رزا: با تشکر ازرفیق پیمان پایدار برای ترجمه ی کتاب. از آنجایی که پُست آخر ناخوانا می باشد آنرا در
اینجا قرار دادم 3>
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
فیلسوفان سیاسی مانند توماس هابز(*) و روانشناسانی چون زیگموند فروید(+) میپنداشتند که تمدن و دولت بر آنچه که آنها بعنوان غرایز جنگجویانه و وحشیانه در مردم میدیدند اثری تعدیل بر انگیز داشته باشند. تصاویر فرهنگ عامیانه (پاپ) از ریشه های انسانی، مانند صحنه های اول فیلم 2001: یک ادیسه فضائی(*+) یا نقاشی ها در کتابهای کودکان از غارنشین بیش از حد مردانه که در مبارزه با ماموت ها(فیل بزرگ ماقبل تاریخ -م) و ببر های تیز دندان، تصویری را ترسیم میکنند که میتواند همچون حافظه قانع کننده باشد: انسانهای اولیه میبایست با یکدیگر میجنگیدند و حتی با طبیعت نبرد کنند تا زنده بمانند. اما اگر اوایل زندگی بشر آنگونه که اسطوره های ما به تصویر کشیده اند اینچنین خونین و توام با جنگ بوده ، بشریت به سادگی میبایست از بین رفته باشد. هر گونه با چرخه تولید 20-15 ساله که معمولا تنها یک فرزند در هر زمان بدنیا می آورد اگر شانس شان برای مردن در هر سالی بیش از دو درصد باشد بسادگی نمیتواند زنده بماند . این از لحاظ ریاضی برای بقای هوموسیپین ها غیر ممکن مینمود اگر میبایست آنچنان جنگی خیالی در برابر طبیعت و در برابر یکدیگر را به پیش ببرند.
(*)Thomas Hobbes
Sigmund Freud(+)
(*+) 2001: A Space Odyssey
برای خواندن بقیه مطلب روی
اینجا کلیک کنیم.
مرتبط:
Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
فصل اول
Human Nature
?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب)
آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ)
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه گری و اقتدار طبیعی نیست؟
A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود
***************************
?Aren't people naturally warlike(چ)
آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
فیلسوفان سیاسی مانند توماس هابز(*) و روانشناسانی چون زیگموند فروید(+) میپنداشتند که تمدن و دولت بر آنچه که آنها بعنوان غرایز جنگجویانه و وحشیانه در مردم میدیدند اثری تعدیل بر انگیز داشته باشند. تصاویر فرهنگ عامیانه (پاپ) از ریشه های انسانی، مانند صحنه های اول فیلم 2001: یک ادیسه فضائی(*+) یا نقاشی ها در کتابهای کودکان از غارنشین بیش از حد مردانه که در مبارزه با ماموت ها(فیل بزرگ ماقبل تاریخ -م) و ببر های تیز دندان، تصویری را ترسیم میکنند که میتواند همچون حافظه قانع کننده باشد: انسانهای اولیه میبایست با یکدیگر میجنگیدند و حتی با طبیعت نبرد کنند تا زنده بمانند. اما اگر اوایل زندگی بشر آنگونه که اسطوره های ما به تصویر کشیده اند اینچنین خونین و توام با جنگ بوده ، بشریت به سادگی میبایست از بین رفته باشد. هر گونه با چرخه تولید 20-15 ساله که معمولا تنها یک فرزند در هر زمان بدنیا می آورد اگر شانس شان برای مردن در هر سالی بیش از دو درصد باشد بسادگی نمیتواند زنده بماند . این از لحاظ ریاضی برای بقای هوموسیپین ها غیر ممکن مینمود اگر میبایست آنچنان جنگی خیالی در برابر طبیعت و در برابر یکدیگر را به پیش ببرند.
(*)Thomas Hobbes
Sigmund Freud(+)
(*+) 2001: A Space Odyssey
آنارشیست ها مدتهاست که مدعی اند که جنگ محصول دولت است. بعضی از تحقیقات انسان شناسانه به جوامع صلح آمیز بدون دولت دست یافته اند ، و به جنگ در میان دیگر جوامع فاقد دولتی نیز هم که کمی بیش از یک ورزش خشن با چند تلفات بوده است(9). به طور طبیعی، دولت مدافعان خویش را پیدا کرده است ، که سعی کرده اند ثابت کنند که جنگ در واقع اجتناب ناپذیر است و بدین ترتیب تقصیر هیچ نوع از ساختارهای اجتماعی سرکوبگر خاصی نمیباشد . در یک مطالعه بزرگ و مهم (به یاد ماندنی-م)، بنام جنگ پیش از تمدن، لارنس کیلی(*) نشان داد که از نمونه گسترده ای از جوامع بی دولت ، تعداد زیادی در جنگ تهاجمی شرکت کرده اند، و اکثریت بزرگی حداقل در جنگ دفاعی دست داشته اند.
Lawrence Keeley :War before Civilization(*)
(9) جان.ام جی. ون در دنن M.G.van der Dennen، "آداب و رسوم جنگ 'بدوی' و مراسم در جنگ: فنوکوپی، همسانی، و یا ..."
http://rechten.eldoc.ub.rug.nl/FILES/root/Algemeen/
overigepublicaties / 2005enouder / مراسم / RITUAL.pdf
در میان نمونه های دیگر، 'ون در دنن' از مردم کوهستانی گینه نو نقل میکند، در میان آنها گروههای متخاصم رو در رو ، با فریاد زدن و توهین، تیر و کمانهائی می اندازند که پر ندارد، و در نتیجه نمی تواند هدف داشته باشد، در حالی که گروه دیگری که در حاشیه خواهد بود فریاد میزند که این اشتباه است که برادران با هم بجنگند، و تلاش برای آرام کردن اوضاع قبل از ریخته شدن خون میکنند. منبع اصلی برای این موضوع از 'راپاپورت،آر آی است (1968)، خوک ها یا رسم و رسوم نیاکان در اکولوژی مردم گینه نو'(+) .
نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل.
(+)Rappaport,R.A.(1968),Pigs or the Ancestors Ritual in the Ecology of a New Guinea People.
New Haven: Yale University Press
تنها اقلیت کوچکی هرگز با جنگ مواجه نشده بودند، ، و تعداد کمی هم از زادگاه خود فرار کردند تا از جنگ جلوگیری کنند/درگیر جنگ نشوند. 'کیلی' سعی میکند نشان دهد که مردم جنگ طلبند، حتی اگر نتایج تحقیقش نشان داده که مردم می توانند از طیف گسترده ای از رفتارها انتخاب کنند منجمله جنگ طلب بودن، اجتناب از جنگ اما هنوز در برابر تجاوز دفاع کردن ، اصلا از جنگ چیزی ندانستن ، و آنقدر از جنگ تنفر داشتن که فرار از میهن را بر قرار ترجیح دادن تا در جنگ شرکت نکنند. بر خلاف عنوان کتابش ، 'کیلی' در حال مستند سازی جنگ پس از تمدن است ، نه "قبل از." بخش عمده ای از داده هایش در مورد جوامع غیر غربی از کاشفان، مبلغان مذهبی/میسیونرها، سربازان، تجار، و انسان شناسانی که بر امواج استعمار در سراسر جهان سوارشدند، درگیری ها پیرامون زمین و رقابت های قومی را به مقیاس قبلا غیر قابل تصوری کشاندن از طریق بردگی جمعی، نسل کشی، تجاوز، بشارت مذهبی، و معرفی کردن سلاح های جدید، بیماری ها، و مواد اعتیاد آور . نیازی به گفتن نیست که، نفوذ تمدن گرایانه استعمارگران به ایجاد جنگ در حاشیه انجامید . مطالعه ' کیلی' جوامعی را جنگ طلب میخواند که برای یکصد سال صلح آمیز بوده اما از زمین های خود رانده گردیده و - با توجه به گزینه های گرسنگی کشیدن تا دم مرگ و یا تهاجم به قلمرو همسایگان خود برای داشتن فضای برای زندگی- انتخاب دوم را برگزیده اند. این واقعیت که در این شرایط از استعمار جهانی، نسل کشی، و بردگی هر جوامعی که صلح آمیز باقی مانده باشند نشان از آن می دهد که اگر مردم واقعا بخواهند، آنها می توانند حتی در بدترین شرایط صلح آمیز بمانند. به این معنا نیست که در چنین شرایطی مبارزه علیه تجاوز کار اشتباهی باشد! جنگ ممکن است نتیجه رفتار طبیعی انسان باشد ، اما صلح نیز هم . خشونت قطعا قبل از دولت وجود داشته است، اما دولت جنگ و سلطه را به سطح بی سابقه ای توسعه داده است. همانطور که یکی از طرفداران بزرگ آن اشاره کرده، "جنگ سلامت دولت است." این اشتباه نیست که نهادهای قدرت در تمدن ما- رسانه، دانشگاه، دولت ، ادیان- اغراق نموده اند شیوع جنگ را و امکان صلح را نیز دست کم گرفته . این نهاد ها در براه انداختن جنگ ها و اشغال کردنها سرمایه گذاری کرده؛ از آنها سود میبرند، و تلاش برای ایجاد یک جامعه صلح آمیز(تر) وجودشان را تهدید میکند.
یکی از این تلاش ها کمپ صلح فاسلین(*) است، اشغال زمینی در خارج پایگاه نیروی دریائی فاسلین اسکاتلند، که محل نگهداری موشک های هسته ای ترایدنت میباشد. اردوگاه/کمپ صلح بیان مردمی تمایل به یک جامعه صلح آمیز است، سازمان یافته با خطوط آنارشیستی و سوسیالیستی . اردوگاه صلح فاسلین به طور مداوم از ژوئن 1982 اشغال گردیده و حالا خوب جا افتاده ، شامل آب داغ و امکانات دستشوئی، آشپزخانه کمونی و اتاق نشیمن، و 12 کاروان با فراهم کردن مسکن برای اقامت دائم و فضا برای بازدید کنندگان. کمپ صلح به عنوان یک پایگاه برای تظاهراتی که در آن مردم جاده ها را میبندند عمل می کند، بستن دروازه ها، و حتی نفوذ به پایگاه برای انجام خرابکاری. تحریک/گالوانیزه شده توسط اردوگاه صلح، مخالفت گسترده مردمی به پایگاه نیروی دریائی وجود دارد، و برخی از احزاب سیاسی اسکاتلند خواهان بسته شدنش گردیده اند. در سپتامبر 1981، گروهی از زنان ویلز یک اردوگاه مشابه ، کمپ کمون صلح گرینهم زنان(+)، خارج یک پایگاه نیروی هوائی سلطنتی در برکشایر انگلستان محل نگهداری موشک های کروز، را شکل داده اند. زنان را با زور در سال 1984 اخراج کردند اما بلافاصله مجددا اشغال گردید، و در سال 1991 آخرین موشک ها را خارج کردند. اردوگاه تا سال 2000 باقی ماند، زمانی که زنان اجازه ساخت یک بنای یادبود را گرفتند .
(*) Faslane
Greenham Common Women's Peace Camp(+)
این کمپ های صلح برخی شباهت ها با زندگی و کار کمونی دارد، بزرگترین کمون تولستوئی(*) . یک کمون کشاورزی بود در نزدیکی مسکو که در سال 1921 توسط افرادی که از آموزشهای صلح طلبانه و آنارشیستی لئو تولستوی پیروی میکردند تاسیس شد. اعضای آن، نزدیک به یک هزار نفر در اوج خود، در تضاد با دولت شوروی بود زیرا از انجام خدمت سربازی امتناع میکردند . به این دلیل، کمون بالاخره توسط مقامات در سال 1930 بسته شد؛ اما در طول موجودیتش، شرکت کنندگان یک جامعه خود سازمان یافته بزرگ در صلح و مقاومت ایجاد کردند .
(*) Tolstoyan
جنبش کارگری کاتولیک(*) در ایالت متحده آمریکا در سال 1933 به عنوان پاسخ به رکود/ بحران بزرگ شروع شد، اما امروزه بسیاری از 185 کومونیته های کارگر کاتولیک در سراسر شمال آمریکا و اروپا فعالیتشان را در مخالفت با نظامی گری دولت و ایجاد پایه های جامعه صلح آمیز متمرکز کرده اند. جدا ناپذیر بودن مخالفتشان با جنگ توام است با تعهدشان به عدالت اجتماعی، که نمودش را در آشپزخانه های کمونی (+)، پناهگاه ها(برای بی خانمانها-م)، و پروژه های خدماتی دیگر برای کمک به فقرا که بخشی از هر خانه کارگر کاتولیک است می یابد. اگرچه مسیحی، کارگران کاتولیک به طور کلی به سلسله مراتب کلیسا انتقاد دارند و به ترویج تحمل ادیان دیگر مشغول. آنها همچنین ضد سرمایه داری هستند، فقر داوطلبانه را موعظه کرده و "توزیع کمونی گری؛ خودکفائی از طریق کشاورزی، نجاری، و تکنولوژی مناسب؛ یک جامعه کاملا جدید/ رادیکال که در آن مردم بر روی محصول کار و تلاش/ زحمت خود تکیه می کنند؛ انجمن روابط متقابل/موتوالیتی، و با حسی عادلانه به حل و فصل مناقشات میپردازند. "(10) برخی از کارگران کاتولیک حتی خود را مسیحی آنارشیست میخوانند. کومونیته های کارگر کاتولیک، که به عنوان کمون یا مراکز کمک به فقرا عمل میکند، اغلب پایه ای برای تظاهرات و اقدامات عمل مستقیم علیه ارتش فراهم می کنند. کارگران کاتولیک با وارد شدن به پایگاه های نظامی دست به خرابکاری سلاح ها میزنند، هر چند آنها بعدش منتظر رسیدن پلیس شده ، به عمد به زندان رفته تا اعتراض بیشتری کرده باشند. برخی از کومونیته هایشان همچنین قربانیان جنگ را می پذیرند، مانند بازماندگان شکنجه که از نتایج (جنایات-م) امپریالیسم ایالات متحده از کشورهای دیگر فرار میکنند.
The Catholic Worker movement(*)
Soup Kitchen (+)
The Aims and Means of the Catholic Worker,The Catholic Worker,May 2008 (10)
(10) "اهداف و ابزار کارگر کاتولیک،" کارگر کاتولیک ، مه 2008
چگونه جامعه صلح آمیزی می توانیم ایجاد کنیم اگر ما بر جنگ طلبی دولت غلبه و هنجارهای جدیدی در فرهنگ مان پرورش دهیم؟ 'سه مای'(*) ، کشاورزان در مالایا(مالزی)، یک نشانه ارائه میدهند. نرخ/درصد قتل در کومونیته شان تنها 0.56 در هر100000 در سال است، در مقایسه با 0.86 در نروژ، 6.26 در ایالات متحده، و 20.20 در روسیه (11) این ممکن است ارتباط با استراتژی پرورش فرزندانشان داشته باشد: به طور سنتی 'سه مائی' ها فرزندان خود را کتک نمیزنند ، و احترام گذاشتن به خودمختاری فرزندانشان یک ارزش طبیعی / نرمال در جامعه شان است. یکی از معدود مواردی که در آن بزرگسالان 'سه مائی' معمولا مداخله خواهند کرد موقعیست که کودکان از کوره در رفته و به دعوا با یکدیگر دست میزنند، که در این صورت بزرگسالانی که در نزدیکی هستند دست کودکان را گرفته و آنها را به خانه هایشان می برند. به نظر می رسد نیروهای اصلی که آرامش 'سه مائی' ها را حفظ میکند تاکید بر یادگیری کنترل خود و اهمیت زیادی که به تعاون در افکار عمومی داده میشود.
Semai(*)
(11)Graham Kemp and Douglas P.Fry(eds.), Keeping the Peace: Conflict Resolution and Peaceful Societies around the World, New York:Routledge,2004
(11) گراهام کمپ و داگلاس پی فرای (ویراستار)، حفظ صلح: حل تعارض و جوامع صلح آمیز در سراسر جهان، نیویورک: راتلج، 2004. نرخ قتل سه مائی ها p.191، دیگر نرخهای قتل p.149.نرخ کم قتل نروژی نشان می دهد که جوامع صنعتی نیز می توانند صلح آمیز باشند. لازم به ذکر است که نروژ یکی از پائین ترین شکاف ثروت/طبقاتی در جامعه سرمایه داری را دارد، و همچنین تکیه پائین به پلیس و زندان . اکثر اختلافات مدنی و بسیاری از موارد جنائی در نروژ از طریق میانجیگری (p.163) حل و فصل میشود.
بزعم رابرت دنتان، انسان شناس غربی که با آنها زندگی کرده ، "خشونت کمی در جامعه 'سه مائی' رخ می دهد. خشونت، در واقع، به نظر سه مائی ها را وحشت زده میکند. یک 'سه مائی' زور را با زور پاسخ نمی دهد، بلکه با انفعال و یا گریز. در عین حال، او هیچ راهی نهادینه برای جلوگیری از خشونت ندارد، بدون کنترلهای اجتماعی، پلیس یا دادگاه ها. یک 'سه مائی' به نحوی خودکار همیشه یاد می گیرد که انگیزه های تهاجمی خود را کاملا مهار کند. "(12) اولین باری که 'سه مائی' ها در جنگ شرکت کردند زمانی بود که بریتانیائی ها آنها را به خدمت سربازی در مبارزه علیه شورشیان کمونیست در اوایل 1950s بسیج کردند. به وضوح، جنگ اجتناب ناپذیر نیست و قطعا نیازی انسان نمی باشد: بلکه ، نتیجه ترتیبات سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی است، و این حالات / ترتیبات را ما شکل میدهیم .
(12) Robert K.Dentan,The Semai: A Nonviolent People of Malaya,
New York. Holt, Rinehart and Winston,1979,p.59.
(12) رابرت ک.دنتان، سه مائی : مردم بی خشونت مالایا،
نیویورک. هولت، رینهارت و وینستون، 1979، p.59.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen