Freitag, 17. Mai 2013

قساوت- فیلم و سخنرانی


فیلم سخنرانی در زیر
آزمایش فرمانبرداری میلگرام و زندان استنفورد زیمباردو
اگر مایلید بدانید که چرا پدر و مادر بیداد میکند، ناظم مدرسه گردن کلفتی میکند، سرکارگر ستم میکند، زندانبان شکنجه میکند و سرباز آدم میکشد، این ویدیو را ببینید. بطور کامل در:
فیلیپ زیمباردو: چگونه افرادعادی جامعه به یک بیدادگر یا یک قهرمان تبدیل می شوند?
فیلیپ زیمباردو می داند که چقدر ساده افراد نیکوکار به افرادی شریر تبدیل می شوند. در این سخنرانی, او تصاویری دیده نشده از زندان ابوغریب را نشان می دهد. او درباره اثرات سو سخن می گوید: چقدر ساده است که به یک قهرمان تبدیل شد, و چگونه می توانیم تلاشمان را زیاد کنیم.
http://www.ted.com/talks/lang/fa/philip_zimbardo_on_the_psychology_of_evil.html?Distributed


Auch gab es sehr unterschiedliche Interpretationen der Ergebnisse und der konditionierenden Faktoren. Erich Fromm etwa behauptete, Grund für die Bereitschaft, dem Versuchsleiter zu gehorchen, sei das besonders hohe Ansehen, das die Wissenschaft als Institution in Amerika besäße. Das entscheidende Ergebnis sei nicht die Zahl der Teilnehmer, die die Schüler mit den höchsten Spannungen bestraften, sondern der bei fast allen Teilnehmern beobachtbare ausgeprägte Gewissenskonflikt. Die Zahl der Teilnehmer ohne Gewissenskonflikt sei bei Milgram jedoch nicht genannt. Fromm sieht die Berichte über die innere Aufgewühltheit und das Leiden der Probanden beim Handeln gegen das eigene Gewissen als Beleg für die Stärke des moralischen Bewusstseins.
Erich Fromm:Anatomie der menschlichen Destruktivität 1974.

 برای خواندن داستان آزمایش یا روی لینک بالا و یا روی اینجا کلیک کنیم.

Donnerstag, 9. Mai 2013

بدوی‌گرایی آنارشیستی (Anarcho-primitivism)

رزا: برای خواندن قسمتهای دیگر در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.
بدلیل اهمیت قسمت دوم، گزیده آن را در صفحه اول قرار دادم. مطلب زیر در اولین بلاگ فارسی آنارشی (حذف شده توسط مسئول بلاگ) قرار داشت  و به جهت اهمیت این مباحث بازتجدید شده و در اینجا قرار داده شد.
با تشکر از مسئول بلاگ که قبل از حذف آن، کلیه مطالب ترجمه شده را در اختیار من قرار داد. برای او آرزوی موفقیت و یافتن جواب سوالاتش را دارم. و رهایی...


بدوی‌گرایی آنارشیستی (قسمت دوم)

نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم تیر 1387 ساعت 9:33 شماره پست: 53

رام‌سازی زندگی (The Domestication Of Life)
       رام‌سازی از دیدگاه بدوی‌گرایان، عبارت از فرایندی است که تمدن برای استقرار و کنترل زندگی بر طبق منطق منظم و دقیق خود به کار می‌برد. اصولاً رام‌سازی عبارت است از تمایل تمدن به عنوان یک سامانۀ منظم پیش‌بینی‌پذیر، جهت کوشش به منظور همانند‌سازی (assimillation) کلّ بقیۀ جهان به درونِ خود، برای ساختن کلّ جهان به صورت یک سیستم بسیار بزرگ منظم قابل پیش‌بینی. راهکارهای رام‌سازی شامل: دست‌آموز کردن، پروراندن، اصلاح نژاد (اصلاح ژنتیکی)، تحصیلات، زندانی کردن (Caging: در قفس نهادن)، تهدید، اجبار، شکنجه، تطمیع، میثاق و عهد و پیمان، حکمفرمایی، بنده‌سازی، تهدید، قتل و غیره می‌باشد.
       رام‌سازی یک فرایند قدرت بیمارگونه [آسیب‌شناختی] است که توسط چند گروه از انسان‌های اوّلیه آغاز گردید که اینان آرزو داشتند که ریشۀ عدم‌قطعیت‌ها و خطرات را از زندگی بَرکَنَند و وجودی کاملاً ایمن، سالم و سازمان‌یافته بسازند. این همان چیزیست که بدوی‌گرایان (بویژه بدوی‌گرایان آنارشیست) را بر آن داشت که علیه این فرایند صف‌آرایی کنند.
       بدوی‌گرایان همچنین آنرا (بطور اختصاصی‌تر) به عنوان فرایندی در نظر می‌گیرند که بوسیلۀ آن جمعیت‌های کوچرو انسانی به سمت زندگی یک‌جانشین یا ساکن‌شده درآمدند که این گذار از طریق کشاورزی و دامپروری انجام گردید. آنها مدعی‌اند که این نوع از رام‌سازی نوعی روابط و مناسبات خودکامه را می‌طلبد که هم زمین و هم درختان و حیوانات رام‌سازی می‌شوند، سرانجام حتی نیازمند یک نوع مناسبات خودکامه با خود انسان است. آنها می‌گویند در حالی که در وضعیت توحّش همه در زندگی سهیم‌‌اند و برای منابع رقابت می‌کنند، رام‌سازی این توازن را در هم شکسته و تباه کرده است. دورنمای رام‌سازی شده (مثلاً: زمین‌های مرتع، مزارع کشاورزی و در درجات پایین‌تر بستانکاری و باغداری) به نظر می‌رسد که ضرورتاً نقطۀ پایانی است بر تسهیم آزاد منابع که پیش از این وجود داشت؛ آنجا که یک روز «همه چیز از آنِ همگان» بود، اکنون «مال من» است. (به «من» تعلق دارد)
       بدوی‌گرایان آنارشیست بر این عقیده‌اند که این معنی از دارایی شالودۀ خود را برای سلسله مراتب اجتماعی استوار  ساخت، چون مالکیت و قدرت بر آن پایه ظهور نمودند. این امر بطور اجتناب‌ناپذیری متضمن کشت و کار و بهره‌کشی از محیط اطراف و ایجاد یک انحصار تولید و یک انحصار خرید بوسیلۀ انسان‌ها و برای انسان‌هاست. اکنون می‌دانیم که در ساختارهای اجتماعی ارزش-محور که طی زمان به وجود آمده است، هر چیز فیزیکی قابل تصور از غذا تا زمین، از ژن تا باور‌داشت (عقیده) به عنوان دارایی نقدینۀ کمّی قابل سنجش به شمار می‌آید.
       این رویکرد همچنین شامل تخریب و ویرانسازی و به اسارت گرفتن و به بندکشیدن یا همانندسازی سایر گروهها از آدمیان نخستین است که کوششی برای چنین انتقالی انجام نداده‌اند یا آنکه دور از دسترس و در معرض انتقال نبوده‌اند که باید به صورت گروههای نابود، اسیر یا همانند گردیده شوند.
       برای بدوی‌گرایان، رام‌سازی نه تنها تحولاتی را در بوم‌شناسی از یک نظم آزاد به نظمی خودکامه سوق می‌دهد، بلکه گونه‌های جانداران را که رام‌سازی شده‌اند، به اسارت می‌گیرد، به علاوه انسان‌ها را نیز رام‌سازی می‌کند. از این رو بر طبق بدوی‌گرایی، انسان‌ها نزدیک به آغازِ آخرین گام فرایند رام‌سازی می‌باشند. در حالی که ما امروزه مستقیماً بوسیلۀ مهندسی ژنتیک آزمایش می‌شویم، پیشرفت‌های برجسته و ترسناک در زمینه‌های روانشناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی رخ می‌دهد. در نتیجه این موجب می‌گردد که ما خودمان را کمّی و عینی کنیم یعنی به صورت اشیاءِ سنجشی و عینی درآوریم تا اینکه ما هم باز به صورت کالاهایی درآییم؛ البته نه بزرگتر و نه کوچکتر از هر دارایی دیگر!

خاستگاهها و پویش‌های پدرسالاری
       بدوی‌گرایان آنارشیست بر این باورند که در مسیر انتقال تمدن، یکی از نخستین فراورده‌های رام‌سازی، پدرسالاری است؛ رسمی‌سازی تسلط مرد و توسعۀ نهادهایی که آنرا تقویت می‌کنند. بدوی‌گرایان آنارشیست می‌گویند که با ایجاد تمایزهای کاذب جنسی و تفکیک بین زن و مرد، تمدن بار دیگر یک «دیگری» را آفرید که می‌تواند عینیت بخشیده شود (objectified: وجود خارجی یابد)، کنترل شود، مورد تسلط قرار گیرد، مورد بهره‌برداری واقع شود و به صورت کالا درآید. از دیدگاه عام آنها این روند را همچون رام‌سازی گیاهان برای کشاورزی و حیوانات برای دامپروری می‌بینند امّا از وجه خاص، مثال روشن کنترل باروری است. بدوی‌گرایان می‌گویند که همانند سایر قلمروهای قشربندی اجتماعی، نقش‌ها به منظور تثبیت یک نظم بسیار جامد و خشک و قابل پیش‌بینی که برای سلسله مراتب اجتماعی مفید است، به زنان محول می‌شود. آنها ادعا می‌کنند که زن به منزلۀ دارایی به شمار می‌آید که هیچ تفاوتی با محصولات مزرعه یا گوسفندان مرتع ندارد. بدوی‌گرایان عقیده دارند که دارایی (مالکیت) و کنترل مطلق، خواه بر زمین باشد یا درختان، حیوانات، بردگان، کودکان و یا زنان، بخشی از پویایی تثبیت شدۀ تمدن است.
       به نظر بدوی‌گرایان پدرسالاری خواهان انقیاد و مقهورسازی زنان و غصب طبیعت است که ما را به سوی نیستی و نابودی سوق می‌دهد. آنها همچنین بر این باورند که این نهاد (پدرسالاری)، قدرت، کنترل و سلطه را بر زندگی، آزادی و توحش تعیین می‌کند. آنها می‌گویند که وضعیت پدرسالاری کلیه تعاملات ما را دیکته می‌کند که شامل خودمان، تمایلات جنسی‌مان، مناسباتمان با یکدیگر و روابطمان با طبیعت را در بر می‌گیرد. آنها مدّعی‌اند که این عمل به شدت طیف تجارب ممکنه را محدود می‌سازد.

تقسیم کار و تخصصی کردن
       بدوی‌گرایان آنارشیست تمایل دارند که تقسیم کار و تخصص را به صورت مسائل بنیادی و توافق‌ناپذیر ببینند که برای مناسبات اجتماعی درون تمدن قطعی است. آنها این ناتوانی در مراقبت از خودمان و فراهم‌سازی نیازهای خودمان را به صورت یک تکنیک (ساز و کار) جدایی و ناتوان‌سازی در نظر می‌گیرند که توسط تمدن جاودانه شده است. به نظر می‌رسد تخصصی کردن منجر به نابرابری اجتناب‌ناپذیر و تخریب مناسبات برابری‌یافته (egalitarian: تساوی‌گرا) می‌شود.

طرد علم! (Rejection of science)
 بدوی‌گرایان علم نوین را به عنوان روشی برای درک و فهم جهان به منظور تغییر آن رد می‌کنند. علم از دیدگاه بدوی‌گرایان بی‌تفاوت (خنثی) نیست. از نگاه آنان علم دارای انگیزه‌ها و انگاشت‌ها (پیش‌فرض‌ها) یی است که از تمدن نشأت گرفته و آنرا تقویت می‌کند.
 به باور بدوی‌گرایان، علم نوین کوششی است برای دیدن جهان به عنوان مجموعه‌ای از موضوعات جدا از هم که باید مشاهده و درک شود. بدوی‌گرایان بر این باورند که به منظور انجام این وظیفه دانشمندان باید خود را از لحاظ احساسی و جسمانی به دور از موضوع مورد مطالعه نگاه دارند، تا آنکه یک کانال یک‌طرفه از اطلاعات که از شیئ مشاهده شده به سمت «خود» (self) حرکت می‌کند، به وجود آید، یعنی اینکه مشاهده‌گر جزئی از مشاهده‌شده نباشد.
 بدوی‌گرایان استدلال می‌کنند که این یک دیدگاه مکانیستی است که در حکم مذهب مسلط روزگار ما درآمده است. با این باورداشت که علم تنها در کمیّات بحث می‌کند، بدوی‌گرایان اظهار می‌دارند که علم تن به ارزش‌ها و احساسات نمی‌دهد. در حالیکه بدوی‌گرایان دریافته‌اند که علم مدعی است که تنها چیزی که برای همۀ مشاهده‌گران تکرار‌پذیر (reproducible)، پیش‌بینی‌پذیر و یکسان باشد، واقعی و مهم است، آنان بر این باورند که واقعیت به خودیِ خود تکرار‌پذیر، پیش‌بینی‌پذیر و یکسان برای همۀ مشاهده‌گران نیست.
 بدوی‌گرایان علم را تنها به عنوان ملاحظۀ جزئی واقعیت می‌نگرند و از اینروست که علم محکوم به تقلیل‌گرایی (reductionism: تحویل‌گرایی) قلمداد شده است.
 مشاهده‌پذیری، عینیت‌پذیری، کمیت‌پذیری، پیش‌بینی‌پذیری، کنترل‌پذیری و یکنواختی‌پذیری (uniformity: یکسان‌پذیری)، موضوعات و وسایل و ابزار علم به شمار می‌آیند. از دیدگاه بدوی‌گرایان، این‌ها به آن نوع جهان‌بینی رهنمون می‌شود که هر چیز باید عینیت یافته، کمّی شده، کنترل شده و یکنواخت با هر چیز دیگر و هر کس دیگر باشد. بدوی‌گرایان همچنین علم را برای پیش‌بردن این ایده می‌دانند که تجربۀ غیر معمول، ایده‌های غیر عادی و مردم غیر عادی باید مانند قطعات و اجزاءِ ناقص و بدشکل یک ماشین دورانداخته شود یا نابود گردد.

 برای خواندن قسمتهای دیگر در همین بلاگ روی اینجا کلیک کنیم.



Freitag, 3. Mai 2013

Im Bazar der Geschlechter ( In the bazaar of sexes ) - فيلم کامل مستند در بازار سكس


 مستند در بازار سکس – ازدواج موقت (صیغه) در ایران

این مستند ساخته سودابه مرتضائی میباشد و درباره پدیده صیغه و حواشی آن در ایران ساخته شده است.
 A lonesome middle-aged bachelor, a divorced single mother, and a jovial young mullah are the protagonists of this intimate account of gender relations in Iran. Their stories revolve around the institution of temporary marriage, also called lust-marriage, a Shia practice that allows a man and a woman to legally marry for a fixed period of time ranging from a half-hour to 99 years. Is this religiously sanctified prostitution or a loophole for couples to have a relationship within the rigid Islamic laws? Religious dogma meets macho sentimentality meets female realities. A relentlessly honest, eye-opening, and sometimes funny account of Islamic sexual and gender politics

In the Market of Sexes - Gender politics and Temporary Marriage - Iran - Part 1 - Documentary
In the Market of Sexes - Gender Politics and Temporary Marriage - Iran - Part 2 –Documentary
In the Market of Sexes - Gender Politics and Temporary Marriage - Iran - Part 3 –Documentary
In the Market of Sexes - Gender politics and Temporary Marriage - Iran - Part 4 – Documentary
In the Market of Sexes - Gender politics and Temporary Marriage - Iran - Part 5 – Documentary
In the Market of Sexes - Gender politics and Temporary Marriage - Iran - Part 6 – Documentary

«در بازار سکس» نام یک فیلم مستند ایرانی است که از هفته قبل در آلمان به نمایش در آمده. فیلمی که در همین مدت کوتاه بحث‌های زیادی به راه انداخته. سودابه مرتضایی کارگردان این فیلم به موضوع صیغه در ایران پرداخته است.  مریم انصاری گزارش می دهد.


این مقاله را به آن هایی تقدیم می کنم که تن فروشی را شغلی مانند سایر مشاغل دانسته و از آن دفاع می کنند.
زنی که بدن خود را می فروشد، در نهان و در درون خود هیچ گاه احساس افتخار و خوش بختی نمی کند. شاید در یک مناظره تلویزیونی و در یک کشور اروپایی با افتخار اعلام کند که با تصمیم و اراده خود به این کار پرداخته است. اما وقتی با خود تنها می شود و زمانی که مجبور به تظاهر در مقابل مردی بیگانه می گردد که در ازای پول، تمایلات سکسی خود را به او تحمیل می کند، دیگر خنده از لبانش محو شده، چشم ها را می بندد و سعی می کند  از بدن خود فرار کند تا آن لحظات بگذرند، تا بتواند با فشار آب داغ بر بدن خود بوی مرد را از خود دور کند.
دردناک ترین سئوالی که می توان از زن پرسید، این است که آیا آرزو می کند دخترش نیز چنین "شغلی" را انتخاب کند؟
در بسیاری از کشورهای دنیا، به ویژه در کشورهای توسعه یافته ، فمینیست هایی وجود دارند که با وجود مخالفت قاطع و مبارزه با قاچاق انسان از جمله زنان و کودکان، معتقدند خرید و فروش "آزادانه" و "داوطلبانه" سکس حق هر انسانی است و از این زاویه آن را شغلی مانند مشاغل دیگر دانسته و از وجود و حضور این "حق" در جامعه دفاع می کنند.
برای شروع بحث می توان سئوال زیر را مطرح کرد.
اگر خرید و فروش تن ممنوع شود، زنانی که بدون "جبر" این "شغل" را انتخاب کرده و زندگی شان را از این طریق تأمین می کنند، چه باید بکنند؟ 
این پرسشی ست که  ذهن برخی را به خود مشغول می کند و به همین دلیل سزاوار پاسخ می باشد. برای پرداختن به این پرسش، لازم است که  ببینیم در  پدیده خرید و فروش سکس چه اتفاقی می افتد و در وهله اول مقایسه ای میان تن فروشی  و بستر زناشوئی انجام گیرد.
سئوال: آیا این "حق" زن است که در زندگی زناشوئی خود در رابطه با انواع و اقسام خشونتی که همسرش بر او اعمال می کند، سکوت کند تا زندگی خود را حفظ نماید؟ آیا چنین حقی  به آن زن تعلق می گیرد، یا تلاش می شود، زن را نسبت به خشونتی که بر او می رود، آگاه کرده تا بتواند سرنوشت خود را تغییر داده و حقوق خود را بشناسد؟ اگر حتی یک لحظه از پروسه ای که مرد با خرید تن زن بر او انجام می دهد، در بستر زناشوئی اتفاق بیافتد، مسلما همه فمینیست ها هم صدا آن را خشونت در خانه علیه زن اعلام می کنند. اما چگونه است که وقتی زنی مثلا با "اختیار" خود و در ازای  مبلغی این خشونت را به جان می خرد، برخی از فمینیست ها آن را شغلی مانند مشاغل دیگر دانسته و از حق زن جهت فروش تن خود دفاع می کنند؟
همان گونه که از مفهوم تن فروشی بر می آید، فاعل کسی است که تن را می فروشد و در واقع به خرید و خریدار تن توجهی نمی شود. وقتی از تن فروشی سخن به میان می آید، تنها به زن و کاری که او انجام می دهد، فکر می کنیم. گوئی این عمل تنها یک طرف دارد. در این بحث مرد و مردان بی شماری که بدن یک زن را در ازای پرداخت پول می خرند، آنونیم هستند. کاری که آن ها در این عمل دو طرفه انجام می دهند، به حساب نمی آید. بلکه این زن "فاحشه و روسپی" هست که در جلوی چشم پدیدار می شود. زنی که با لباس های مشخص، با قیافه بزک کرده مخصوص به خود و یا رفتاری ویژه خود که در محلات مشخصی از شهر می ایستد و مردان را "اغفال" می کند......
 در این رابطه دو نفره، مردانی که بدن زن را می خرند، عملی "برحق" و قابل قبول در عرف انجام می دهند. مارکی به پیشانی شان زده نمی شود. آن ها با مردان دیگر تمایزی ندارند. این زنان هستند که "منحرف" بوده و زنان دیگر که زنان "خوب" به حساب می آیند، می بایست خود را از این زنان "بدکاره" دور کنند. ستم مضاعف در مورد زنانی که تن خود را می فروشند، تبدیل به ستم چندگانه می گردد.
از این رو برای آن که "مفهوم" با اتفاقی که در آن می افتد، هم خوانی داشته باشد، لازم است که به جای "تن فروشی" از خرید و فروش تن صحبت کنیم تا مردان فاعل این پدیده شمرده شده و جامعه نوک تیز حمله را متوجه مردانی که سکس را خریداری می کنند، کرده و نه زنانی را که بنا به دلایل بسیار متنوع و قابل بررسی اجبارا به فروش تن خود می پردازند.
حال وقتی از جانب طرف داران خرید و فروش تن، این عمل به مثابه شغلی مشابه مشاغل دیگر نگریسته می شود، به وضوح می بینیم که فاعل یعنی مردان در این پدیده نادیده گرفته می شوند. اگر "حق " زن در فروش بدن خود است، چگونه این "حق"به مردان نیز داده می شود که بدن زن را بخرند. پس چه تفاوت ماهوی میان خرید تن یک زن و استفاده جنسی از آن و خرید یک زن و فروش آن به فردی دیگر  و باز هم استفاده جنسی از آن وجود دارد؟ در هر حالت حاکمیت همراه با خشونت بر بدن زن انجام می گیرد، چه بنا به "خواسته" زن باشد و چه بر خلاف "خواسته" وی.
بر جمله آخر تأکید می کنم. چرا که برخی به این دلیل به زن حق فروش تن خود را می دهند، چون "خواسته" وی بوده و فاعل عمل خود به حساب می آید. در این استدلال زن، نقش قربانی را بازی نمی کند و در واقع سوژه است و نه ابژه!!!! 
سئوال می کنم، آیا اگر خشونت، شکنجه و اعدام را بنا به "خواسته" خود، بر خود اعمال کنیم، دیگر مشکلی نیست؟
یک مثال از فاجعه ای دیگر می زنم.
افرادی وجود دارند که آدم خوار هستند. وافرادی نیز وجود دارند که مایلند بنا به "خواسته" خودشان خورده شوند!!!!!!!!!!!!! چه تفاوتی می کند؟ در هر حالت آدم خواری می بایست از صحنه روزگار محو شود.
بنابراین بهتر است از "خواسته" صحبتی نکنیم. ببینیم انسان در کدام حالت، انسانیت را به اثبات می رساند. بیایید انسانیت را تعریف کنیم و ظلم و خشونت را تمیز دهیم.
یکی دیگر از استدلالاتی که در دفاع از خرید و فروش "آزادانه" تن مطرح می شود، این است که افراد با هر شغلی که دارند، کاری و یا مهارتی را به دیگری می فروشند و به ازای آن پول دریافت می کنند و چه بسا که این کار را نه بنا به میل و خواسته خود، بلکه بنا به جبر اقتصادی انجام می دهند. در نتیجه فروش تن نیز یکی از این مشاغل به حساب می آید.
برای ادامه بحث، در مقابل این استدلال مثال دیگری می زنم. آیا ما بر فروش هر نیرو و ویژگی که داریم به ازای دریافت پول صحه می گذاریم؟ مثلا مزدورانی که قدرت بدنی و خشونت خود را برای مقابله با جنبش های مردمی و یا شکنجه زندانیان می فروشند، آیا باز هم "حق" فروش "مهارت" خود را دارند؟
بنابراین صرفا با استدلال "فروش کار" و یا "بنا به خواسته خود" نمی توان از حق خرید و فروش بدن در جامعه حمایت کرد.
استدلال دیگر طرف داران فروش تن به مثابه یک شغل این است که در جامعه سرمایه داری که هیرارشی قدرت حاکم است و یک رابطه عمودی و فرماندهی بر مناسبات میان انسان ها برقرار می شود، اعمال خشونت از مظاهر آن است و در نتیجه در هر شغلی می توان از خشونت و اعمال حاکمیت بالا بر پایین، بخوان مرد بر زن، صحبت کرد!!!!
این استدلال چه را ثابت می کند؟ که ما بر امر خشونت و فرماندهی صحه نهیم؟ روشن است که می بایست از ریشه و اساس با هیرارشی و سیستم فرماندهی انسان بر انسان مبارزه کنیم و در هر جا که نمودی از آن مشاهده می کنیم، با آن بجنگیم. مگر غیر از این می توان این سیستم را از میان برد؟ وجود و حاکمیت چنین سیستمی در جامعه نمی تواند و نمی باید ما را با پدیده خرید و فروش سکس و بدن انسان، بخوان برده داری مدرن آشتی دهد.
طرفداران خرید و فروش سکس، با این که از این پدیده حمایت می کنند، اما انصافا به هیچ عنوان بر قاچاق انسان صحه نمی گذارند و معتقد به مبارزه قاطع با آن هستند. اما آیا مگر تفاوتی میکند که بدن انسان را خریده و جهت عمل سکس به دیگری بفروشیم یا آن را خریده و خود عمل سکس را بر آن انجام دهیم؟ تفاوت تنها در آن جاست که وقتی  دلال سکس، زن را به دیگری می فروشد، سود بیشتری می برد. اما عملی که بر بدن زن، کودک و نوجوان انجام می گیرد، در این دو حالت هیچ گونه تفاوتی با هم ندارد. بنابراین نمی توان از طرفی مخالف قاچاق انسان بود، از طرف دیگر از حق خرید و فروش "آزادانه" سکس حمایت کرد. 
حال می توان پاسخ این سئوال که تکلیف زنانی که از این طریق درآمد خود را تأمین می کنند، چه باید بشود را به صراحت داد.
در وهله اول باید روشن شود، زنانی که بنا به هر دلیلی بدن خود را می فروشند، در هیچ قانونی نمی بایست  مجرم به حساب آیند، بلکه آنان قربانیانی هستند که به حمایت جامعه و دولت نیاز دارند. مجرم کسانی هستند که تنها به دلیل انجام سکس، بدن زنان را می خرند و از آن به مثابه یک کالا استفاده جنسی می کنند.
فروش تن را می توان از زوایای مختلف با اعتیاد مقایسه کرد و از این زاویه مبارزه با این امر به یک پروسه درمانی نیاز دارد. زنی که بدن خود را می فروشد، نه تنها به لحاظ فیزیکی دچار بیماری های مختلف می گردد و نیاز به دکتر، دارو و درمان دارد، بلکه به لحاظ روحی نیز بیمار محسوب شده و به معالجه طولانی مدت نیاز دارد. علاوه بر آن بازگشت او به تن فروشی مشابه بازگشت انسان معتاد به مواد مخدر است و می بایست مدت های مدید تحت مراقبت و حمایت های تخصصی قرار گیرد. وقتی از این زاویه به تن فروشی بنگریم، دیگر مقایسه  آن  با   سایر  مشاغل دردناک تر به نظر می آید.
از آن جا که یکی از دلایل وجود خرید و فروش تن و افزایش تصاعدی آن در عصر حاضر در بسیاری از کشورهای دنیا، به ویژه در کشورهای توسعه یافته، غیرقانونی بودن اقامت زنانی هست  که به امید رفاه بیشتر به این کشورها می روند یا توسط قاچاق چیان انسان برده می شوند، می بایست راه حل قاطعانه ای برای رفع مشکلات مهاجرت این زنان جستجو کرد.
انسان جهان وطن شعاری ست که هنوز قدم های ابتدائی را نیز برنداشته است.
حق اقامت نباید تبدیل به غولی شود که زنان مهاجر را به ورطه اجبار به فروش تن خود و وابستگی به دلالان و واسطه ها بیاندازد. زیستن قانونی در کشور، بیمه درمانی، حق تحصیل و تأمین معاش زندگی این زنان  از وظایف عاجل دولت ها به شمار می رود.
در کشور ما اما، مانند بسیاری از کشورهای جهان سوم مشکل اقامت در میان نیست. این فقر و اجبار اقتصادی است که به عنوان عامل اصلی سوق دادن زنان به فروش تن خود نقش بازی می کند. همین فاکتور فقر در امرفروش کودکان و نوجوانان به دلالان و قاچاق چیان  انسان و خروج از کشور به امید زندگانی بهتر نقش درجه اول را دارد.
 قاچاق انسان همانند قاچاق مواد مخدر در میان صاحبان سرمایه، سیاست مداران، دستگاه پلیس و سازمان های امنیتی در سطح جهان حامیان قدرت مندی دارد. بنابراین از میان بردن پدیده خرید و فروش تن را نمی توان با یک حرکت ضربتی انجام داد و به آسانی موفق شد. چنین مبارزه  ای، علاوه بر تدوین قوانین،  نیاز به کار فرهنگی وهم چنین زیر بنایی مداوم در جامعه دارد.  پر واضح است که اجرای چنین پروسه ای با مشکلات و موانع عدیده ای روبرو است. به ویژه در کشور ما به نظر ناممکن می آید. اما این ها هیچ یک حضور و تحمل این پدیده را در جامعه توجیه نمی کند.
خرید و فروش تن حادثه ای ست دردناک برای یک زن، چه با "اراده" و "خواسته" خود و چه بالاجبار. هر عملی و هر حرکتی می بایست تنها برای محو چنین حادثه ای در جامعه انجام گیرد، هرچند در پروسه ای بسیار طولانی و به ظاهر امکان ناپذیر.
وقتی به تاریخ جنبش زنان می نگریم و ناممکن های باورنکردنی را امکان پذیر می بینیم، می توانیم به هر تغییری امیدوار باشیم.