Samstag, 8. März 2014

عجیب ترین شغل دنیا: تقدیم به همه زنان خانه‌دار٬ الهه بقراط


عجیب ترین شغل دنیا: تقدیم به همه زنان خانه‌دار٬ الهه بقراط

زنان خانه‌دار، کار خود را با مزد شوهر «تاخت» می‌زنند. این یعنی یک درآمد در ازای دو کار! لیکن این «داد و ستد» بین زنان خانه‌دار و شوهران شاغل را می‌توان نوعی معامله پنهان نامید که در آن هر دو نقش تاریخی زن و مرد را می‌پذیرند. پرده برداشتن از این تقسیم نقش، از نظر عاطفی- روانی، رابطه زن و مرد را تا حد یک رابطه کاسبکارانه کاهش می‌دهد. رابطه‌ای که در آن شاید بیشتر دل آدم به حال شوهر بسوزد چرا که در صورت بیکار شدن، ارزش خویش را از دست می‌دهد و از ایفای نقش خود باز می‌ماند حال آنکه زن هم چنان به خانه‌داری ادامه می‌دهد! 
زن خانه‌دار کیست و خانه‌داری چیست؟ مگر «پیش پا افتاده‌تر» و «بی‌اهمیت‌تر» از این موجود و این «کار» هم وجود دارد؟ در دورانی که زن و مرد در عرصه آموزش و بازار کار و تولید به رقابت مشغول‌اند، چه جای سخن از خانه و خانه‌داری است؟ اتفاقا نکته همین جاست.

زن خانه‌دار
زن خانه‌دار عبارت از کسی است که چه شاغل باشد و چه نباشد، بار عمده‌ترین کارهای خانه را اعم از پخت و پز و بچه‌داری، جابجایی ظروف و شست و شو، لباس‌شویی و جمع‌آوری آنها و نظافت حمام و مستراح و دست‌شویی و آشپزخانه، رسیدگی به دکوراسیون و گل و گیاه و گردگیری و تا اندیشیدن به برنامه غذایی و برنامه‌های دیگر خانوادگی بر دوش دارد.
زن خانه‌دار عملا به معنای زنی نیست که خارج از خانه شغلی ندارد. اینکه در پرسش‌نامه‌ها زنان شاغل در برابر پرسش مربوط به اشتغال، نام شغل خویش را می‌نویسند و زنانی که بیرون از خانه شغلی ندارند می‌نویسند: «خانه‌دار» دقیق و واقعی نیست. واقعی آن است که زنان شاغل علاوه بر ذکر شغل خویش، به خانه‌دار بودن خویش نیز اشاره کنند و زنان خانه‌دار نیز مشاغلی را که در خانه خویش بر عهده دارند، بنویسند. لیکن نه برای پرسش‌نامه‌ها و نه برای فرهنگ هزاران ساله، این حقیقت اهمیتی ندارد.
همه زنان چه تحصیل‌کرده باشند و چه بی‌سواد و یا کم‌سواد، چه سرشار از توانایی فکری باشند و چه نباشند، باید امر خانه‌داری را به منزله وظیفه مسلم خویش بپذیرند.
اینکه کسانی به دلیل وضع مادی بهتر، زنان و مردانی را استخدام می‌کنند تا از بچه‌هایشان مراقبت کنند یا امر پخت و پز و خرید و غیره را انجام دهند، موضوع دیگری است چرا که در چنین حالتی، تمام این کارها دیگر کار «بی‌ارزش» و «پیش پا افتاده» یک زن خانه‌دار (چه شاغل چه غیرشاغل) نیست بلکه شغل «با ارزش» یعنی کاری است که به ازای آن مزد پرداخت می‌شود. به این ترتیب یک زن خانه‌دار که خود همه این کارها را انجام می‌دهد و در عین داشتن چندین شغل مانند کودک‌یاری، آشپزی، نظافت، خانه‌گردانی، در بسیاری موارد حسابداری و منشی‌گری و غیره، مزدی دریافت نمی‌کند، نه بیمه‌ای دارد و نه بازنشستگی به او تعلق می‌گیرد، وظایفی را انجام می‌دهد که برای برخی شغل و منبع درآمد مسلم محسوب می‌شود و در اقتصاد مملکت به حساب می‌آید.
زن خانه‌دار مزدی دریافت نمی‌کند، چرا که وظایف «بدیهی» و «تاریخ» خود را انجام می‌دهد لیکن بر اساس انجام این وظایف نمی‌تواند مستقلا بیمه شود، چون مزدی دریافت نمی‌کند و نمی‌تواند حق بیمه بپردازد. در مورد بازنشستگی نیز از یک سو به دلیل نداشتن حقوق ماهانه قادر نیست حق بازنشستگی را بپردازد و از سوی دیگر برای «شغل خانه‌داری» که مثل عروسک‌های روسی چندین کار را در شکم خود پنهان دارد، اصولا دوران بازنشستگی وجود ندارد! در یک کلام کار عظیم زنان خانه‌دار در اقتصاد یک کشور و درآمد سرانه و ملی مطلقا به حساب نمی‌آید و به این ترتیب اگرچه چرخ‌های معینی از خانواده و جامعه را می‌گرداند، لیکن فاقد ارزش مادی است. ارزش معنوی آن نیز حکایت «حلوای نسیه» است.
آدام اسمیت نخستین دانشمندی است که به این نکته پرداخته است. در سالهای اخیر نیز مطالعات گسترده‌ای چه از جانب مدافعان حقوق زنان و چه از جانب اقتصاددانان در زمینه ارزش اقتصادی کار «خانه‌داری» صورت گرفته است.

قدیمی‌ترین «شغل»

خانه‌داری، قدیمی‌ترین و در عین حال عجیب‌ترین «شغل» دنیاست. ساعات کار در این شغل متنوع، هشت یا نه ساعت در روز نیست بلکه بیست و چهار ساعته است و بدون نوبت (البته اگر همسر چندزنه نباشد!) خانه‌داری نه تنها تعطیلات آخر هفته ندارد، بلکه در آخر هفته اضافه کاری هم دارد. زن خانه‌دار از مرخصی سالانه نیز بی‌بهره است چرا که اصولا تصور چنین امری در مورد شغل خانه‌داری مضحک به نظر می‌رسد. زن خانه‌دار که نمی‌تواند بگوید از فردا به مرخصی می‌رود و دست به سیاه و سفید نزند! مرخصی زنان شاغل نیز در حقیقت، فراغت از کار بیرون است!
اینکه یک زن خانه‌دار، شغلی هم خارج از خانه داشته باشد، تغییری در انجام وظایف خانه‌داری او نمی‌دهد. مهم‌ترین پیامد مثبت شغل بیرون از خانه، استقلال اقتصادی زن است. البته اگر درآمد او کمک خرج به حساب نیاید. با این همه یک زن در درجه نخست، معمولا خانه‌دار است و بعد آموزگار، کارگر، مهندس، پزشک، کارگردان و یا شاعر! اگر هم تناقض بین «خانه‌داری» و «شغل» به سود دومی حل شود، همواره توقع انجام وظایف خانه‌داری از او وجود دارد.
در مصاحبه‌هایی که با زنان وکیل و وزیر و یا زنانی که دارای دیگر موقعیت‌های اجتماعی یا سیاسی هستند، انجام می‌گیرد، حتما یکی از پرسش‌ها راجع به همین تناقض است و اغلب پاسخ یا این است که خانم‌های مربوطه می‌توانند در کمال مهارت و فداکاری به شغل‌های خانه‌داری خویش نیز بپردازند و یا اینکه «متأسفانه» نمی‌توانند آنگونه که باید و شاید به وظیفه خانه‌داری خویش عمل نمایند و از این بابت در برابر شوهر و فرزند شرمنده‌اند! بسیاری از زنان نیز بار این سرزنش را که انجام وظایف خانگی خویش را فراموش کرده و یا فدای موقعیت اجتماعی و «ترقی» ساخته‌اند، بر دوش می‌کشند. در یک مهمانی، میزبان که مهندس بود و همسرش نیز شغلی همانند او داشت در حالی که غذایی را که توسط مستخدم‌شان آماده شده بود می‌خورد با دلخوری و کنایه گفت: «ما که دیگر دست‌پخت خانم را فراموش کرده‌ایم. من دلم می‌خواهد که او برایمان غذا درست کند». در یک گفت و گو خانم خانه‌داری که خارج از خانه شغلی نداشت، انجام تمام کارهای خانه را «وظیفه» خویش می‌دانست چرا که معتقد بود وقتی شوهر «پول» می‌آورد، زن هم باید کارهای خانه را انجام دهد.
بد نیست کمی بیشتر در این نکته که ورد زبان بسیاری از زنان خانه‌دار و شوهران شاغل است، دقیق شویم. این نوع زنان خانه‌دار، کار خود را با مزد شوهر «تاخت» می‌زنند. در واقع آنها مزد و حقوق شوهر را که به ازای کار دیگری خارج از خانه دریافت می‌شود، و یا به عبارت دیگر «خرج خانه» و نیز خرج خورد و خوراک و آرایش و لباس خویش را به حساب مزد خود به ازای کار خانه‌داری خویش می‌گذارند. این واقعیت در اقتصاد، یعنی یک درآمد در ازای دو کار! لیکن در حقیقت، این «داد و ستد» بین زنان خانه‌دار و شوهران شاغل را می‌توان نوعی معامله پنهان نامید که در آن هر دو انجام کارهای خانه را توسط زن (نقش تاریخی زن) و کار بیرون و پول در آوردن را توسط شوهر (نقش تاریخی مرد) می‌پذیرند. پرده برداشتن از این تقسیم نقش، از نظر عاطفی- روانی، پیوند خانوادگی و رابطه زن و مرد را تا حد یک رابطه کاسبکارانه کاهش می‌دهد. رابطه‌ای که در آن شاید بیشتر دل آدم به حال شوهر بسوزد چرا که در صورت بیکار شدن، ارزش خویش را از دست می‌دهد و از ایفای نقش خود باز می‌ماند حال آنکه زن هم چنان به خانه‌داری ادامه می‌دهد! در چنین رابطه‌ای سخن نه بر سر زحمت و نقش سازنده مرد و همکاری و هم‌دوشی دو انسان در پیشبرد زندگی خانوادگی، بلکه بر سر «درآمد» و پولی است که شوهر به خانه می‌آورد و در صورت حذف آن (مثلا در اثر بیکاری یا بیماری) نقش او هم در خانواده حذف می‌شود. از این روست که باید تأکید کرد، این تقسیم نقش تاریخی تنها به زیان زنان نیست.
امروز در کشورهای غرب از «مردان خانه‌دار» سخن می‌رود. امکانات آموزشی و برخورداری زنان از تخصص و کیفیت‌های شغلی موجب شده است که بسیاری از آنان شاغل شوند در حالی که همسرانشان شغلی به دست نمی‌آورند و مجبورند در خانه بمانند. البته وجود حقوق «بیکاری» در اغلب این کشورها باعث می‌شود تا وابستگی اقتصادی همسران به یکدیگر بسیار کم‌رنگ و یا اصلا محو شود. لیکن یک گشت و گذار در زندگی روزمره «مردان خانه‌دار» در این کشورها نشان می‌دهد که «خانه‌دار شدن» مدرن آنان زمین تا آسمان با «خانه‌دار بودن» تاریخی زنان تفاوت دارد. شاید اصطلاح «خانه‌نشینی» در مورد این مردان بیکار دقیق‌تر و واقعی‌تر باشد چرا که بار عمده خانه‌داری سنتی همچنان بر دوش همسران شاغل آنان است که پس از بازگشت از کار و در تعطیلات می‌باید آنها را به انجام برسانند.
روزی یکی از همکارانم که دو فرزند خردسال دارد، پس از گفت و گوی تلفنی با شوهرش که در خانه بود با عصبانیت گوشی را گذاشت و رو به ما گفت: «چه پررو! می‌گوید یادش رفته غذا درست کند!» هیچ زنی، آن هم با دو بچه کوچک، هرگز چنین «امر مهمی» را فراموش نمی‌کند!

نقش دوگانه زن

ریشه‌های این نگرش که امور خانه‌داری را وظیفه بدیهی و مسلم زنان می‌داند، آنچنان در طول قرن‌ها در آموزش و تربیت اجتماعی و خانوادگی تنیده شده است که همه آن را روشن و پذیرفته می‌دانند. یک نماد آن، تدریس «خانه‌داری» (شامل بچه‌داری، آشپزی، نظافت، مهمان‌داری، خیاطی و غیره) در دبیرستان‌های دخترانه است. حتا در بسیاری از خانواده‌ها، فرزندان پسر توقع ارایه «خدمات» را از جانب مادر و خواهر خود دارند. توقعی که بعدها می‌باید به همسرانشان منتقل شود. تو گویی «خانه‌داری» پدیده‌ای ژنتیک و یا ناشی از هورمون‌های زنانه است! حتما هستند زنانی که با کمال میل خانه‌داری می‌کنند. میل و دلخواه آنان پذیرفتنی و سزاوار احترام است، درست مانند تمایلی که کسان دیگر به فعالیت‌ها و شغل‌های دیگر نشان می‌دهند. مسئله اما بر سر همین «میل» یا «وظیفه»، «انتخاب» یا «تحمیل» است. مسئله بر سر تقسیم نقش‌هاست.
جامعه مردسالار و نیز سنتی از یک سو با پدیده آموزش گسترده زنان و اشتغال آنان روبروست (امری ناگزیر که بدون آن گردش چرخ‌های اقتصاد و گردش پول تصورناپذیر است) و از سوی دیگر بدیلی برای نقش سنتی زنان در خانه و خانواده ندارد. به همین دلیل از زنان می‌ خواهد، یا دقیق‌تر بگوییم، آنها را وا می‌دارد تا بار نقش سنتی و مدرن خویش را همزمان بر دوش کشند. هنگامی که مردان همچنان در همان نقش تاریخی خویش ظاهر می‌شوند، و زنان با ایفای نقش دوگانه (اندرونی، بیرونی) روبرو هستند، تغییر و تحول ساختاری از جمله تبدیل خانواده‌های بزرگ به کوچک و تغییر شکل خانواده ناگزیر می‌گردد. چگونگی این دگرگونی‌ها عمدتا به امکانات تکنیکی و اجتماعی و فرهنگی‌ای بستگی دارد که از طریق علوم، دولت‌ها، آموزش و پرورش و نیز نیروی عظیم رسانه‌ های همگانی در اختیار جوامع قرار می‌گیرد. امروزه بخشی از کارهای خانه‌داری در بسیاری از کشورهای «پیش‌رفته» به صورت مشاغل گوناگون بین مهد کودک، رستوران‌ها، کارخانه‌های غذاهای آماده، سرویس‌های «پیتزارسانی»، برنامه‌های کامپیوتری، خدمات بانک‌ها و فروشگاه‌ها، سازندگان دستگاه‌های مختلف پخت و پز و شست و شو و غیره تقسیم شده است. ارائه این خدمات گسترده توسط زنان و مردانی انجام می‌گیرد که بر خلاف خانه‌داران سنتی آن را شغل خویش دانسته و به ازای آن «مزد» دریافت می‌کنند و در عین حال همواره کابوس بیکاری، این معضل مدرن را در پیش چشم دارند.
زنان خانه‌دار اگر از بیمه مستقل و حقوق بازنشستگی برخوردار نیستند، در عین حال خطر بیکاری نیز آنها را تهدید نمی‌کند! گذشته از این طنز جدی باید گفت هنوز راه درازی در پیش است تا خانه‌داری مفهوم خویش را به منزله وظیفه مسلم و بدیهی زنان شاغل و غیرشاغل در حافظه فرد و جامعه از دست بدهد.
کیهان شماره 753 / 22 آوریل 1999/ 2 اردیبهشت

تلاش سيمون دوبوووار برای تطبيق با پيرامون مردانه، تلاشی بود برای غلبه بر ضعف‌هايی که وی آنها را "عيوب زنانگی" می‌ناميد. ولی اگر برابری و يا تبعيض مفاهيمی اجتماعی و حقوقی هستند، تفاوت اما پديده‌ای است طبيعی. از همين نکته دوبوووار در معنای "من" و "ديگری" دچار التقاط می‌شود و تا آنجا پيش می‌رود که می‌گويد: زن "با شبيه گرداندن خود به مردهاست که خود را می‌رهاند"! ولی چرا زن نبايد مثل خودش فکر کند، عمل کند، اقدام کند و بيافريند؟ به چه دليل تفاوت‌های دو جنس را بايد انکار کرد؟ و چرا زنانگی نبايد وجود داشته باشد؟

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen