجتماعی، نقش‌ها به منظور تثبیت یک نظم بسیار جامد و خشک و قابل پیش‌بینی که برای سلسله مراتب اجتماعی مفید است، به زنان محول می‌شود. آنها ادعا می‌کنند که زن به منزلۀ دارایی به شمار می‌آید که هیچ تفاوتی با محصولات مزرعه یا گوسفندان مرتع ندارد. بدوی‌گرایان عقیده دارند که دارایی (مالکیت) و کنترل مطلق، خواه بر زمین باشد یا درختان، حیوانات، بردگان، کودکان و یا زنان، بخشی از پویایی تثبیت شدۀ تمدن است.
       به نظر بدوی‌گرایان پدرسالاری خواهان انقیاد و مقهورسازی زنان و غصب طبیعت است که ما را به سوی نیستی و نابودی سوق می‌دهد. آنها همچنین بر این باورند که این نهاد (پدرسالاری)، قدرت، کنترل و سلطه را بر زندگی، آزادی و توحش تعیین می‌کند. آنها می‌گویند که وضعیت پدرسالاری کلیه تعاملات ما را دیکته می‌کند که شامل خودمان، تمایلات جنسی‌مان، مناسباتمان با یکدیگر و روابطمان با طبیعت را در بر می‌گیرد. آنها مدّعی‌اند که این عمل به شدت طیف تجارب ممکنه را محدود می‌سازد.

تقسیم کار و تخصصی کردن
       بدوی‌گرایان آنارشیست تمایل دارند که تقسیم کار و تخصص را به صورت مسائل بنیادی و توافق‌ناپذیر ببینند که برای مناسبات اجتماعی درون تمدن قطعی است. آنها این ناتوانی در مراقبت از خودمان و فراهم‌سازی نیازهای خودمان را به صورت یک تکنیک (ساز و کار) جدایی و ناتوان‌سازی در نظر می‌گیرند که توسط تمدن جاودانه شده است. به نظر می‌رسد تخصصی کردن منجر به نابرابری اجتناب‌ناپذیر و تخریب مناسبات برابری‌یافته (egalitarian: تساوی‌گرا) می‌شود.

طرد علم! (Rejection of science)
 بدوی‌گرایان علم نوین را به عنوان روشی برای درک و فهم جهان به منظور تغییر آن رد می‌کنند. علم از دیدگاه بدوی‌گرایان بی‌تفاوت (خنثی) نیست. از نگاه آنان علم دارای انگیزه‌ها و انگاشت‌ها (پیش‌فرض‌ها) یی است که از تمدن نشأت گرفته و آنرا تقویت می‌کند.
 به باور بدوی‌گرایان، علم نوین کوششی است برای دیدن جهان به عنوان مجموعه‌ای از موضوعات جدا از هم که باید مشاهده و درک شود. بدوی‌گرایان بر این باورند که به منظور انجام این وظیفه دانشمندان باید خود را از لحاظ احساسی و جسمانی به دور از موضوع مورد مطالعه نگاه دارند، تا آنکه یک کانال یک‌طرفه از اطلاعات که از شیئ مشاهده شده به سمت «خود» (self) حرکت می‌کند، به وجود آید، یعنی اینکه مشاهده‌گر جزئی از مشاهده‌شده نباشد.
 بدوی‌گرایان استدلال می‌کنند که این یک دیدگاه مکانیستی است که در حکم مذهب مسلط روزگار ما درآمده است. با این باورداشت که علم تنها در کمیّات بحث می‌کند، بدوی‌گرایان اظهار می‌دارند که علم تن به ارزش‌ها و احساسات نمی‌دهد. در حالیکه بدوی‌گرایان دریافته‌اند که علم مدعی است که تنها چیزی که برای همۀ مشاهده‌گران تکرار‌پذیر (reproducible)، پیش‌بینی‌پذیر و یکسان باشد، واقعی و مهم است، آنان بر این باورند که واقعیت به خودیِ خود تکرار‌پذیر، پیش‌بینی‌پذیر و یکسان برای همۀ مشاهده‌گران نیست.
 بدوی‌گرایان علم را تنها به عنوان ملاحظۀ جزئی واقعیت می‌نگرند و از اینروست که علم محکوم به تقلیل‌گرایی (reductionism: تحویل‌گرایی) قلمداد شده است.
 مشاهده‌پذیری، عینیت‌پذیری، کمیت‌پذیری، پیش‌بینی‌پذیری، کنترل‌پذیری و یکنواختی‌پذیری (uniformity: یکسان‌پذیری)، موضوعات و وسایل و ابزار علم به شمار می‌آیند. از دیدگاه بدوی‌گرایان، این‌ها به آن نوع جهان‌بینی رهنمون می‌شود که هر چیز باید عینیت یافته، کمّی شده، کنترل شده و یکنواخت با هر چیز دیگر و هر کس دیگر باشد. بدوی‌گرایان همچنین علم را برای پیش‌بردن این ایده می‌دانند که تجربۀ غیر معمول، ایده‌های غیر عادی و مردم غیر عادی باید مانند قطعات و اجزاءِ ناقص و بدشکل یک ماشین دورانداخته شود یا نابود گردد.

 برای خواندن قسمتهای دیگر در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.




بدوی‌گرایی آنارشیستی (Anarcho-primitivism)
بدوی‌گرایی آنارشیستی یک نقد آنارشیست به خاستگاه‌ها و پیشرفت تمدن است.
بر طبق بدوی‌گرایی آنارشیستی، انتقال از دوران شکار و گردآوری خوراک به کشاورزی معیشتی، قشربندی اجتماعی، اجبار و از خود بیگانگی را به بار آورده است. بدوی‌گراهای آنارشیست طرفدار بازگشت به روش‌های غیر «متمدن» زندگی از طریق غیر صنعتی کردن، الغای تقسیم کار یا تخصصی کردن و ترک فناوری هستند. انواع دیگری از بدوی‌گرایی غیر آنارشیست وجود دارد و همۀ بدوی‌گراها به یک پدیدۀ (خاص) به عنوان سرچشمۀ مسائل نوین تمدن نظر ندارند.
بسیاری از آنارشیست‌های سنتی نقد تمدن را رد می‌کنند؛ بسیاری حتی انکار می‌کنند که بدوی‌گرایی آنارشیستی ربطی به آنارشیسم داشته باشد، در حالیکه برخی از قبیل ولفی لنداسترایچر (Wolfi Landstreicher)، این نقد را تأیید کرده و صحه می‌گذارند ولی خودشان را بدوی‌گرای آنارشیست به شما نمی‌آورند.
بدوی‌گرایان آنارشیست غالباً توسط تأکیدشان بر رویۀ نیل به حالت غیر اهلی (وحشی) از طریق «توحش مجدد» بازشناسایی می‌شوند.
فهرست
·        1- مفاهیم
o       1-1 تمدن
o       1-2 نقد فرهنگ نمادین
o       1-3 رام‌سازی زندگی
o       1-4 خاستگاهها و پویش پدرسالاری
o       1-5 تقسیم کار و تخصصی کردن
o       1-6 طرد علوم
o       1-7 مسئله فناوری
o       1-8 تولید و صنعت‌گرایی
o       1-9 فراسوی چپ‌گرایی
o       1-10 بر ضد جامعۀ توده‌ای
o       1-11 آزادسازی و سازماندهی
o       1-12 انقلاب در برابر اصلاح
o       1-13 تأثیرات
o       1-14 بازگشت دوباره به حیات وحش و پیوند مجدد
o       1-15 انجمن‌ها و مؤسسات
·        2- نقد
o       2-1 نقد از درون آنارشیسم
o       2-2 جمعیت
o       2-3 تمدن و خشونت
o       2-4 ریاکاری
o       2-5 عملی بودن
o       2-6 نقد تمایز بدوی‌گرایی بین ابزارها (tools) و فناوری (technology)
o       2-7 نقد بدوی‌گرایی آنارشیستی از زبان
·        3- یادداشت‌ها
تعاريف و مفاهيم
بدوی‌گرایان آنارشیست (Anarcho-primitivists) بر این باورند که پیش از پیدایش کشاورزی، انسانها در گروه‌های کوچک کوچرو زندگی می‌کردند که به لحاظ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برابر (Egalitarian) بودند. نبود سلسله مراتب، این گروهها را گاه به عنوان پیشاهنگان آنارشیسم به نظر می‌آورد. جان مور (John Moore) می‌نویسد که بدوی‌گرایی آنارشیستی در جستجوی آن است که «اَشکالِ چندگانۀ قدرت را که افراد، روابط اجتماعی و مناسبات متقابل با دنیای طبیعت را شکل می‌دهد، افشا کند، به چالش برخیزد و آنرا از میان بردارد».[1] بدوی‌گرایان، این را ناشی از ظهور کشاورزی می‌دانند؛ تود‌ه‌های رو به رشد انسانیت که اگر از روی دقّت و موشکافی نگریسته شوند، همیشه مدیون فنّاوری هستند و ساختارهای قدرت را که ناشی از تقسیم کار و سلسله مراتب است، تجربه می‌کنند. بدوی‌گرایی در مورد اینکه چه درجه‌ای از باغبانی (بستانکاری، horticulture) ممکن است در یک جامعۀ آنارشیست وجود داشته باشد، اختلاف نظر دارند؛ برخی از آنان بر این باورند که کشت دائمی (Permaculture) می‌تواند نقشی داشته باشد، ولی دیگران از زندگی معیشتی شکارچی-گرداورندۀ غذای محض طرفداری می‌کنند!
علیرغم طرد آنچه را که به عنوان علم‌زدگی (علم‌گرایی، Scientism) توصیف می‌شود، بدوی‌گرایی به شدّت به مردم‌شناسی فرهنگی و باستان‌شناسی گرایش دارد. در طی نیم قرن گذشته، جوامعی که روزی به عنوان بربرها نگریسته می‌شدند، امروزه بوسیلۀ فرهنگستان‌ها و آکادمی‌ها به دقت مورد ارزشیابی مجدد قرار گرفته‌اند. نتیجه اینکه اکنون برخی از دانشمندان بر این عقیده‌اند که انسان‌های اوّلیّه در صلح و صفا و کامرانی و خوشبختیِ نسبی زندگی می‌کرده‌اند! فرانک هول (Frank Hole)، یک متخصص کشاورزی اولیه و کِنت فلانری (Kent Flannery)، متخصص تمدن آمریکای میانه (مزوآمریکان)، خاطر نشان کرده‌اند که «هیچکدام از گروهها و جوامع روی زمین بمانند شکارچیان و گرداورندگان غذا، اوقات فراغت نداشتند، که عمدتاً آنرا صَرفِ بازی‌ها، گفتگو و تن‌آرامی می‌کردند»! [2][3]
دانشمندانی مانند کارل پولانی (Karl Polany) و مارشال ساهلینز (Marshall Sahlins) جوامع اولیه را به عنوان اقتصادهای اهدایی (gift economics) مشخص کرده‌اند که «ارزش کالاها به مطلوبیت و سودمندی یا زیبایی و چشم‌نوازی آنهاست و نه هزینۀ آن؛ کالاها بیشتر بر اساس نیاز مبادله می‌شود و نه ارزش مبادلاتی [پول]؛ توزیع در جامعه عمدتاً بدون توجه به زحمتی است که اعضا برای آن کشیده‌اند یا کاری که سرمایه گذاشته‌اند؛ فعالیت‌ها (Labor) بدون ایدۀ چشمداشت دستمزد یا سود شخصی و بهرۀ فردی انجام می‌شود و در حقیقت بدون توجه به "کار" (Work) به اجرا در می‌آید»[4] سایر دانشمندان و اندیشمندان مانند پُل شپارد (Paul Shepard) که از مردم‌شناس صاحب نام کلود لوی‌اشتراس (Claude Lévi-Strauss) تأثیر پذیرفته‌اند، به این "اصل تکامل" پایبندند که گونه‌ای از جانداران که از زیستگاه و رفتارهای طبیعی خود جدا می‌شود به ناخوشی خواهد گرایید. شپارد در نگارش مفصّل خود به طُرُقی اشاره دارد که به گسیختگی و ویرانی «رویان شناسی» طبیعی انسان که طی میلیونها سال تکامل به یک شیوۀ تلاش برای معاش توسعه یافته‌بود، انجامید و آنچه را که آدمیان طی این سالیان دراز به دست آورده بودند، به علت شیوۀ زندگی یکجانشینی که بوسیلۀ کشاورزی به وجود آمد، بر باد رفت!!
تمدن (Civilization)
بدوی‌گرایان آنارشیست، تمدن را به عنوان منطق، نمادها و ابزار فیزیکی برای رام‌سازی، کنترل و تسلط می‌دانند. آنها عمدتاً بر پرسش از خاستگاه و منشأ تأکید می‌ورزند. تمدن به عنوان مسئلۀ اصلی که ریشه و منشأ در بیداد و ستم دارد نگریسته می‌شود و عقیده بر این است که باید خلع سلاح و نابود گردد!
بدوی‌گرایان آنارشیست ظهور تمدن را به عنوان یک انتقال طی ده هزار سال گذشته از یک همزیستی در درون و عمیقاً پیوسته با شبکۀ حیات، به یک زندگی ناپیوسته و جدا شده از آن شبکه و تحت کنترل باقیماندۀ زندگی توصیف کرده‌اند. آنان بر این عقیده‌اند که پیش از تمدن، معمولاً اوقات فراغت کافی و فراوان، برابری چشمگیر جنسی و تساوی اجتماعی، رویکرد غیر ویرانگرانه نسبت به جهان طبیعی، نبود خشونت سازمان‌یافته، نبود نهادهای میانجی اجتماعی، سلامت و نیرومندی وجود داشته است. بدوی گرایان آنارشیست بیان می‌دارند که تمدن، جنگ و ستیز، اطاعت و انقیاد زنان، رشد بی‌رویۀ جمعیت، کارمزدوری، مفاهیم مالکیت، سلسله مراتب خشک و مقیّد و تقویت گسترش بیماری‌ها را به راه انداخت. آنها ادّعا می‌کنند که تمدن با چشم‌پوشی از آزادی فطری، و اینکه رهایی از این چشم‌پوشی ناممکن است، آغاز شد و بر آن استوار گردید.
نقد فرهنگ نمادین (Critique of symbolic culture)
بدوی‌گرایان آنارشیست انتقال به سوی یک فرهنگ نمادین دائمی را به عنوان موضوعی بسیار پیچیده در این راستا تلقّی می‌کنند که ما را از تعامل مستقیم باز می‌دارد.[5] غالباً پاسخ این دیدگاه این است که «شما فقط می‌خواهید به همه چیز گیر دهید!!»[6] این ممکن است آرزوی شمار اندکی از مردم باشد!
انتقاد اساسی این است که ارتباطات و ادراک کنونی ما عمدتاً بر تفکر نمادین به بهای (و حتی انحصار) دیگر معانی جسمانی و بیواسطه تمام می‌شود. تأکید بر فرهنگ نمادین، حرکتی از تجربۀ مستقیم (بی‌واسطه) به تجربۀ غیر مستقیم (بواسطه) به صورت زبان، هنر، عدد، زمان و غیره است. بدوی‌گرایان آنارشیست بر این باورند که فرهنگ نمادین برداشت کامل و ادراک تامّ ما را از طریق نهادهای رسمی و غیر رسمی فیلتر می‌کند. فرهنگ نمادین فراتر از نام‌های اشیاء پیش می‌رود و به داشتن نوعی مناسبات کامل با جهانی که از طریق عینک (عدسی) تمثیل به دست می‌آید، گسترش می‌یابد. این موضوعی مناقشه آمیز است که آیا انسان یک دستگاه اختصاصی و ثابت (hard-wired) برای تفکر نمادین می‌باشد (تفکر نمادین یک کارکرد ویژه و تغییرناپذیر مغز انسان است) و یا آنکه [اندیشیدن سمبلیک] به عنوان یک تحول فرهنگی یا تطابق، تکامل یافته است. ولی از دیدگاه بدوی‌گرایان آنارشیست، شیوۀ بیان نمادین و فهم و ادراک سمبلیک محدود است و اتّکا و وابستگی زیاده از حد به آن به عینیت بخشیدن "از خود بیگانگی" و محدودنگری در ادراک می‌انجامد. بسیاری از بدوی‌گرایان آنارشیست روش‌های متروک یا کمتر مورد استفادۀ تعامل و ادراک - از قبیل لمس، بوییدن (smell) علاوه بر تجربه و بهبود شیوه‌های منحصر به فرد شخصی از فهم و بیان - را بهبود بخشیده و عمل می‌کنند!
ادامه دارد!
بدوی‌گرایی آنارشیستی (قسمت دوم)
نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر 1387 ساعت 9:33 شماره پست: 53
رام‌سازی زندگی (The Domestication Of Life)
       رام‌سازی از دیدگاه بدوی‌گرایان، عبارت از فرایندی است که تمدن برای استقرار و کنترل زندگی بر طبق منطق منظم و دقیق خود به کار می‌برد. اصولاً رام‌سازی عبارت است از تمایل تمدن به عنوان یک سامانۀ منظم پیش‌بینی‌پذیر، جهت کوشش به منظور همانند‌سازی (assimillation) کلّ بقیۀ جهان به درونِ خود، برای ساختن کلّ جهان به صورت یک سیستم بسیار بزرگ منظم قابل پیش‌بینی. راهکارهای رام‌سازی شامل: دست‌آموز کردن، پروراندن، اصلاح نژاد (اصلاح ژنتیکی)، تحصیلات، زندانی کردن (Caging: در قفس نهادن)، تهدید، اجبار، شکنجه، تطمیع، میثاق و عهد و پیمان، حکمفرمایی، بنده‌سازی، تهدید، قتل و غیره می‌باشد.
       رام‌سازی یک فرایند قدرت بیمارگونه [آسیب‌شناختی] است که توسط چند گروه از انسان‌های اوّلیه آغاز گردید که اینان آرزو داشتند که ریشۀ عدم‌قطعیت‌ها و خطرات را از زندگی بَرکَنَند و وجودی کاملاً ایمن، سالم و سازمان‌یافته بسازند. این همان چیزیست که بدوی‌گرایان (بویژه بدوی‌گرایان آنارشیست) را بر آن داشت که علیه این فرایند صف‌آرایی کنند.
       بدوی‌گرایان همچنین آنرا (بطور اختصاصی‌تر) به عنوان فرایندی در نظر می‌گیرند که بوسیلۀ آن جمعیت‌های کوچرو انسانی به سمت زندگی یک‌جانشین یا ساکن‌شده درآمدند که این گذار از طریق کشاورزی و دامپروری انجام گردید. آنها مدعی‌اند که این نوع از رام‌سازی نوعی روابط و مناسبات خودکامه را می‌طلبد که هم زمین و هم درختان و حیوانات رام‌سازی می‌شوند، سرانجام حتی نیازمند یک نوع مناسبات خودکامه با خود انسان است. آنها می‌گویند در حالی که در وضعیت توحّش همه در زندگی سهیم‌‌اند و برای منابع رقابت می‌کنند، رام‌سازی این توازن را در هم شکسته و تباه کرده است. دورنمای رام‌سازی شده (مثلاً: زمین‌های مرتع، مزارع کشاورزی و در درجات پایین‌تر بستانکاری و باغداری) به نظر می‌رسد که ضرورتاً نقطۀ پایانی است بر تسهیم آزاد منابع که پیش از این وجود داشت؛ آنجا که یک روز «همه چیز از آنِ همگان» بود، اکنون «مال من» است. (به «من» تعلق دارد)
       بدوی‌گرایان آنارشیست بر این عقیده‌اند که این معنی از دارایی شالودۀ خود را برای سلسله مراتب اجتماعی استوار  ساخت، چون مالکیت و قدرت بر آن پایه ظهور نمودند. این امر بطور اجتناب‌ناپذیری متضمن کشت و کار و بهره‌کشی از محیط اطراف و ایجاد یک انحصار تولید و یک انحصار خرید بوسیلۀ انسان‌ها و برای انسان‌هاست. اکنون می‌دانیم که در ساختارهای اجتماعی ارزش-محور که طی زمان به وجود آمده است، هر چیز فیزیکی قابل تصور از غذا تا زمین، از ژن تا باور‌داشت (عقیده) به عنوان دارایی نقدینۀ کمّی قابل سنجش به شمار می‌آید.
       این رویکرد همچنین شامل تخریب و ویرانسازی و به اسارت گرفتن و به بندکشیدن یا همانندسازی سایر گروهها از آدمیان نخستین است که کوششی برای چنین انتقالی انجام نداده‌اند یا آنکه دور از دسترس و در معرض انتقال نبوده‌اند که باید به صورت گروههای نابود، اسیر یا همانند گردیده شوند.
       برای بدوی‌گرایان، رام‌سازی نه تنها تحولاتی را در بوم‌شناسی از یک نظم آزاد به نظمی خودکامه سوق می‌دهد، بلکه گونه‌های جانداران را که رام‌سازی شده‌اند، به اسارت می‌گیرد، به علاوه انسان‌ها را نیز رام‌سازی می‌کند. از این رو بر طبق بدوی‌گرایی، انسان‌ها نزدیک به آغازِ آخرین گام فرایند رام‌سازی می‌باشند. در حالی که ما امروزه مستقیماً بوسیلۀ مهندسی ژنتیک آزمایش می‌شویم، پیشرفت‌های برجسته و ترسناک در زمینه‌های روانشناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی رخ می‌دهد. در نتیجه این موجب می‌گردد که ما خودمان را کمّی و عینی کنیم یعنی به صورت اشیاءِ سنجشی و عینی درآوریم تا اینکه ما هم باز به صورت کالاهایی درآییم؛ البته نه بزرگتر و نه کوچکتر از هر دارایی دیگر!

خاستگاهها و پویش‌های پدرسالاری
       بدوی‌گرایان آنارشیست بر این باورند که در مسیر انتقال تمدن، یکی از نخستین فراورده‌های رام‌سازی، پدرسالاری است؛ رسمی‌سازی تسلط مرد و توسعۀ نهادهایی که آنرا تقویت می‌کنند. بدوی‌گرایان آنارشیست می‌گویند که با ایجاد تمایزهای کاذب جنسی و تفکیک بین زن و مرد، تمدن بار دیگر یک «دیگری» را آفرید که می‌تواند عینیت بخشیده شود (objectified: وجود خارجی یابد)، کنترل شود، مورد تسلط قرار گیرد، مورد بهره‌برداری واقع شود و به صورت کالا درآید. از دیدگاه عام آنها این روند را همچون رام‌سازی گیاهان برای کشاورزی و حیوانات برای دامپروری می‌بینند امّا از وجه خاص، مثال روشن کنترل باروری است. بدوی‌گرایان می‌گویند که همانند سایر قلمروهای قشربندی اجتماعی، نقش‌ها به منظور تثبیت یک نظم بسیار جامد و خشک و قابل پیش‌بینی که برای سلسله مراتب اجتماعی مفید است، به زنان محول می‌شود. آنها ادعا می‌کنند که زن به منزلۀ دارایی به شمار می‌آید که هیچ تفاوتی با محصولات مزرعه یا گوسفندان مرتع ندارد. بدوی‌گرایان عقیده دارند که دارایی (مالکیت) و کنترل مطلق، خواه بر زمین باشد یا درختان، حیوانات، بردگان، کودکان و یا زنان، بخشی از پویایی تثبیت شدۀ تمدن است.
       به نظر بدوی‌گرایان پدرسالاری خواهان انقیاد و مقهورسازی زنان و غصب طبیعت است که ما را به سوی نیستی و نابودی سوق می‌دهد. آنها همچنین بر این باورند که این نهاد (پدرسالاری)، قدرت، کنترل و سلطه را بر زندگی، آزادی و توحش تعیین می‌کند. آنها می‌گویند که وضعیت پدرسالاری کلیه تعاملات ما را دیکته می‌کند که شامل خودمان، تمایلات جنسی‌مان، مناسباتمان با یکدیگر و روابطمان با طبیعت را در بر می‌گیرد. آنها مدّعی‌اند که این عمل به شدت طیف تجارب ممکنه را محدود می‌سازد.

تقسیم کار و تخصصی کردن
       بدوی‌گرایان آنارشیست تمایل دارند که تقسیم کار و تخصص را به صورت مسائل بنیادی و توافق‌ناپذیر ببینند که برای مناسبات اجتماعی درون تمدن قطعی است. آنها این ناتوانی در مراقبت از خودمان و فراهم‌سازی نیازهای خودمان را به صورت یک تکنیک (ساز و کار) جدایی و ناتوان‌سازی در نظر می‌گیرند که توسط تمدن جاودانه شده است. به نظر می‌رسد تخصصی کردن منجر به نابرابری اجتناب‌ناپذیر و تخریب مناسبات برابری‌یافته (egalitarian: تساوی‌گرا) می‌شود.

طرد علم! (Rejection of science)
 بدوی‌گرایان علم نوین را به عنوان روشی برای درک و فهم جهان به منظور تغییر آن رد می‌کنند. علم از دیدگاه بدوی‌گرایان بی‌تفاوت (خنثی) نیست. از نگاه آنان علم دارای انگیزه‌ها و انگاشت‌ها (پیش‌فرض‌ها) یی است که از تمدن نشأت گرفته و آنرا تقویت می‌کند.
 به باور بدوی‌گرایان، علم نوین کوششی است برای دیدن جهان به عنوان مجموعه‌ای از موضوعات جدا از هم که باید مشاهده و درک شود. بدوی‌گرایان بر این باورند که به منظور انجام این وظیفه دانشمندان باید خود را از لحاظ احساسی و جسمانی به دور از موضوع مورد مطالعه نگاه دارند، تا آنکه یک کانال یک‌طرفه از اطلاعات که از شیئ مشاهده شده به سمت «خود» (self) حرکت می‌کند، به وجود آید، یعنی اینکه مشاهده‌گر جزئی از مشاهده‌شده نباشد.
 بدوی‌گرایان استدلال می‌کنند که این یک دیدگاه مکانیستی است که در حکم مذهب مسلط روزگار ما درآمده است. با این باورداشت که علم تنها در کمیّات بحث می‌کند، بدوی‌گرایان اظهار می‌دارند که علم تن به ارزش‌ها و احساسات نمی‌دهد. در حالیکه بدوی‌گرایان دریافته‌اند که علم مدعی است که تنها چیزی که برای همۀ مشاهده‌گران تکرار‌پذیر (reproducible)، پیش‌بینی‌پذیر و یکسان باشد، واقعی و مهم است، آنان بر این باورند که واقعیت به خودیِ خود تکرار‌پذیر، پیش‌بینی‌پذیر و یکسان برای همۀ مشاهده‌گران نیست.
 بدوی‌گرایان علم را تنها به عنوان ملاحظۀ جزئی واقعیت می‌نگرند و از اینروست که علم محکوم به تقلیل‌گرایی (reductionism: تحویل‌گرایی) قلمداد شده است.
 مشاهده‌پذیری، عینیت‌پذیری، کمیت‌پذیری، پیش‌بینی‌پذیری، کنترل‌پذیری و یکنواختی‌پذیری (uniformity: یکسان‌پذیری)، موضوعات و وسایل و ابزار علم به شمار می‌آیند. از دیدگاه بدوی‌گرایان، این‌ها به آن نوع جهان‌بینی رهنمون می‌شود که هر چیز باید عینیت یافته، کمّی شده، کنترل شده و یکنواخت با هر چیز دیگر و هر کس دیگر باشد. بدوی‌گرایان همچنین علم را برای پیش‌بردن این ایده می‌دانند که تجربۀ غیر معمول، ایده‌های غیر عادی و مردم غیر عادی باید مانند قطعات و اجزاءِ ناقص و بدشکل یک ماشین دورانداخته شود یا نابود گردد.

ادامه دارد!



ادامه دارد!
بدوی‌گرایی آنارشیستی (قسمت سوم)
نوشته شده در شنبه دوم آذر 1387 ساعت 15:50 شماره پست: 57
مسئلۀ فناوری (The Problem of Technology)
بدوی‌گرایان فناوری نوین را کاملاً متهم می‌کنند. آنها تکنولوژی جدید را به منزلۀ یک سیستم پیچیده شامل تقسیم کار، استخراج منابع و استثمار و بهره‌کشی برای منفعت کسانی می‌نگرند که این فرایند را به وجود آورده‌اند. آنها بر این باورند که مواجهه با تکنولوژی نوین و پیامدهای آن همواره واقعیات را منحرف، باواسطه (غیرمستقیم) و بدشکل جلوه داده است. فناوری نوین نیز مانند علم سوگیرانه (جهتگیرانه) و غیر خنثی به نظر می‌رسد. ارزش‌ها و اهداف کسانی که تکنولوژی را تولید و کنترل می‌کنند همیشه در درون آن نهفته است.
تکنولوژی مدرن از دیدگاه بدوی‌گرایان از جهات گوناگون با ابزارهای ساده (simple tools) تمایز دارد. یک ابزار ساده، فرض می‌شود برای یک کاربرد گذرا، چون یک عنصر ساده درون محیط بیواسطۀ ما، برای یک وظیفۀ خاص بکار می‌رود. ابزارها به عنوان سیستم‌های پیچیده به شمار نمی‌روند که موجب بیکانگی کاربر از کنش (کار) می‌گردد. بدوی‌گرایان ادعا می‌کنند که مفهوم ضمنی در تکنولوژی عبارت از "جدایی" (separation) است که موجب یک تجربۀ ناسالم و غیرمستقیم می‌شود و به انواع مختلف اقتدار می‌انجامد. گفته می‌شود که سلطه به وجود می‌آید تا همواره یک فناوری مدرنِ مبتنی بر "صرفه‌جویی در زمان" را گسترش دهد. بنابر ادعای بدوی‌گرایان، ساختن تکنولوژی بیشتر برای حمایت، سوخت‌رسانی، نگاهداری و تعمیر و مرمّت تکنولوژی اصلیِ (یادشده) ضرورت می‌یابد. اینگونه توسط بدوی‌گرایان استدلال می‌شود که این امر به سرعت تمام به استقرار یک سیستم تکنولوژیک پیچیده می‌انجامد که به نظر می‌رسد دارای هستی مستقل از انسان‌هایی است که آنرا پدید آورده اند. بدوی‌گرایان بر این باورند که این سیستم از روی اسلوب و قاعده، جهان طبیعی را تخریب و نابود می‌کند یا تابع و زیردست می‌سازد و به بهای آن دنیایی را به وجود می‌آورد که مناسب و درخورِ ماشین‌هاست.
تولید و صنعت‌گرایی (Production and Industrialism)
بر طبق نظریۀ بدوی‌گرایان محور اصلی و مؤلفۀ کلیدی ساختار تکنو-کاپیتالیسم مدرن (فناوری سرمایه‌داری مدرن) صنعت‌گرایی (صنعت‌زدگی) است، که عبارت است از سیستم مکانیزۀ تولید که بر پایۀ قدرت متمرکز و استثمار و بهره‌کشی از مردم و طبیعت بنا شده است. آنها می‌گویند، صنعت‌گرایی نمی‌تواند بدون نسل‌کشی (genocide)، بوم‌کشی (ecocide) و استعمار (colonialism) وجود داشته باشد. آنها باز هم می‌گویند که برای بقا و ماندگاری آن، اجبار، خلع ید از زمین، کار اجباری، تخریب و ویرانگری فرهنگی، تحلیل بردن هویت انسان و همانندگردانی، غارت زیست‌محیطی و تجارت جهانی نه تنها به عنوان ضرورت، بلکه حتی به منزلۀ مهر و شفقت پذیرفته شده است! بدوی‌گرایان ادعا می‌کنند که استاندارد کردن صنعت‌گرایانۀ زندگی آنرا به صورت شیئ و کالا در می‌آورد و همۀ حیات را به مثابۀ یک منبع بالقوه می‌نگرد (که می‌توان از آن بهره‌کشی کرد، نه چیزی بیشتر). آنها انتقاد خود را از صنعت‌گرایی به عنوان یک گسترش طبیعی انتقاد آنارشیستی از دولت می‌دانند، زیرا صنعت گرایی را ذاتاً مفهومی اقتدارگرایانه می‌نگرند.
عقیدۀ بدوی‌گرایان علیه صنعت‌گرایی چنین است: برای ماندگاری و بقای یک جامعۀ صنعتی باید زمین‌ها را تسخیر کرد و مستعمره ساخت تا آنکه منابع غیر قابل تجدید را بی حد و حصر برای تأمین سوخت و روغن‌کاری ماشین‌ها به دست آورد. این شیوۀ استعمار توسط نژادپرستی، تبعیض جنسیتي و شووینیسم فرهنگی توجیه می‌شود. در فرایند به دست آوردن این منابع، مردم باید به زور از زمین‌هایشان رانده شوند. به منظور اینکه مردم در کارخانه‌هایی که ماشین‌ها را تولید می‌کنند به کار گماشته شوند، باید تن به بردگی داده و وابسته گردند و گرنه در معرض نابودی، زهرآگینی و انحطاط توسط نظام صنعتی قرار می‌گیرند.
بدوی‌گرایان مسلم می‌دانند که صنعت‌گرایی نمی‌تواند بدون تمرکزگرایی انبوه و تخصص‌گرایی دوام بیاورد. به علاوه، برای آنان امری مسلم است که صنعتی شدن خواهان آن است که منابع از سراسر جهان به منظور بقای او به کارخانه‌ها حمل شود و این جهان‌گرایی به زعم آنان، خودمختاری و استقلال داخلی و خودکفایی را از ریشه بر می‌کند.
سرانجام بدوی‌گرایان بر این عقیده‌اند که این جهان‌بینی ماشینی است که در پشت صنعتی شدن پنهان است و اینکه همین جهان‌بینی است که برای پرده‌دری، براندازی و قلع و قمع، از بیخ و بن برکندن و مقهورسازی و انقیاد زنان دلیل‌تراشی می‌کند.
فراسوی چپ‌گرایی (Beyond Leftism)
بدوی‌گرایان خود را به عنوان جزئی از «چپ» نمی‌دانند (همچنین به: «آنارشیسم پساچپ» post-left anarchy نگاه کنید) بلکه آنان رهیافت سوسیالیست و لیبرال را ورشکسته می‌دانند. بدوی‌گرایان بر این باورند که «چپ» دستش رو شده است و تأکید کرده است که یادواره و خاطرۀ شکست در اهداف می‌باشد. چپ، برطبق نظر بدوی‌گرایان، یک اصطلاح عام است و بطور کلی هم رهیابی‌های سوسیالیست را دربر می‌گیرد (از سوسیال‌دموکرات‌ها و لیبرال‌ها تا مائوئیست‌ها و استالینیست‌ها) که می‌خواهند «توده‌ها» را مجدداً با یک دستورالعمل پیشرو، اجتماعی کنند و آنهم غالباً با بکار بردن رهیافت‌های اجباری و دستکارانه به منظور خلق یک «وحدت» دروغین یا ایجاد گروه‌های سیاسی؛ در حالیکه بدوی‌گرایان درک می‌کنند که روش‌ها و یا عقاید افراطی هرچند در اجرا ممکن است متفاوت باشد، اما به نظر می‌رسد که نیروی بالقوۀ کلی آنها همسان است و آن تأسیس یک جهان‌بینی جمعی شده، توده‌وار و یکپارچه و قالبی بر پایۀ "اخلاق".
بر ضد جامعۀ توده‌ای (Against Mass Society)
بسیاری از آنارشیست‌ها و "انقلابیون" بخش عمده‌ای از وقت خود را صرف ترسیم شماها (سیماها) و مکانیسم‌های تولید، توزیع، احقاق حقوق و داوری و ارتباط میان شمار بسیاری از مردم می‌کنند؛ به بیان دیگر عملکرد یک جامعۀ پیچیده را توضیح می‌دهند. بدوی‌گرایان این منطق جهانی (یا حتی منطقه‌ای)، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انتظام، تطبیق و وابستگی متقابل یا سازمان‌بندی لازم برای مدیریت را قبول ندارند. آن‌ها جامعۀ توده‌ای را به دلایل عملی و فلسفی رد می‌کنند. نخست آنکه آنها نمایش اصلی لازم برای عملکرد شرایط و اوضاع خارج، از قلمرو تجربۀ مستقیم ( روش زیستن کاملاً غیرمتمرکز) را رد می‌کنند. آنها نمی‌خواهند جامعه را بگردانند یا جامعه‌ای متفاوت را سازمان دهند.
آنها چارچوب داوری کاملاً متفاوتی را می‌خواهند. جهانی را می‌خواهند که هر گروه خودمختار است و تصمیم می‌گیرد که چگونه زندگی کند و در آن هر تعاملی غیراجباری و بر پایۀ همبستگی، آزادی و گشودگی باشد.
بر طبق نظر بدوی‌گرایان جامعۀ توده‌ای بطور بیرحمانه‌ای برخورد می‌کند؛ نه تنها با خودمختاری و فرد، بلکه همچنین با زمین و شبکۀ روابطی که جوامع زنده را می‌سازد. آنها آنرا یک جامعۀ ناپایدار تلقی می‌کنند (به خاطر استخراج منابع، سیستم‌های ترابری و ارتباطات ضروری برای یک سیستم اقتصادی فراگیر) که باید ادامه یابد یا طرحهای بدیل را برای یک جامعۀ توده‌ای [جدید] فراهم سازد.
آزادسازی و سازماندهي (Liberation and Organization)
بدوی‌گرایان استدلال می‌کنند که الگوهای سازمانی فقط ما را یکنواخت می‌کنند. در حالیکه برخی از بدوی‌گرایان این موضوع را به رسمیت شناخته‌اند که به طور اتفاقی ممکن است در الگوهای سازمانی نیّت سوئی در کار نباشد، دیگران بر این باورند که الگوی سازمانی ذاتاً چیزی است که خاستگاه آن یک دستگاه پدرسالارانه و ناشی از بدگمانی است که در تقابل با آنارشی می‌باشد. بدوی‌گرایان بر این باورند که روابط راستین پیوستگی و همبستگی ناشی از درک عمیق یکدیگر از طریق روابط صمیمانۀ مبتنی بر نیازهای روزمره است، نه روابط مبتنی بر سازمان‌ها، ایدئولوژی‌ها یا ایده‌های تجریدی. آنها می‌گویند که الگوهای سازمانی، نیازها، خواست‌ها و آرزوهای فردی را برای خاطر "مطلوبیت جمع" سرکوب می‌کند زیرا می‌کوشد که هم مقاومت و سرکشی و هم بینش و بصیرت ما را استاندارد کند. از احزاب و پلاتفرم‌ها (مرامنامه‌ها) تا اتحادیه‌ها. بدوی‌گرایان استدلال می‌کنند که هر چه مقیاس طرح‌ها و پروژه‌ها افزایش یابد و بزرگتر شود، معنا و رابطۀ آنچه برای زندگی خویشتن است کوچکتر می‌شود و کاهش می‌یابد.
به جای الگوی سازمانی مأنوس و معمول، بدوی‌گرایان از به کارگیری انجمن‌های غیر رسمی مبتنی بر همبستگی حمایت می‌کنند. آنها ادعا می‌کنند که تمایل به حداقل رساندن "از خود بیگانگی" از تصمیم‌ها و فرایندهای اساسی است و میانجیگری و پادرمیانی بین خواست‌های ما و کنش‌های ما را کاهش می‌دهد.
انقلاب در برابر اصلاح (Revolution vs. Reform)
مانند آنارشیست‌ها، بدوی‌گرایان بطور بنیادین با اساس حکومت مخالفند و هر نوع همدستی و تشریک مساعی یا میانجی‌گری و وساطت با دولت (یا هر نوع نهاد و مؤسسه که سلسله مراتب و کنترل داشته باشد) را، به جز برای مصلحت و اقتضای تاکتیکی، نفی می‌نمایند. این وضع یک پیوستگی و تداوم یا جهت‌گیری استراتژیک مشخص را تعیین می‌کند که از نظر تاریخی به عنوان انقلاب شناخته می‌شود. انقلاب از نظر بدوی‌گرایان به معنای تلاش مداوم برای تغییر دورنمای اجتماعی و سیاسی به شیوه‌ای بنیادی است؛ حال آنکه برای آنارشیست‌ها (غیر بدوی‌گرا) به معنای ویرانسازی و خلع سلاح کامل دولت است. به نظر می‌رسد واژۀ «انقلاب» مربوط به وضعی باشد که بدان سو جهت‌گیری شده است، علاوه بر آنچه فعالیّت «انقلابی» نام گرفته است. به علاوه برای آنارشیست‌ها این عمل آنگونه فعالیتی است که هدفش انحلال کامل قدرت می‌باشد.
از سوی دیگر، اصلاح هر نوع فعالیت و راهبردی را شامل می‌شود که هدف آن تعدیل و سازگاری، تغییر یا ابقا و نگهداری گزینشی عناصر سیستم موجود می‌باشد که نوعاً مستلزم بکارگیری روش‌ها یا ابزارهای آن سیستم است. بر طبق استدلال آنان، اهداف و روش‌های انقلاب، نمی‌تواند به وسیلۀ سیستم موجود دیکته شود و نیز نمی‌تواند درون بافت آن سیستم به اجرا درآید. از دید آنارشیست‌ها «انقلاب و اصلاح» [راهکارهای رفرمیستی برای رسیدن به اهداف انقلابی] مطالبه و درخواست روش‌ها و هدف‌های ناسازگار و ناهمساز است، و علیرغم برخی رهیافت‌ها، بر روی یک پیوستار وجود نخواهند داشت.
برای بدوی‌گرایان، فعالیت انقلابی، پرسش‌ها، چالش‌ها و کارهایی را برای ویران کردن و خلع سلاح کردن ترکیب و ساختار یا پارادیم و الگوی تمدن مطرح می‌کند. آنها انقلاب را به منزلۀ یک رویداد منحصر به فرد دوردست که ما مردم را به سوی آن سوق دهیم یا متناسب با آن سازیم، به نظر نمی‌آورند، بلکه آنرا یک سبک زندگی یا شیوۀ کار برای موقعیت‌ها و وضعیت‌های آینده در نظر می‌گیرند.
تأثیرات (Influences)
آنارشیست‌ها در یک سلسله اقدامات اقتدارستیز مشارکت دارند که تمامیت قدرت را در یک سطح بنیادین به چالش می‌کشد و برای روابط و مناسبات برابری‌یافتۀ حقیقی و ارتقای جوامع از طریق کمک متقابل مبارزه می‌کنند؛ هر چند، بدوی‌گرایان ایده‌های غیر سلطه‌جویانه را به همۀ حیات تسرّی (تعمیم) می‌بخشند و منحصر به زندگی آدمیان نمی‌دانند و از این جهت فراتر از تحلیل آنارشیست‌های سنتی پیش می‌روند. از دیدگاه انسان‌شناسان، بدوی‌گرایان برای آنکه به آگاهی از یک تغییر در جهت‌گیری کمک کنند، با نگاهی به خاستگاههای تمدن و سیر آن در می‌یابند که چگونه آدمیان به تقابل و ضدیت با یکدیگر رسیده‌اند و به این نقطۀ کنونی منتهی شده‌اند؛ به این منظور که بفهمند چگونه می‌توانند جهت حرکت کاروان بشریت را تغییر دهند. با الهام از لودیت‌ها (The Luddites)* ، بدوی‌گرایان یک نوع رهیابی و جهت‌گیری در کنش مستقیم بر ضد تکنولوژی/صنعت را مجدداً برانگیخته‌اند. آنارشيست‌هاي شورشگر (Insurrectionalists) یک نوع چشم‌انداز را القا می‌کنند که به دنبال تنظیم انتقاد نیست، بلکه شناسایی و حملۀ خودبخود به نهادهای کنونی تمدن را مجاز می‌شمارد!
بدوی‌گرایان ادعا می‌کنند که آنان در باورداشت خود از موقعیت‌باوران (Situationists) مُحِق‌ترند و نقد آنان از جامعۀ کالازدۀ مصرفیِ از خودبیگانه است. بوم‌شناسی ژرفانگر (Deep ecology) چشم‌انداز بدوی‌گرا را با درک این مطلب بیان می‌دارد که آسایش، رشد و پیشرفت همۀ حیات با آگاهی از ثروت ذاتی و ارزش درونی جهان غیر آدمی (non-human world) و مستقل از ارزش‌گذاری پیوند خورده‌است. بدوی‌گرایان ارزشی که بوم‌شناسی ژرفانگر برای پرباری و تنوع حیات قائل است را موجب درک این واقعیت می‌دانند که دخالت‌های کنونی انسان در جهان غیر آدمی تحمیلی و اضافی است.
ناحیه‌گرایان زیستی (Bioregionalists) چشم‌انداز زندگی را درون منطقۀ زیستی یا زیستگاه یک فرد و در رابطۀ صمیمانه با زمین، آب، اقلیم، درختان، جانوران و الگوی عمومی منطقۀ زیستی، ترسیم می‌کنند.
اکوفمینیست‌ها (بوم-زن گرایان: Eco-feminists) در فهم ریشه و خاستگاه‌ها، پویایی، تظاهرات (مظاهر) و واقعیت پدرسالاری و تأثیر آن بر روی زمین و به خصوص بر روی زنان و انسانیت بطور عام، مشارکت دارند. اخیراً جدایی انسان‌ها از زمین (تمدن) احتمالاً شفاف‌تر و جدی‌تر توسط اکوفمینیست‌ها مطرح شده است.
بدوی‌گرایان بطور گسترده‌ای به وسیلۀ فرهنگ‌های طبیعی (بومی) گوناگون و مردمی که در سرتاسر تاریخ زمین-محور (earth-based) بوده‌اند و آنانکه هنوز هم به همان شیوه به سر می‌برند، تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. در حالیکه بدوی‌گرایان می‌کوشند تکنیک‌های پایدار برای بقا و راه‌های سالم‌تر تعامل با حیات را بیاموزند و در آن شرکت کنند، آنرا نه برای گستردن و تعمیم دادن شیوۀ زندگی مردمان بومی و فرهنگ آنان، بلکه برای احترام و کوشش به منظور فهم تنوع زیستی بدون گزینش هویت فرهنگی و مشخصات دیگر، اهمیت می‌دهند. بدوی‌گرایان همچنین احساس می‌کنند که مهم است درک شود که انسان‌هایی که از میان مردمان زمین‌محور برخاسته‌اند، به زور و اجبار از پیوندهایشان با زمین و طبیعت جدا شده و پراکنده می‌گردند، و از اینرو جایگاهی درون تلاش‌های ضد استعماری می‌یابند.
آنان همچنین از وحشی‌ها (غیراهلی‌ها) الهام یافته‌اند، یعنی کسانی که از رام‌سازی گریخته و بار دیگر با دنیای وحش پیوند یافته‌اند و نیز با موجودات غیراهلی که «زمین» را آراسته‌اند. مهم است که به یاد آوریم، در حالیکه بسیاری از بدوی‌گرایان آنارشیست تأثیرات خود را از منابع مشابهی دریافت کرده‌اند، آنارشیسم بدوی‌گرا برای کسی که با این ایده‌ها و کنش‌ها هویت یافته و یا در رابطه است، امری بسیار شخصی (خصوصی) است.


* لودیت‌ها (The Luddites) دسته‌ای از کارگران بودند که در سالهای 1811-1816 برای جلوگیری از استفاده از ماشین‌آلات، آنها را شکسته و از بین می‌بردند زیرا عقیده داشتند که ماشین‌آلات کار آنها را از بین می‌برد؛ خرابکاران
Luddism: خرابکاری
ادامه دارد!
بدوی‌گرایی آنارشیستی (قسمت آخر)
نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم آذر 1387 ساعت 1:53 شماره پست: 58
بازگشت دوباره به حیات وحش و پیوند مجدد (Rewilding and Reconnection)
برای بسیاری از بدوی‌گرایان آنارشیست بازگشت به حیات وحش (بازگشت به طبیعت بکر) و پیوند دوباره با زمین یک طرح و پروژۀ زندگی به شمار می‌آید. آنها بیان می‌دارند که این امر نباید محدود به ادراک روشنفکری یا تمرین مهارت‌های ابتدایی باشد، بلکه بجای آن، باید ناشی از یک درک عمیق از روش‌های نافذ و تأثیرگذاری باشد که بوسیلۀ آن، رام‌سازی و شکسته شده‌ایم و از خودمان، یکدیگر و جهان جدا و بیگانه شده‌ایم. بازگشت به طبیعت به عنوان مجموعه‌ای که دارای مؤلفۀ (جزء) فیزیکی است درک می‌شود که شامل اِحیای مهارت‌ها و توسعۀ روش‌ها برای یک همزیستی پایدار است، که شامل تغذیه، پناهگاه و درمان خودمان با گیاهان و جانوران و موادی است که به طور طبیعی در زیستگاه (ناحیۀ زیستی) خودمان یافت می‌شود؛ همچنین گفته شده است که شامل ویران‌سازی و خلع سلاح مظاهر فیزیکی، دستگاه‌ها، ماشین‌ها و زیرساخت‌های تمدن هم می‌شود!
بازگشت به طبیعت (توحش مجدد) دارای یک مؤلفۀ عاطفی است که شامل درمان خودمان و یکدیگر از آنچه تصور می‌شود که یک زخم 10,000 ساله است، می‌باشد؛ همچنین آموختن چگونگی زندگی با یکدیگر در جوامعی که فاقد سلسله مراتب و غیر سرکوبگر است و ویران‌سازی و تخریب دستگاه فکری اهلی شده‌ای است که در الگوهای اجتماعی کنونی وجود دارد. از دیدگاه بدوی‌گرایان، توحش مجدد شامل اولویت بخشیدن به تجربۀ مستقیم و خشم و برانگیختگی علیه میانجی‌گری و وساطت و «از خود بیگانگی» است و بازاندیشی همه‌جانبۀ پویش‌ها و جنبه‌های واقعیت و پیوند با خشم طبیعی‌مان برای دفاع از زندگیمان و مبارزه برای وجود و هستی آزاد، توسعه دادن اعتماد بیشتر در بینش و بصیرتمان و پیوند بیشتر با غرائزمان و به دست آوردن تعادل و توازنی که واقعاً پس از صدها سال کنترل پدرسالارانه و اهلی‌سازی پایمال و نابود شده است. توحش مجدد فرایندی است برای برون‌رفت (رهایی) از تمدن!

انجمن‌ها و مؤسسات (Associations)
در ایالات متحده بدوی‌گرایی آنارشیستی به نحو چشمگیری توسط نویسندگانی چون جان زِرزان (John Zerzan)، دانیل کوین(Daniel Quinn)، دِریک جنسن (Derrick Jensen)، و جان گودی (John Gowdy) مورد حمایت قرار گرفته است. جنبش بدوی‌گرایان آنارشیست با طبیعت‌گرایی رادیکال دارای پیوندهایی است که بیشتر به ایده‌های تئودور كازينسكي (Theodore Kaczynski) معروف به «يونا بامبر» ("the Unabomber") توجه دارد و دنباله‌رو عملیات بمب‌گذاری لودیت (Luddite) می‌باشند. اخیراً بدوی‌گرایان آنارشیست بطور شورانگیزی توسط آنارشی سبز (Green Anarchy)، خائن به گونه‌ها (Species Traitor) و گهگاه Anarchy: A Journal of Desire Armed و حتی تعاوني کرايمتينك (.CrimethInc) کشف شده‌اند.
جنبش بدوی‌گرایان آنارشیست کنونی از مجلۀ جمعیت پنجم (Fifth Estate) نشأت گرفته است و طی رشته‌ای از سال‌های دهۀ 1970 و 1980 بوسیلۀ نویسندگانی چون فرِدی پِرلِمان (Fredy Perlman)، دیوید واتسون (David Watson)، باب بروباکر (Bob Brubaker) و جان زرزان (John Zerzan) تکوین یافته است. اختلاف نظری وسیع بین صُوَر و اَشکال بدوی‌گرایی واتسون و زرزان موجب شکافی میان آنها در سالهای پایانی دهۀ 1980 گردید.
طی دهۀ 1990 مجلۀ انگلیسی آنارشیست سبز خود را در راستای بدوی‌گرایی آنارشیست قرار داد؛ همچنین بسیاری از آنارشیست‌های سبز هستند که بدوی‌گرای آنارشیست نمی‌باشند. استاد پیشین دانشگاه وِلش (Welsh ، در ویلز انگلستان) مؤلف و بنیانگذار آنارشیسم ضد پیشرفت (Anti Progressive Anarchism)، جِی. تی. هندرسُن (J.T. Henderson) تأثیر فراوانی از بدوی‌گرایی آنارشیست گرفته است، زمانی که کتاب خود را تحت عنوان «آنارشی و مکاشفه: چکونه شرافت انسانیت بر باد رفت؟» (Anarchy and Apocalypse: How Humanity Fucked Up) انتشار داد.
آنارشیست‌های ضد تمدن نیز گروه‌هایی را در اسپانیا، اسرائیل، ترکیه، سوئد، فنلاند و هندوستان سازماندهی کرده‌اند. بدوی گرایی آنارشیست با تمایلات رادیکال درون کوچ‌نشینی نوین (Neo-Tribalism) پیوند یافته و از آن تأثیر پذیرفته است.

نقد و بررسی (Criticism)


نقد از درون آنارشیسم (Criticism from within anarchism)
نقدهاي قابل توجه از بدوي‌گرايي از سوي آنارشيست‌هاي زير مي‌باشد: نوام (نعام) چامسکی (Noam Chomsky)، مایکل آلبرت (Michael Albert)، بریان شپارد (Brian Sheppard)، آندرو فلاد (Andrew Flood)، استیوارت هوم (Stewart Home) و بویژه مورای بوکچین (Murray Bookchin) آنچنانکه در پژوهش بحث‌برانگیز او تحت عنوان «آنارشیسم اجتماعی یا آنارشیسم سَبکِ زندگی» (Social Anarchism or Lifestyle Anarchism) بیان شده است؛ به علاوه تعارض بین کتاب او که بیشتر سوسیالیست سنتی است تحت عنوان «بوم‌شناسی اجتماعی» (Social Ecology) و کار پژوهشی رادیکال‌تر «بوم‌شناسی ژرفانگر» (Deep Ecology) بسیاری از بدوی‌گرایان وجود دارد. شپارد ادعا می‌کند که بدوی‌گرایی آنارشیستی مطلقاً شکلی از آنارشیسم نیست. او در کتاب «آنارشیسم در برابر بدوی‌گرایی» (Anarchism vs. Primitivism) می‌گوید: «در دهه‌های اخیر گروه‌هایی از شبه‌مذهب استعاری شروع به حمایت و دفاع از بدوی‌گرایی (طرد علم، عقلانیت و تکنولوژی که غالباً همۀ آنها را یکجا زیر پوشش «تکنولوژی» به شمار آورده‌اند) نموده و آنرا با آنارشیسم برابر انگاشته‌اند؛ در حقیقت این دو هیچگونه وجه تشابهی با هم ندارند.»[7] فلاد با این ادعا موافق است و یادآور می‌شود که بدوی‌گرایی با آنچه که او به عنوان هدف بنیادین آنارشیسم تعریف می‌کند، مخالفت دارد: «ایجاد یک جامعۀ توده‌ای آزاد».[8] بدوی‌گرایان باور ندارند که یک «جامعۀ توده‌ای» (Mass Society) می‌تواند آزاد باشد و بر این باورند که صنعت و کشاورزی بطور اجتناب‌ناپذیری به سلسله‌مراتب و از خود بیگانگی رهنمون خواهد شد.[9]

جمعیت (Population)
من تصور نمی‌کنم که آنان این واقعیت را دریافته باشند که در پی نسل‌کشی انبوه میلیون‌ها انسان‌اند، زیرا شیوه‌ای که اکنون جامعه سازمان یافته است، زندگی شهری و مراکز جمعیتی را از بین می‌برد. چنانکه شما این ساخت‌ها را از میان ببرید، همۀ آدمیان می‌میرند. مثلاً من نمی‌توانم غذای خودم را تولید کنم (کشت و کار کنم). این یک ایدۀ زیباست، ولی عملی نیست، در این جهان قابل تصور نیست و در حقیقت، هیچکدام از ما نمی‌خواهیم به زندگی شکارچی - گردآوری غذا باز گردیم. بسیاری چیزها در زندگی ما است که دنیای نوین به ما عرضه داشته است. تنها از نظر واژۀ سادۀ «بقا»، آنچه را که آنان ادّعا می‌کنند، بدترین نوع نسل‌کشی انبوه در تاریخ بشر است، مگر اینکه کسی دربارۀ این واقعیات نیندیشد و بی‌خیال شود که دیگر واقعاً نمی‌توان گفت در در ادعای خود جدی است.
—Noam Chomsky, Chomsky on Anarchism p226
هر دو انتقاد دربارۀ بدوی‌گرایی آنارشیستی همسو و همداستانند که چنانچه هر کس به عنوان یک شکارچی - گردآورندۀ خوراک زندگی می‌کرد، زمین تنها قادر بود که شمارگان بسیار اندکی از مردم را پشتیبانی کند، احتمالاً به تعداد یک هزارم جمعیت کنونی که به 6.5 میلیارد نفر بالغ می‌گردد.[10],[11] بدوی‌گرایان ادعا می‌کنند که بشریت بسیار فراتر از محدودۀ منابع اساسی خود پیش‌رفته است و اینکه سرانجام زمین با سرریز جمعیت مواجه شده و به مرز فروریختگی و رمبندگی قریب‌الوقوع رسیده است. آنها به انقراض جمعیت که هم اجتناب‌ناپذیر و هم مطلوب و خواستنی است و تنها راه برای یک آیندۀ آنارشیست پایدار است، می‌نگرند. انتقادات، این ادعاها را مردود می‌شمارد، زیرا به همان اندازه که اغراق‌آمیز و نایافتنی است، خطر بالقوۀ هزاره‌باوری (هزاره‌گرایی Millennialism) را دارد. آنها یک جمعیت بزرگ را به عنوان جمعیتی ذاتاً مطلوب در نظر می‌گیرند که یک بنیاد استوار را برای پیشرفت اقتصادی، فرهنگی و فناوری فراهم می‌سازد و بهترین ضمانت در برابر فروریختگی تمدن است.

تمدّن و خشونت (Civilization and violence)
زمینۀ دیگر انتقاد و حملات علیه این استدلال بدوی‌گرایان، این ادعا است که سلسله مراتب و خشونت نتیجۀ تمدن است. برای مثال یادآور می‌شوند که سلطه‌جویی و تلاش و کشمکش برای قلمرو (قلمروگرایی) در شامپانزه‌ نیز دیده می‌شود.[12] هر چند شواهد نشان می‌دهد چنین رفتاری در میان انسان‌ها و وابستگان نزدیک آنان یعنی بونوبوها (Bonobos)، پیش از دوران میان‌سنگی (Mesolithic)، یعنی 13,740 سال پیش وجود نداشته است.[13],[14] برخی از اندیشمندان در میان بدوی‌گرایان آنارشیست، مانند پیر کلاسترز (Pierre Clastres) یک تبیین انسانشناختی از ضرورت مقدار معینی از خشونت ارائه کرده‌اند که آنارشی را به عنوان تعادل طبیعی برای جوامع بدوی در بر می‌گیرد.[15]
بدوی‌گرایان آنارشیست [16]، براساس چندین (کتاب) مرجع انسان‌شناختی، [17],[18] استدلال می‌کنند که جوامع شکارچی و گردآورندۀ غذا به علت ماهیت فطری خود کمتر مستعد جنگ، خشونت و بیماری می‌باشند،[19],[20],[21] به علاوه آنها تأکید می‌کنند که «خشونت»ِ ناشی از «از خود بیگانگی» و بی‌هدفی که آنان مشاهده می‌کنند، از تمدن تکنولوژیک سرچشمه می‌گیرد.

ریاکاری (Hypocrisy)
اندک شماری از فیلسوفان بدوی‌گرا خودشان زندگی در جوامع بدوی را برگزیده‌اند! به منظور انتشار دیدگاه‌هایشان، آنها از چاپ و تکنولوژی‌های نوین انتشار اینترنتی سود می‌جویند. منتقدان چنین شواهدی را دلیل بر این می‌دانند که بدوی‌گرایان آنارشیست، بی‌صداقت، دورو و ریاکار هستند.
دریک جنسن (Derrick Jensen) به این انتقادات پاسخ گفته است: نخست آنکه این امر صحت پایگاه و موقعیتِ آنها را آشکار می‌کند: آنها نمی‌توانند جوهرۀ پیام ما را رد کنند، لذا به سادگی به پیام‌آور حمله می‌برند؛ به علاوه، او با تأکید بیان می‌دارد که این انتقادات در اینکه بگویند بدوی‌گرایان به سبک زندگی بدوی زندگی نمی‌کنند، صحیح است؛ همۀ چیزهایی که مربوط به تمدن ماست ذاتاً ویرانگر است، خواه خرید کتاب‌های او باشد، یا "چیزی از مبادلۀ جهانی". در این بیان او نشان می‌دهد که هیچ گزینۀ مجاز و مشروعی درون این سیستم وجود ندارد و این ضروری است که مردم «اقتصاد صنعتی را ویران سازند.»[22]
او سپس می‌افزاید که اگرچه برای مردم مهم است که تغییراتی در شیوۀ زندگی خود به وجود آورند تا خسارت و آسیب را کاهش دهد، «برای تخصیص مسئولیت نخستین به یک فرد و برای تأکید اولیه جهتِ بهتر شدن او، یک راه فرار فوری وجود دارد: الغاء مسئولیت. هنگامی که همۀ جهان به چهارمیخ کشیده شده است، این امر تن‌آسایی، خودبینی، ریاکاری و خودستایی است؛ این نیز تقریباً حاضر در همه جاست و به نفع کسانی عمل می‌کند که در مسند قدرت‌اند و توجه مردم را از آنان منصرف می‌کند».[23]

عملی بودن (Practicality)
جان زرزان (John Zerzan) می‌پذیرد که آرمان‌های بدوی‌گرایان دشوار است حتی برای کسی که متقاعد شده باشد، آنرا به مرحلۀ اجرا گذارد و بدان عمل کند: «این یک چالش بسیار بزرگ است. شما دارای ایده‌های بسیار پر آب و تاب هستید، ولی این راه که می‌روید به ترکستان است! و ما آنرا می‌دانیم. من نمی‌دانم این ایده‌ها چگونه می‌خواهد به اجرا در آید. ما فاصلۀ زیادی برای پیوند با این حقیقت داریم و ناگزیریم با آن روبرو شویم. شما پرسش‌هایی را مطرح می‌کنید و می‌کوشید تا این فاصله را طولانی کنید، درحالیکه از طرف ديگر مردم حق دارند گفتگو داشته باشند و پرسش‌های خود را مطرح کنند؛ سؤالاتی که در هیچ کجای دیگر مطرح نشده است. ولی ما هیچ نسخۀ حاضر و آماده‌ای که مردم باید آنرا انجام دهند، نداریم.»[24]
حتی پس از بسیاری از رویدادهای شکننده که می‌تواند شرایط مناسبی را برای پذیرش گستردۀ بدوی‌گرایی آنارشیست فراهم سازد، سازمان‌هایی یافت می‌شوند (مثلاً The Svalbard Global Seed Vault) که دارای هدف صریح عقبگرد از تمدن در حداقل زمان ممکن می‌باشند.
به همین دلیل استدلال می‌شود که بدوی‌گرایی تنها می‌تواند بطور موقت و گذرا پذیرفته شود و تحت سناریوهایی که بیشتر مردم ملاحظه می‌کنند، همچون یک کابوس مخوف درآید.

نقد تمایز بدوی‌گرایی بین ابزارها و فناوری (Criticism of the primitivist distinction between tools and technology)
برخی بر این عقیده‌اند که تمایزی که بدوی‌گرایان بین کاربرد ابزارهای پذیرفتنی (قابل قبول) و وابستگی تکنولوژیک ناپذیرفتنی (غیر قابل قبول) قائل می‌شوند، نامربوط و پریشان است و نمی‌تواند در پرتو شواهد باستان‌شناسی و انسان‌شناسی تاب بیاورد. آنها استدلال می‌کنند که ابزاری که در جوامع شکارچی - گردآورندۀ نوین به کار می‌رود، نمی‌تواند به عنوان کاربرد صرفاً موقّت از یک عنصر از محیط همجوار که برای یک منظور خاص بکار رفته است، تلقّی گردد. این یک توضیح بهتر برای کاربرد ابزار توسط شامپانزه [25] خواهد بود!! مُضافاً فرهنگ ابزار، پیچیده و سازمان‌یافته است و غالباً شامل درجه‌ای از تقسیم کار می‌باشد، علاوه بر آگاهی و دانش چشمگیری از محیط محلی. ابزارها و سایر اشیاء باارزش از دوران دیرینه‌سنگی میانه، 120,000 سال پیش، داد و ستد می‌شده است.[26]

نقد بدوی‌گرایی آنارشیست از زبان (The Anarcho-primitivist critique of language)
چون بعضی از بدوی‌گرایان انتقاد خود را از فرهنگ نمادین به زبان به خودی خود گسترش داده‌اند، استاد دانشگاه جورج تاون، مارک لانس (Mark Lance)، بدوی‌گرایی را اینگونه توصیف می‌کند: «در یک بیان ابلهانه، برای ارتباط درست لازم است که درون یک جعبه وسیله‌ای کار گذاشت که موجب متلاشی شدن آن شود!»[27] [با استفاده از خود زبان، آنرا نفی کرد و از بین برد!] بدوی‌گرایان این روش و استدلال را رد می‌کنند و آنرا بدین گونه پاسخ می‌دهند که نیازی نیست این جعبه (تمدن/فرهنگ) را از بین برد تا به «بیرون از جعبه اندیشید» یا خارج از آن گام نهاد!

یادداشت‌ها
  1. Kirkpatrick Sale (1985). Dwellers in the Land: The Bioregional Vision. San Francisco: Sierra Club Books. ISBN 0871568470. OCLC 11811919.
  2. John M. Gowdy (1998). Limited Wants, Unlimited Means: A Reader on Hunter-Gatherer Economics. Island Press, p265. ISBN 155963555X.
  3. Future Primitive
  4. PaulShepardindex
  5. An Introduction to Anti-Civilization Anarchist Thought
  6. Sheppard, Brian - Anarchism Vs. Primitivism
  7. Flood, Andrew Is primitivism realistic? An anarchist reply to John Zerzan and others Anarchist Newswire (2005) http://www.anarkismo.net/newswire.php?story_id=1890
  8. Against Mass Society by Chris Wilson
  9. https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/print/xx.html The CIA World Factbook
  10. [1]Jared Diamond - The worst mistake in the history of the Human Race
  11. Goodall, Jane (2000). Reason for hope. Grand Central Publishing, 127. ISBN 978-0446676137.
  12. Bonobo social spacing by by Courtney Laird
  13. R Dale Gutrie (2005). The Nature of Paleolithic art. Chicago: University of Chicago Press. ISBN 0226311260. Page 420-422
  14. Clastres, Pierre (1994). Archeology of Violence. Semiotext(e). ISBN 0936756950.
  15. Zerzan, John (2002). Running on Emptiness: The Pathology of Civilization. Feral House. ISBN 092291575X.
  16. Sahlins, Marshall (2003). Stone Age Economics. Routledge. ISBN 0415320100.
  17. Lee, Richard (1979). The !Kung San: Men, Women and Work in a Foraging Society. Cambridge University Press. ISBN 0521295610.
  18. The Consequences of Domestication and Sedentism by Emily Schultz, et al
  19. Elman, Service (1972). The Hunters. Prentice Hall. ISBN B000JNRGPK.
  20. Kelly, Robert L. (1995). The Foraging Spectrum: Diversity in Hunter-Gatherer Lifeways. Washington: Smithsonian Institution. ISBN 1-56098-465-1.
  21. Jensen, Derrick (2006). Endgame, Volume 1: The Problem of Civilization. New York City: Seven Stories Press, 128. ISBN 978-1-58322-730-5.
  22. Jensen, Derrick (2006). Endgame, Volume 1: The Problem of Civilization. New York City: Seven Stories Press, 173-174. ISBN 978-1-58322-730-5.
  23. http://www.guardian.co.uk/mayday/story/0,7369,475181,00.html Guardian Unlimited - Anarchy in the USA
  24. The Jane Goodall Institute
  25. Hillary Mayell. When Did "Modern" Behavior Emerge in Humans?. National Geographic News. Retrieved on 2008-02-05.
Lance, Mark from lecture Anarchist Practice, Rational Democracy, and Community NCOR (2004) http://dc.indymedia.org/newswire/display/90971

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen